انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 37 از 193:  « پیشین  1  ...  36  37  38  ...  192  193  پسین »

Shah Nemat Allah Vali | کلیات شاه نعمت الله ولی



 
»غزل شماره 323«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
در نظر آنکه نور چشم من است
یوسف نازنین و پیرهن است
همه عالم تن است و او جان است
روشنست آفتاب و مه بدن است
چشم مستی نموده کاین عین است
سر میمی گشوده کاین دهن است
چون یکی در یکی یکی باشد
گر بگویم هزار یک سخن است
غیر از نیست ور تو گوئی هست
همه نقش خیال مرد و زن است
دل ما تخت گاه سلطان است
عشق او پادشاه انجمن است
نعمة الله بود ز آل حسین
در همه جا چو بوالحسن حسن است
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 324«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
نعمت الله جان و عالم چون تن است
این چنین جان و تنی آن من است
مصر دل دارم عزیز حضرتم
جسم و جانم یوسف و پیراهنست
صورتم جام است و معنی می مدام
عشق ساقی کار من می خوردن است
حال ما از عقل می پرسی مپرس
در بیان ذوق ما او الکن است
رندم و در میکده دارم مقام
جنت المأوی مدامم مسکن است
شمع جمع عاشقان سر خوشم
حال من بر اهل مجلس روشن است
جام در دور است و سید در نظر
خوش حضوری وقت جان پروردن است
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 325«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
چشم ما از نور رویش روشنست
مهر و مه چون یوسف و پیراهنست
نور اول روح اعظم خوانمش
بلکه او جان است و عالم چون تنست
مجلس او بزم سرمستان بود
جرعه ای از جام او شیر افکنست
عشق می گوید سخنها ورنه عقل
در بیان آن معانی الکنست
کی گریزد عاشق از خار جفا
کاو چو بلبل در هوای گلشنست
خود کجا آید به چشم ما بهشت
بر در میخانه ما را مسکن است
نعمت الله را بسی جستم به جان
چون بدیدم نعمت الله با من است
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 326«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
چشم چراغ من ز نور روی جانان روشنست
بنگر چنین نور خوشی در دیدهٔ جان منست
نقش خیالی می کشم بر دیدهٔ دیده مدام
می بین به نور چشم ما کاین یوسف و پیراهنست
با ما در این دریا در آب نگر حباب و آب را
هریک حبابی پر ز ما مانندهٔ جان و تن است
عشق آتشی افروخته عود دل ما سوخته
چون موم بگدازد ترا گر خود وجودت آهنست
اصل عدد باشد یکی گر صد شماری ور هزار
آدم که فرزندش توئی اصل همه مرد و زنست
در غار دل با یار غار یکدم حضوری خوش بر آر
خوش باشد آن یاری که او اینجا مُدامش مسکنست
نور جمال سیدم عالم منور ساخته
در چشم مست من نگر کز نور رویش روشنست
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 327«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
درد دل دارم و دوا این است
عشق می بازم و هوا این است
در خرابات باده می نوشم
عمل خوب بی ریا این است
خوش بلائیست عشق بالایش
راحت جان مبتلا این است
از غم دی و غصهٔ فردا
بگذر امروز و حالیا این است
جام دردی درد دل می نوش
که تو را بهترین دوا این است
رند مستیم و جام می بر دست
قصهٔ ما و حال ما این است
مجلس ذوق نعمت الله است
جنت ار بایدت بیا این است
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 328«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
دردمندیم و آن دوا این است
راحت جان مبتلا این است
نقش رویش خیال می بندم
در نظر نور چشم ما این است
دل ما جان خود به جانان داد
دولت و دین دو سرا این است
عقل بیگانه رفت و عشق آمد
یار سرمست آشنا این است
همه با اصل خویش واگردیم
ابتدا آن و انتها این است
هر که فانی شود بقا یابد
رو فنا شو که خود بقا این است
نعمت الله هر که دید بگفت
مظهر حضرت خدا این است
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 329«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
کفر زلفش که رونق دین است
مهتر هند و سرور چین است
دل ما می برد به عیاری
کار طرار دائما این است
نور چشمست و در نظر دارم
چه کنم دیده ام خدا بین است
هر خیالی که نقش می بندم
به خیال نگار تعیین است
کهنه است این شراب اما جام
باز در بزم ما نوآئین است
عشق می باز و جام می ، می نوش
قول پیران شنو که تلقین است
من دعاگوی نعمت اللهم
عالمی را زبان به آمین است
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 330«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
همه عالم حجاب حضرت اوست
روح اعظم نقاب حضرت اوست
قطب عالم که مظهر عشق است
سایهٔ آفتاب حضرت اوست
عقل کل نفس کل بر عارف
یک دو حرف از کتاب حضرت اوست
می خمخانهٔ حدوث و قدم
بخشش بی حساب حضرت اوست
دل ما سوخت آتش عشقش
خوش دلی کو کباب حضرت اوست
راز خود خواستم که گویم باز
فکر من از خطاب حضرت اوست
در خرابات عشق سید ما
رند مست خراب حضرت اوست
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 331«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
شاه شاهان گدای حضرت اوست
جان عالم فدای حضرت اوست
در نظر این و آن نمی آید
دیده خلوت سرای حضرت اوست
در دلم غیر او نمی گنجد
دیگری کی به جای حضرت اوست
همه کس آشنای خود یابد
هر که او آشنای حضرت اوست
من ز خود فانیم به او باقی
این حیات از بقای حضرت اوست
زاهدان در هوای حور و بهشت
دل من در هوای حضرت اوست
نعمت الله که میر مستان است
نزد رندان عطای حضرت اوست
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 332«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
همه عالم فدای خدمت اوست
هرچه باشد برای خدمت اوست
خانهٔ روشنست دیدهٔ ما
آری آری سرای خدمت اوست
پادشاه سریر هفت اقلیم
بندگانه گدای خدمت اوست
نبود از خدای بیگانه
هر که او آشنای خدمت اوست
حاصل بحر و کان به وقت سخا
خورده ای از عطای خدمت اوست
آفتاب سپهر عز و جل
جام گیتی نمای خدمت اوست
عرش اعظم که تخت سید ماست
بر هوا از هوای خدمت اوست
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  
صفحه  صفحه 37 از 193:  « پیشین  1  ...  36  37  38  ...  192  193  پسین » 
شعر و ادبیات

Shah Nemat Allah Vali | کلیات شاه نعمت الله ولی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA