انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 160 از 193:  « پیشین  1  ...  159  160  161  ...  192  193  پسین »

Shah Nemat Allah Vali | کلیات شاه نعمت الله ولی



 
»غزل شماره 1553«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
دل به دلبر گر دهی دلبر شوی
سر به پایش گر نهی سرور شوی
گر درین دریا درآئی سوی ما
گر چه خوش باشی ولی خوشتر شوی
رو فنا شو تا بقا یابی تمام
خاک شو در راه او تا زر شوی
می بنوش و جام می را بوسه ده
گر زمانی همدم ساغر شوی
تا ابد گر کار تو عالی شود
سعی می فرما کز آن برتر شوی
عقل را بگذار و رو دیوانه شو
تا چو مجنون عاشقی دیگر شوی
بر مراد نعمت الله بر خوری
گر مرید آل پیغمبر شوی
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 1554«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
دل به دریا ده که تا دریا شوی
نزد ما بنشین که همچون ما شوی
ساغر دُردی درد دل بنوش
تا دمی همدرد بودردا شوی
از بلا چون کار ما بالا گرفت
رو به بالاکش که تا بالا شوی
غیر نور او نبیند چشم تو
گر به نور روی او بینا شوی
آن یکی در هر یکی بینی عیان
در دو عالم گر دمی یکتا شوی
عشق را جائی معین هست نیست
جای او یابی اگر بی جا شوی
نعمت الله جو که از ارشاد او
عارف یکتای بی همتا شوی
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 1555«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
هر زمانی بر آهکی گروی
گوئیا پیش نفس در گروی
با تو مطلوب تو است همخانه
چون گدایان به هر دری چه روی
تخم نیکی بکار و بد برادر
نیک و بد هر چه کاری آن دروی
مرد باید که مرد راه بود
خواه مصری شمار و خواه هروی
در طریقت رفیق سید باش
گر بدین رسول می گروی
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 1556«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
ای عشق بیا که خوش بلائی
ای درد مرو مرا دوائی
زاهد تو برو به کار خود باش
ساقی تو بیا که جان مائی
ای عقل تو زاهدی و ما رند
با هم نکنیم آشنائی
مستیم و خراب و لاابالی
ای شاهد سرخوشان کجائی
در آینهٔ وجود سید
دیدیم تجلی خدائی
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 1557«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
دلم بگرفت از این زهد ریائی
بیا ای ساقی رندان کجائی
بهه دور چشم مست می فروشان
ندارم میل زهد و پارسائی
خراباتست و ما مست و خرابیم
چنین مخمور آخر تو چرائی
شراب صاف ما دُردی درد است
به ذوقش نوش اگر همدرد مائی
گدای حضرت سلطان ما شو
که یابی پادشاهی زین گدائی
در آئینه جمال خویش بینم
زهی خود بینی و هم خود نمائی
به شادی نعمت الله نوش کردم
می جام عطا یابی خدائی
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 1558«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
دل به دریا ده که دریادل شوی
وز وجود این و آن حاصل شوی
تو توئی بگذار و از ما در گذر
چون گذشتی از منی واصل شوی
می محبت ، عشق ساقی ، ما حریف
ذوق اگر داری بیا قابل شوی
ما ز دیائیم و دریا عین ما
تو چه موجی در میان حایل شوی
جان به جانان دل به دلبر گر دهی
جان جانان دلبر و هم دل شوی
خلق و حق با یکدگر نیکو بدار
چون بداری این و آن عادل شوی
نعمت الله را بگو ای جان من
گنج اسما جمله را حامل شوی
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 1559«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
برو ای خواجهٔ عاقل از این دنیا چه می جوئی
چو بی دردی دوای دل ز بودردا چه می جوئی
دکان را کرده ویران و دادی مایه را بر باد
زیان کردی و سودی نه ازین سودا چه می جوئی
اگر تو آبرو جوئی در آ در بحر ما با ما
چو آبروی ما یابی دگر از ما چه می جوئی
چنان شهر خوشی داری چو در غربت گرفتاری
روان شو تا به شهر خود بگو اینجا چه می جوئی
در این خلوتسرای دل نگنجد غیر او دیگر
چو غیری نیست درخلوت تو غیری را چه می جوئی
به چشم مست ما بنگر که نور سید عینی
نظر کن دیدهٔ بینا ز نابینا چه می جوئی
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 1560«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
گر جلال و جمال می جوئی
از دو کامل کمال می جوئی
می ما را به ذوق می نوشی
عین آب زلال می جوئی
آفتابی مه تمام بجو
تا کی آخر هلال می جوئی
کام دل را کجا به دست آری
چون تو نقش خیال می جوئی
نظری کن به چشم سرمستی
از چه رو زلف و خال می جوئی
می ما را بنوش رندانه
گر شراب حلال می جوئی
گر تو جویای نعمت الهی
نعمت ذوالجلال می جوئی
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 1561«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
از برای خدا بیا ساقی
بده آن جام جانفزا ساقی
عاشق و رند و مست و اوباشیم
نظری کن به حال ما ساقی
نفسی بی شراب نتوان بود
پرکن آن جام می بیا ساقی
درد ما را به جرعهٔ دردی
خوش بود گر کنی دوا ساقی
بزم عشقست و عاشقان سرمست
عقل بیگانه آشنا ساقی
در بهشتیم و باده می نوشیم
می تجلی بود خدا ساقی
نعمت الله حریف و می در جام
خوش حضوری است خاصه با ساقی
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 1562«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
آمد آن ساقی سرمست و به دستش جامی
گوئیا می طلبد همچو من بدنامی
در همه کوی خرابات جهان نتوان یافت
دردمندی چو من عاشق درد آشامی
همدم جام شرابیم و حریف ساقی
یکدمی همدم ما شو که بیابی کامی
در نظر نقش خیال رخ و زلفش داریم
زان نظر صبح خوشی دارم و نیکو شامی
ذوق سرمستی ما گر طلبی ای زاهد
نوش کن از می ما شادی رندان جامی
قدمی نه که به مقصود رسی در ره ما
زان که محروم نشد هر که بیامد گامی
نالهٔ نی شنو ای جان عزیز سید
تا رساند به تو از حضرت او پیغامی
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  
صفحه  صفحه 160 از 193:  « پیشین  1  ...  159  160  161  ...  192  193  پسین » 
شعر و ادبیات

Shah Nemat Allah Vali | کلیات شاه نعمت الله ولی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA