انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 39 از 193:  « پیشین  1  ...  38  39  40  ...  192  193  پسین »

Shah Nemat Allah Vali | کلیات شاه نعمت الله ولی



 
»غزل شماره 343«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
چشم ما روشن به نور روی اوست
لاجرم عالم به چشم ما نکوست
دیده ام آئینهٔ گیتی نما
عاشق و معشوق با هم روبروست
هر خیالی را که دیده نقش بست
دوست می دارم که می بینم به دوست
عشق سرمست است و فارغ از همه
عقل مخمور است و هم درگفتگو است
این عجب بنگر که آن مطلوب ما
طالبست و روز و شب در جستجوست
غیر اگر دیگر نمی آید به چشم
هرچه می بینیم میگوئیم اوست
سید و بنده به نزد ما یکی است
تا نپنداری که این رشته دوتوست
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 344«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
چشم ما روشن به نور اوست
هرچه آید در نظر زان رو نکوست
مه شده روشن به نور آفتاب
یار مه رو را از آن داریم دوست
آبرو می جو به عین ما چو ما
زانکه دایم عین ما در جستجو است
گر هزار آئینه آید در نظر
چشم ما در آینه بر روی اوست
عاشق و معشوق ما هر دو یکی است
تا نپنداری که این رشته دوتوست
کهنه گر رفته است و نو باز آمده
نیک می بینش که کهنه عین نوست
هر که بیند نعمت الله در همه
بد نبیند هرچه می بیند نکوست
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 345«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
روشن به نور روی اوست
هرچه بیند دوست را بیند به دوست
عاشق و معشوق ما هر دو یکی است
تا نپنداری که این رشته دوتوست
جرعهٔ جام می ما هر که خورد
چون محبان دائما در جستجوست
عشق سرمست است و فارغ از همه
عقل مخمور است و هم در گفتگوست
بسته ام نقش خیالش در نظر
هرچه دیده می شود چشمم بر اوست
خرقه می شویم به جام می مدام
مدتی شد تا مرا این شست و شوست
هر که بیند نعمت الله با همه
بد نبیند هرچه می بیند نکوست
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 346«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
چشم ما روشن به نور روی اوست
لاجرم من دوست می بینم به دوست
دیده ای کو نور او بیند به او
بد نبیند هرچه می بیند نکوست
جام می ارچه حبابست ای پسر
این کسی داند که او را آبروست
گر هزار آئینه آید در نظر
در همه آیینه ها چشمم بر اوست
اصل و فرع ما و تو هر دو یکی است
تا نپنداری که این رشته دوتوست
عشق سرمست است و دایم در حضور
عقل مخمور است از آن در گفتگوست
نعمت الله خرقه می شوید به می
پاک شوید کار او این شست و شوست
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 347«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
در خانقهی که شیخ ما اوست
سرحلقه و شیخ هر دو نیکوست
دشمن چه کنیم یار غاریم
از دوست طلب کنیم هم دوست
آیینهٔ روشنی به دست آر
اما می بین که هر دو یک روست
زلفش بگشود و داد بر باد
زان بوی نسیم صبح خوشبوست
خورشید جمال او برآمد
عالم همه نور طلعت اوست
سر رشتهٔ فقر ما طلب کن
تا دریابی که رشته یک توست
شاه است چو سید یگانه
هر بنده که او به عشق آن جوست
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 348«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
چشم من روشن به نور روی اوست
این چنین چشمی خوشی بینا نکوست
غیر او دیگر ندیده دیده ام
هرچه آید در نظر چشمم بر اوست
دیدهٔ بینا به من بخشید او
لاجرم من دوست می بینم به دوست
من چنین سرمست و با ساقی حریف
زاهد مخمور اگر در گفتگوست
صورتی بیند نبیند معنیش
عاقل بیچاره در ماند به پوست
غرق دریا آب می جوید مدام
بی خبر از عین ماء در جستجوست
نعمت الله خرقه می شوید به می
پاکبازی دائما در شست و شوست
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 349«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
هر چه بینی مظهر اسمای اوست
دوست دارم هر که دارد دوست دوست
چشم عالم روشن است از نور او
لاجرم عالم به چشم ما نکوست
آینه گر صد ببینم ور هزار
در همه آئینه ها چشمم بر اوست
خیز با ما خوش درین دریا نشین
خویش را می شو که وقت شست و شوست
لب نهاده بر لب جامم مدام
با چنین همدم چه جای گفتگوست
چشم احول گر دو بیند تو مبین
رشتهٔ یک تو به چشم او دو توست
نعمت الله روشنست چون آینه
با جناب سید خود روبروست
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 350«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
ما را وجود نیست و گر هست وجود اوست
بود وجود ما به حقیقت وجود اوست
بی نور بود ِ او نبُود بود هیچ بود
بودی که هست پرتوی از نور بود اوست
بشنو به ذوق گفتهٔ عشاق بزم عشق
کین قول عاشقانه ز گفت و شنود اوست
عود دلم به آتش عشقش روان بسوخت
بوی خوشی که می شنوی بوی عود اوست
گر رند دردمند خورد درد گو منال
کاین شربتی نکوست زیان نیست سود اوست
مستیم و لاابالی و بر دست جام می
در بزم هر چه هست ز انعام جود اوست
این قول سید است که نامش چو بشنوی
واجب شود به تو سخنی کان درود اوست
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 351«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
بشنو ای دوست این سخن از دوست
به حقیقت حقیقت همه اوست
همه عالم وجود از او دارند
لاجرم هرچه باشد آن نیکوست
تار و پود وجود می نگرم
می نماید دو تو ولی یک توست
زلف او مشک ناب می ریزد
مجلس ما ز بوی خوش خوشبوست
ذره از آفتاب روشن شد
ذره ذره ببین که آن مه روست
نزد یارم کجا بود اغیار
نبود دوستدار او جز دوست
نعمت الله که سید الفقراست
میر میران به پیش او انجوست
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 352«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
پادشاه و گدا یکیست یکیست
بینوا و نوا یکیست یکیست
دردمندیم و درد می نوشیم
دُرد و درد و دوا یکیست یکیست
جز یکی نیست در همه عالم
دو مگو چون خدا یکیست یکیست
آینه صد هزار می بینم
روی آن جانفزا یکیست یکیست
مبتلای بلای بالاشیم
مبتلا و بلا یکیست یکیست
قطره و بحر و موج و جوهر چهار
بیشکی نزد ما یکیست یکیست
نعمت الله یکی است در عالم
طلبش کن بیا یکیست یکیست
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  
صفحه  صفحه 39 از 193:  « پیشین  1  ...  38  39  40  ...  192  193  پسین » 
شعر و ادبیات

Shah Nemat Allah Vali | کلیات شاه نعمت الله ولی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA