انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 158 از 193:  « پیشین  1  ...  157  158  159  ...  192  193  پسین »

Shah Nemat Allah Vali | کلیات شاه نعمت الله ولی



 
»غزل شماره 1533«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
توئی جانا که عین هر وجودی
به خوبی دل ز خود هم خود ربودی
نبود این بود و بودی عین وحدت
نمودی کثرت از وحدت که بودی
جان صورت و معنی عیان شد
چو بند برقع پنهان گشودی
به چشم خود بدیدی حسن خود را
جمال خود در آئینه نمودی
چو تو با شمع خود رازی بگفتی
چه گویم آنچه خود گفتی شنودی
ز جود او وجود جمله موجود
عجب تو خود وجود عین جودی
وجود هر دو عالم نزد سید
نباشد جز وجود فی وجودی
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 1534«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
اگر نه درد او بودی دوای دل که فرمودی
و گر نه عشق او بودی طبیب ما که می بودی
خیالش نقش می بندم به هر حالیکه پیش آید
نیابم خالی از جودش وجود هیچ موجودی
بیا و نوش کن جامی ز دُرد درد عشق او
که غیر از دُرد درد او ندیدم هیچ بهبودی
خراباتست و ما سرمست و ساقی جاممی بر دست
مده تو پند مستان را ندارد پند تو سودی
اگر نه جام می بودی که از ساقی خبر دادی
و گر نه آینه بودی به ما او را که بنمودی
بنه بر آتش عشقم که تا بوی خوشی یابی
بسوزانم کزین خوشتر نیایی در جهان عودی
طلسم گنج سلطانی معمائیست پر معنی
اگر نه سیدم بودی معما را که بگشودی
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 1535«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
گر آینه عین او نبودی
آن روی به ما که می نمودی
بگشاد در سرا به عالم
گر در بستی که می گشودی
او می بخشد وجود ور نه
بودی ز من و ز تو نبودی
بی خندهٔ گل نوای بلبل
در گلشن او که می شنودی
گر نقش خیال او ندیدی
این دیدهٔ ما کجا غنودی
این گفته اگر نه گفتهٔ اوست
از آینه زنگ کی زدودی
دیدم سید که درخرابات
مستانه سرود می سرودی
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 1537«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
درد عشقش اگر به جان بردی
گوی دولت ز همگنان بردی
گر خریدی غمش به هر دو جهان
سود و سرمایهٔ جهان بردی
جرعهٔ دُرد درد اگر خوردی
راحت عمر جاودان بردی
کشتهٔ عشق اگر شدی ای دل
مژدگانی بده که جان بردی
سخنم گر بری به میخانه
تحفه ای پیش عاشقان بردی
آمدی نزد من شدی عاشق
نقد گنجینهٔ رایگان بردی
گر کناری گرفتی از عالم
نعمت الله از میان بردی
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 1537«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
گاهی به غم و گهی به شادی
دکان خوشی درش گشادی
هر رخت که بود در خزینه
بر درگه خویشتن نهادی
از خود بخری به خود فروشی
در بیع و شری چه اوستادی
سرمایهٔ ما به باد دادی
با ما تو کجا در اوفتادی
معشوق خودی و عاشق خود
هم عشق و داد خویش دادی
فرزند تو اَند جمله عالم
اسرار تو است هر چه زادی
تو سید عالمی به تحقیق
زآنروی که پادشه نژادی
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 1538«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
ای ترک نیم مست به یغما خوش آمدی
وی همچو جان نهفته پیدا خوش آمدی
الا و مرحبا مگر از غیب می رسی
ای شاهد شهادت رعنا خوش آمدی
خالی است خلوت دل ما از برای تو
ور نه قدم به خلوت و فرما خوش آمدی
دیشب خیال روی تو در خواب دیده ایم
ای نور چشم در نظر ما خوش آمدی
دلال عاشقان به سر چهارسوی عشق
گلبانگ می زند که به سودا خوش آمدی
سرمست می رسی ز خرابات عاشقان
دل برده ای به غارت جانها خوش آمدی
ای پادشاه صورت و معنی گدای تو
وی سید مجرد یکتا خوش آمدی
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 1539«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
تا به کی گرد این جهان گردی
گرد این خانهٔ جهان گردی
مدتی این چنین به سر بردی
وقت آن است کان چنان گردی
گنج و گنجینهٔ خوشی یابی
گرچو ما گرد این و آن گردی
در خرابات گرد می گردیم
خوش بود گر تو هم روان گردی
گر نصیبی ز ذوق ما یابی
مونس جان عاشقان گردی
نظری گر کنی به دیدهٔ ما
واقف از بحر بیکران گردی
نعمت الله را اگر یابی
فارغ از نعمت جهان گردی
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 1540«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
از جرعهٔ جام لایزالی
مستیم و خراب و لاابالی
افتاده خراب در خرابات
فارغ ز وساوس خیالی
بگذار حدیث دی و فردا
معشوق چو حاصل است حالی
در میکده رو شراب در کش
ز آن جام مروق زلالی
می سوز چو شمع در غم عشق
می نال که خوش به عشق نالی
بنگر که ز عشق نی بنالید
با این همه بی زبان دلالی
ماه نظرت چو کامل آید
خواهی قمر است و خواه لالی
من ذره ام و نگار خورشید
خورشید ز ذره نیست خالی
سید مست است و جام بر دست
در مجلس عشق لایزالی
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 1541«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
خراباتست و رندان لاابالی
حریفان سر خوشان لاابالی
در میخانه را خمّار بگشود
صلای میخواران لا ابالی
حضور شاهد غیب است اینجا
ندیمان همدمان لاابالی
بگو ای مطرب عشاق بنواز
نوای بیدلان لا ابالی
به دور چشم مست ساقی ما
حیاتی یافت جان لاابالی
ز سرمستان کوی عشق ما جو
نشان عاشقان لاابالی
درون خلوت سید شب و روز
بود بزمی از آن لاابالی
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 1542«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
ای از جمال رویت نقش جهان خیالی
وی ز آفتاب رویت هر ذره ای هلالی
این مظهر مطهر روشن شد از جمالت
در آینه نمودی تمثال بی مثالی
از چشم پر خمارت هر گوشه نیم مستی
وز لعل شکرینت در هر طرف زلالی
دارم هوا که گردم خاک در سرایت
این دولت ار بیابم ما را بود کمالی
صوفی و کنج خلوت رند و شرابخانه
هر یک به جستجوئی باشند و ما به حالی
در خلوت سرایت جان خواست تا درآید
گفتم مرو مبادا یابد ز تو ملالی
سید خیال رویت پیوسته بسته با دل
ای جان من که دارد خوشتر ازین خیالی
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  
صفحه  صفحه 158 از 193:  « پیشین  1  ...  157  158  159  ...  192  193  پسین » 
شعر و ادبیات

Shah Nemat Allah Vali | کلیات شاه نعمت الله ولی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA