انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 47 از 193:  « پیشین  1  ...  46  47  48  ...  192  193  پسین »

Shah Nemat Allah Vali | کلیات شاه نعمت الله ولی



 
»غزل شماره 423«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
عاشقی جان را به جانان داد و رفت
ماند این دنیای بی بنیاد و رفت
در خرابات مغان مست و خراب
سر به پای خم می بنهاد و رفت
قطره آبی به دریا در فتاد
چون توان کردن چنین افتاد و رفت
شاهبازی بود در بند وجود
بند را از پای خود بنهاد و رفت
زندهٔ جاوید شد آن زنده دل
تا نگوئی مرده شد بر باد و رفت
سرعت ایجاد و اعدام وی است
در زمانی ماهروئی زاد و رفت
بنده بودم ، بندگی کردم مدام
سید آمد بنده شد آزاد و رفت
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 424«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
رند سرمستی ز پا افتاد و رفت
سر به پای خم می بنهاد و رفت
بی خیانت او امانت را سپرد
عاشقانه جان به جانان داد و رفت
گندم و جو کاشت خرمن گرد کرد
داد خرمن را همه بر باد و رفت
شد مجرد خرقه را اینجا گذاشت
ماند این دنیای بی بنیاد و رفت
هر که او با ما درین دریا نشست
در محیط بیکران افتاد و رفت
گرچه بسیاری غم هجران کشید
وصل او چون یافت شد دلشاد و رفت
لطف سید بندهٔ خود را نواخت
بنده شد از لطف او آزاد و رفت
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 425«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
نعمت الله جان به جانان داد و رفت
بر در میخانه مست افتاد و رفت
سید ما بندهٔ خاص خداست
گوییا شد از جهان آزاد و رفت
قرب صد سالی غم هجران کشید
عاقبت از وصل شد دلشاد و رفت
تا نپنداری که او معدوم گشت
یا بداد او عمر خود بر باد و رفت
برقعه ای از جسم و جان بربسته بود
بند برقع را ز رو بگشاد و رفت
در خرابات مغان مست و خراب
سر به پای خم می بنهاد و رفت
چون ندای ارجعی از حق شنود
زنده دل از عشق او جان داد و رفت
کل شیئی هالک الا وجهه
خواند بر دنیای بی بنیاد و رفت
نعمت الله دوستان یادش کنید
تا نگوئی رفت او از یاد و رفت
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 426«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
نعمت الله جان به جانان داد و رفت
بر در میخانه مست افتاد و رفت
آفتابش از قمر بسته نقاب
آن نقاب از روی خود بگشاد و رفت
بود استادی به شاگردان بسی
کرد شاگردان همه استاد و رفت
در خرابات مغان مست و خراب
سر به پای خم می بنهاد و رفت
او خلیفه بود در بغداد تن
رخت را بربست از بغداد و رفت
عارفانه در جهان صد سال بود
نی چو غافل داد جان بر باد و رفت
سید ما بود ظاهر شد نهان
بندگان را جمله کرد آزاد و رفت
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 427«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
عاشقی جان را به جانان داد و رفت
رو به خاک راه او بنهاد و رفت
تن رفیقی بود با او یار و غار
عاشقانه ناگهان افتاد و رفت
بر سر کویش رسید و سر نهاد
بند را از پای خود بگشاد و رفت
هر زمان نقشی نماید لاجرم
کرد روی چون نگاری شاد و رفت
زندهٔ جاوید شد ای جان من
گرچه می گویند او جان داد و رفت
آمد اینجا و غم عالم نخورد
زان روان شد مظهر ایجاد و رفت
بنده بودی بندگی کردی مدام
سید آمد بنده شد آزاد و رفت
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 428«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
گرد و خاک ما روان بر باد رفت
بنده زین گرد و غبار آزاد رفت
جان ما هرگز غم دنیا نخورد
لاجرم او از جهان دلشاد رفت
عاشق سرمست آمد سوی ما
عاقل مخمور بی بنیاد رفت
یوسف مصری خوشی با مصر شد
یار بغدادی سوی بغداد رفت
یاد می کردم بهشت جاودان
روی او دیدم بهشت از یاد رفت
داد بخشد هر چه او بخشد به ما
تا نپنداری به ما بیداد رفت
گر دمی بی سید خود بوده ام
حسرتی داریم کان بر باد رفت
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 429«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
یار ما زاری ما نشنید و رفت
آمد و در حال وا گردید و رفت
زلف او در تاب رفت از دست ما
دل ربود و سر ز ما پیچید و رفت
جان ما را یک زمان دلشاد کرد
حال ما را یک زمان وا دید و رفت
عمر ما بود و روان از ما گذشت
گفتمش بنشین دمی نشنید و رفت
گر چه او با جان منش پیوندهاست
بی وفا پیوند خود ببرید و رفت
عقل آمد تا مرا راهی زند
رند مستی دید از او ترسید و رفت
نعمت الله بود یار غار ما
گوشه ای از بوستان بگزید و رفت
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 430«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
در ره عشق چو ما بی سر و پا بایدرفت
راه را نیست نهایت ابدا باید رفت
ما از این خلوت میخانه به جائی نرویم
که از این جنت جاوید چرا باید رفت
گر علاجی طلبد خسته به درگاه طبیب
دردمندانه به امید دوا باید رفت
هر که دارد هوس دار بقا خوش باشد
بی سر و پا به سر دار فنا باید رفت
عارف ار آنکه به میخانه رود یا مسجد
هر کجا می رود از بهر خدا باید رفت
در پی عشق روان شو که طریقت اینست
تو چه دانی که در این راه کجا باید رفت
نعمت الله سوی کعبه روانست دگر
عاشقانه چو وی از صدق و صفا باید رفت
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 431«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
فارغ از نام و نشان خواهیم رفت
رند سرمست از جهان خواهیم رفت
رخت خود را تا کناری می کشیم
ناگهانی از میان خواهیم رفت
تا نگوئی بنده ای از خواجه مُرد
ما بر زنده دلان خواهیم رفت
گر خطاب ارجعی آید به ما
عاشقانه خوش دوان خواهیم رفت
عارفان رفتند از این عالم بسی
ما دگر چون عارفان خواهیم رفت
جان ما دل زنده از جانان بود
زنده دل از ملک جان خواهیم رفت
از ازل رندانه سرمست آمدیم
نزد سید هم چنان خواهیم رفت
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 432«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
به خرابات مغان بی سر و پا خواهم رفت
دردمندانه به امید دوا خواهم رفت
باز زنار سر زلف بتی خواهم بست
من سودا زده در دام بلا خواهم رفت
گنج در گوشهٔ میخانهٔ سرمستان است
از چنین جای خوشی بنده کجا خواهم رفت
چون سر دار فنا دار بقا می بخشد
عاشقانه به سردار فنا خواهم رفت
می روم تا به سراپردهٔ او مست و خراب
بر در عاقل مخمور چرا خواهم رفت
به امیدی که مگر خاک در او گردم
میل دارم که چه بادی به هوا خواهم رفت
ای که گوئی به کجا می رود این سید ما
از خدا آمده بودم به خدا خواهم رفت
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  
صفحه  صفحه 47 از 193:  « پیشین  1  ...  46  47  48  ...  192  193  پسین » 
شعر و ادبیات

Shah Nemat Allah Vali | کلیات شاه نعمت الله ولی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA