انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 30 از 193:  « پیشین  1  ...  29  30  31  ...  192  193  پسین »

Shah Nemat Allah Vali | کلیات شاه نعمت الله ولی



 
»غزل شماره 253«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
در سراپردهٔ جان خلوت جانانه خوشست
آن چنان گنج خوشی در دل ویرانه خوشست
رند سرمست بجو زاهد مخمور بمان
عاقلی را چه کنی عاشق دیوانه خوشست
جنتی را که در او دوست نیابی سهل است
یار اگر دست دهد گوشهٔ میخانه خوشست
گفتهٔ عاشق سرمست بخوان از مستان
زانکه در مجلس ما گفتهٔ مستانه خوشست
قدمی نه نفسی گفتهٔ ما را دریاب
بی تکلف بر ما صحبت رندانه خوشست
هر که درویش بود میل به شاهی نکند
دل درویش به آن همت شاهانه خوشست
نعمة الله به دست آر که سرمست خوشی است
زانکه این سید مستانهٔ مردانه خوش
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 254«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
این خوشست و آن خوشست و این و آن با هم خوشست
جان جانان خوش نشسته نزد ما بی غمخوشست
این همه جام مرصع پر ز می داریم ما
با حریف سرخوش و با ساقی همدم خوشست
عقل مخمور است و نامحرم چه داند راز ما
گفتن اسرار ما با عاشق محرم خوشست
خوش بود گر پادشاهی می خورد از جام جم
زانکه میگویند جام پادشه با جم خوشست
گرچه دل ریشیم مرهم را نمی خواهیم ما
زخم تیغ عشق او داریم و بی مرهم خوش است
چشم مست او نظر فرمود سوی کاینات
این چنین نور خوشی در دیدهٔ عالم خوشاست
مجلس عشقست و سید مست و رندان در حضور
جنت فردوس ما با صحبت آدم خوشاست
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 255«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
جان ما با صحبت جانی خوش است
صحبتم با آنکه می دانی خوش است
ملک ماهان است و ما چون آفتاب
مهر ما با ماه ماهانی خوش است
پادشاهی می کنم از عشق او
آری آری ذوق سلطانی خوش است
از سر ذوق است این گفتار ما
گر بدانی این سخن دانی خوش است
سید ما در همه عالم یکیست
جامع مجموع اگر خوانی خوش است
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 256«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
هر که آمد سوی ما با ما نشست
خوش خوشی با ما درین دریا نشست
از سر هر دو جهان برخاست خوش
بر در یکتای بی همتا نشست
عقل مسکین زیر دست عشق شد
عشق مستولی است بر بالا نشست
هر که چون ما همنشینی را نیافت
کی تواند همچو ما تنها نشست
هر که سر در پای خم می نهاد
جاودان افتاد و شد از پا نشست
گردکی گردد به گرد دامنش
رند دریا دل که او با ما نشست
نعمت الله مجلسی آراسته
در خرابات مغان آنجا نشست
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 257«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
جان ما با ما در این دریا نشست
یار دریادل خوشی با ما نشست
از سر هر دو جهان برخاست دل
بر در یکتای بی همتا نشست
در خرابات مغان ما را چو یافت
مجلسی خوش دید و خوش آنجا نشست
چون سر دار فنا دار بقاست
بر سر دار آمد و از پا نشست
ما و ساقی خوش به هم بنشسته ایم
خوش بود با مردم دانا نشست
زاهد مخمور زیر افتاد و شد
عاشق مست آمد و بالا نشست
سید ما نور چشم مردم است
لاجرم بر دیدهٔ بینا نشست
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 258«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
هر که او با ما درین دریا نشست
کی تواند لحظه ای بی ما نشست
از سر هر دو جهان برخاسته
بر در یکتای بی همتا نشست
گرچه تنها بود و تنها جمع کرد
آمد آن تنها و با تنها نشست
عقل رفت و زیر دست و پا فتاد
عشق آمد سوی ما بالا نشست
تشنه ای آمد به سوی ما چو ما
عین ما را دید و در دریا نشست
مجلس عشقست و ما مست و خراب
خاطر رندان ما آنجا نشست
نعمت الله جام می جوید مدام
چون تواند یک زمان از پا نشست
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 259«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
هرکه او با ما در این دریا نشست
آبروئی یافت خوش با ما نشست
بر در میخانه مست افتاده ایم
هرکه آمد پیش ما اینجا نشست
از سر جان و جهان برخاست دل
بر در یکتای بی همتا نشست
در خرابات مغان مست و خراب
خوش بود با شاهد رعنا نشست
بزم رندان جنت المأوی بود
جاودان خواهیم در مأوا نشست
در سر هر کس که سودائی فتاد
کی تواند یک دمی از پا نشست
نعمت الله در همه عالم یکی است
بر سریر سلطنت تنها نشست
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 260«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
بی نوائی نوای درویش است
دُرد دردش دوای درویش است
چشم درویش هر چه می نگرد
جام گیتی نمای درویش است
نیست بیگانه از خدا به خدا
هرکه او آشنای درویش است
هرکه داند دوای درویشان
سر او خاک پای درویش است
گر چه درویش را گدا گویند
خدمت شه گدای درویش است
آن طریقی که نیست پایانش
راه بی منتهای درویش است
نعمت الله با چنین همت
روز و شب در هوای درویش است
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 261«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
بیا که جان و دلم در هوای درویش است
بیا که شاه جهانی گدای درویش است
به خاک پای فقیران و جان سر حلقه
که سرمهٔ نظرم خاک پای درویش است
در آن مقام که روح القدس ندارد بار
در آ که گوشهٔ خلوت سرای درویش است
صدای نغمهٔ عاشق و ذوق مجلس ما
نمونه ای ز حضور و نوای درویش است
به یاد ساقی باقی بنوش دُردی درد
که جام دُردی دردش دوای درویش است
اگرچه عاشق درویش با دل ریشم
ولی خوشم چو بلا از برای درویش است
سماع و مطرب ذوق است و صحبت درویش
ترنم نفس جان فزای درویش است
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 262«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
دل سرمست ما ز جان بگذشت
آن معانی ازین بیان بگذشت
در خرابات عشق می گردید
لامکان یافت از مکان بگذشت
دنیی و آخرت به هم بر زد
جان چه باشد که از جهان بگذشت
از وجود و عدم سخن نکند
هرکه از نام و از نشان بگذشت
میل جنت دگر نخواهد کرد
دل که بر کوی عاشقان بگذشت
نور رویش به چشم ما بنمود
دیده از بحر بیکران بگذشت
سید ما گذشت از عالم
بنده با حضرتش روان بگذشت
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  
صفحه  صفحه 30 از 193:  « پیشین  1  ...  29  30  31  ...  192  193  پسین » 
شعر و ادبیات

Shah Nemat Allah Vali | کلیات شاه نعمت الله ولی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA