انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 31 از 193:  « پیشین  1  ...  30  31  32  ...  192  193  پسین »

Shah Nemat Allah Vali | کلیات شاه نعمت الله ولی



 
»غزل شماره 263«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
نعمت الله از این و آن بگذشت
وز خیالات انس و جان بگذشت
عمر او بود همچو آب حیات
خوش روان آمد و روان بگذشت
نود و چهار سال عمر وی است
گوئیا آن به یک زمان بگذشت
نوجوانی مجو تو از پیری
فکر دیگر بکن که آن بگذشت
چه کنی نقش با خیال محال
تو بخوابی و کاروان بگذشت
عاقل ار نام و ار نشان جوید
عاشق از نام و از نشان بگذشت
زنده دل باشد آنکه پیش از مرگ
همچو سید از این جهان بگذشت
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 264«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
رمضان آمد و روان بگذشت
بود ماهی به یک زمان بگذشت
گوئیا عمر بود زود برفت
تا که گفتم چنین چنان بگذشت
شب قدری به عارفان بنمود
این معانی از آن بیان بگذشت
هر که با ما نشست در دریا
نام را ماند و از نشان بگذشت
میل دنیا و آخرت نکند
هر که بر کوی عاشقان بگذشت
زود بیدار شو در آ در راه
تو بخوابی و کاروان بگذشت
در طریقی که نیست پایانش
نعمت الله از این و آن بگذشت
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 265«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
دل ما از منی و ما بگذشت
پا نهاد از سر هوا بگذشت
مدتی دُرد درد دل نوشید
عاقبت درد و هم دوا بگذشت
از وجود و عدم خلاصی یافت
از فنا نیز وز فنا بگذشت
ای که گوئی که ابتدا چه بود
ابتدا چیست انتها بگذشت
نقش غیری خیال می بستم
خواب بود آن خیال ما بگذشت
نود و پنج سال عمر عزیز
همه در دین مصطفی بگذشت
نعمت الله یگانه ای داند
که یگانه ز دو سرا بگذشت
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 266«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
عاشق از دنیی و عقبی درگذشت
ماند صورت راز معنی درگذشت
از وجود و از عدم آزاد شد
از همه بگذشت یعنی درگذشت
روضهٔ رضوان به این و آن بهشت
همتش از شاخ طوبی درگذشت
دل به دلبر جان به جانان داد و رفت
کارش از مجنون و لیلی درگذشت
غرقه شد در بحر بی پایان ما
دید دریائی ز سیلی درگذشت
گر چه موسی از تجلی محو شد
سید ما از تجلی درگذشت
نعمت الله در طریق عاشقی
اندکی بود و ز خیلی درگذشت
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 267«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
آفتاب خوشی هویدا گشت
شب نهان شد چو روز پیدا گشت
چشم ما قطره قطره آب بریخت
جو به جو شد روان و دریا گشت
در هزار آینه یکی بنمود
یک مسمی هزار اسما گشت
غیر دلبر نیافت این دل ما
گرچه در جستجو به هرجا گشت
در خرابات می کند دستان
هرکه در عشق بی سر و پا گشت
او که عالم مسخر او بود
خود بیامد مسخر ما گشت
رند مستی نیافت همچون ما
طالب ارچه به زیر و بالا گشت
عقل می گشت گرد میخانه
دید مستی ما ز در واگشت
نعمت الله چون ظهوری کرد
صورت و معنئی مهیا گشت
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 268«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
عشق مستست و عقل مخمور است
عاقل از ذوق عاشقان دور است
عالم از نور او منور شد
هرچه آید به چشم ما نور است
آینه روشن است و می بینم
در نظر ناظر است و منظور است
رند مستی که ذوق ما دارد
خوشتر از زاهدی که مخمور است
احولی گر یکی دو می بیند
هیچ منعش مکن که معذور است
آفتاب است بر همه تابان
تو گمان می بری که مستور است
جام گیتی نما سید ماست
در همه کاینات مشهور است
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 269«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
عشق مستست و عقل مخمور است
عاقل از عاشقی بسی دور است
ذوق مستی طلب کن از مستان
چه کنی همدمی که مخمور است
زاهد ار حال ما نمی داند
هیچ او را مگو که معذور است
آینه روشن است و می بینم
در نظر ناظری که منظور است
آفتاب جمال او بنمود
لاجرم عالمی پر از نور است
گنج ویرانه ای است این دل ما
لیکن از گنج عشق معمور است
دیگران گر به عقل معروفند
نعمت الله به عشق مشهور است
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  ویرایش شده توسط: paaaaaarmida   

 
»غزل شماره 270«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
عشق مستت و عقل مخمور است
عقل از ذوق عاشقان دور است
دیدهٔ مردم است از او روشن
نظری کن ببین که منظور است
نقد گنج وی است در دل ما
گنج ویران به کُنج ویران است
شد دو عالم به نور او روشن
روشن این چشم ما از آن نور است
ذره ذره چو نور می نگرم
آفتابی به ماه مستور است
زاهدار ذوق ما نمی یابد
هیچ عیبش مکن که معذور است
عشق بازی و رندی سید
در خرابات نیک مشهور است
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 271«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
عشق مست است و عقل مخمور است
عاقل از ذوق عاشقان دور است
دل ما گنجخانهٔ عشق است
گنجخانه به کُنج معمور است
نظری کن که نزد اهل نظر
هر که او ناظر است منظور است
نور چشم است در نظر پیدا
دیده ای کو ندید بی نور است
زاهد ار ذوق ما نمی داند
هیچ عیبش مکن که معذور است
آفتاب ار به نور پیدا شد
سید ما به نور مستور است
نعمت الله به رندی و مستی
در همه کاینات مشهور است
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 272«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
عشق مستست و عقل مخمور است
عاقل از ذوق عاشقان دور است
شادمانی جاودان دارد
به غم عشق هر که مسرور است
دل ما جان خود به جانان داد
ز آن حیاتی که یافت مغرور است
جام گیتی نما چو می بینیم
در نظر ناظر است و منظور است
نور چشم است اگر نظر داری
آفتابی به ماه مستور است
زاهد ار ذوق ما نمی داند
عیب زاهد مکن که معذور است
نعمت الله رند سرمست است
در خرابات نیک مشهور است
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  
صفحه  صفحه 31 از 193:  « پیشین  1  ...  30  31  32  ...  192  193  پسین » 
شعر و ادبیات

Shah Nemat Allah Vali | کلیات شاه نعمت الله ولی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA