انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 53 از 193:  « پیشین  1  ...  52  53  54  ...  192  193  پسین »

Shah Nemat Allah Vali | کلیات شاه نعمت الله ولی



 
»غزل شماره 483«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
روح اعظم ذرهٔ بیضا بود
صورت و معنای جد ما بود
بنده خوانندش ولیکن سید است
موج گویندش ولی دریا بود
نکته ای از موج دریا گفته ایم
این کسی داند که او از ما بود
قول ما از عالم سفلی مجو
این سخن از عالم بالا بود
سر ببازد بر سر کویش به عیش
در سر هر کس که این سودا بود
نور چشمی در نظر پیدا شده
کی ببیند هر که نابینا بود
در گلستان شهادت روز و شب
سید ما بلبل گویا بود
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 484«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
بحر ما دریای بی پایان بود
آب ما از چشمهٔ حیوان بود
چشم عالم روشن است از نور او
روشنی چشم مردم آن بود
باطنست او وز همه ظاهر تو راست
این چنین پیدا چنان پنهان بود
خوش حبابی پر کن از آب حیات
هر دو را می بین که او یکسان بود
نعمت الله مست و جام می به دست
سید ما میر سرمستان بود
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 485«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
بحر ما دریای بی پایان بود
آب ما از چشمهٔ حیوان بود
کنج دل گنجینهٔ معمور اوست
گرچه دل کاشانهٔ ویران بود
دُرد درد عشق او را نوش کن
زانکه دُرد درد او پنهان بود
جان چه باشد تا سخن گوید ز جان
هر کسی کو عاشق جانان بود
نور چشم است از همه پیداتر است
تا نپنداری که او پنهان بود
گر که بینی دست او را بوسه ده
زانکه دست او از آن دستان بود
نعمت الله مست و جام می به دست
این چنین رندی مرا مهمان بود
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 486«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
جان بی جانان تن بی جان بود
خوش نباشد جان که بی جانان بود
کنج دل گنجینهٔ عشق وی است
آنچنان گنجی در این ویران بود
چشم ما بسته خیالش در نظر
روشنی دیدهٔ ما آن بود
آفتابست او و عالم سایه بان
این چنین پیدا چنان پنهان بود
دل به دریا ده بیا با ما نشین
زانکه اینجا بحر بی پایان بود
دو نماید صورت و معنی یکی است
موج و دریا نزد ما یکسان بود
نعمت الله در خرابات مغان
دیدم او ساقی سرمستان بود
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 487«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
عقل کل در عشق سرگردان بود
لاجرم دایم چنین حیران بود
چرخ می گردد به عشقش روز و شب
همچو این درویش سرگردان بود
خود گدائی را کجا باشد مجال
اندر آن حضرت که آن سلطان بود
نوش کن دُردی درد او مدام
زانکه دُرد درد او درمان بود
گنج عشق او بجو در کنج دل
گنج او کنج دل ویران بود
روی چون ماهان بود تازه مدام
هر که او امروز در ماهان بود
سید مستان ما دانی که کیست
آنکه دایم مست با مستان بود
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 488«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
نقل ما چون نقد سرمستان بود
در همه عالم از آن دستان بود
دست ما و دامن او بعد از این
خوش بود دستی کز آن دستان بود
روضهٔ ما جنت پر حوریان
بوستان شیخ در ماهان بود
چشم ما تا دید آب رو از آن
در نظر دریای بی پایان بود
هر که باشد عارف ذات و صفات
شاید ار گوئی که او انسان بود
عاشق او زنده باشد تا ابد
جان عاشق زنده از جانان بود
گر خراب است خانهٔ ما باک نیست
جای گنجش در دل ویران بود
هر که آید در نظر ای نور چشم
آن نمی گویم ولیکن آن بود
در خرابات فنا خوش ساکنیم
نعمت الله میر سرمستان بود
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 489«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
جان بی جانان تن بی جان بود
خوش بود جانی که با جانان بود
دردمندان را دوا درد دل است
این چنین دردی مرا درمان بود
عشق را خود با سر و سامان چه کار
کار عاشق بی سر و سامان بود
هر که او پابستهٔ زلف بتی است
همچو مو پیوسته سرگردان بود
هر کسی کز عشق او کشته شود
او نمیرد زنده جاویدان بود
عشق او گنجی و دل پروانه ای
جای گنجش در دل ویران بود
سید و بنده اگر خواهی بیا
نعمت الله جو که این و آن بود
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 490«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
دل که بی دلبر بود بی جان بود
خوش بود جانی که با جانان بود
نور او در دیدهٔ ما رو نمود
گرچه از چشم شما پنهان بود
کنج دل گنجینهٔ عشق ویست
جای گنجش در دل ویران بود
هر که دید آئینهٔ گیتی نما
بر جمال خویشتن حیران بود
ذوق ما از عقل می پرسی مپرس
این کسی داند که او را آن بود
کشتهٔ او زندهٔ جاوید شد
پیش او مردن مرا آسان بود
نعمت الله در خرابات مغان
ساقی سرمست می نوشان بود
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 491«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
خوش بود دردی که درمان او بود
خرم آن جانی که جانان او بود
کفر زلفش رونق ایمان ماست
کفر کی باشد که ایمان او بود
گرد عالم روز و شب گردیده ام
دیده ام پیدا و پنهان او بود
بی نشانی آیتی در شأن اوست
شأن او نام و نشان او بود
موج دریائیم و دریا عین ماست
هر چه ما داریم آن او بود
عین او در عین ما چون شد عیان
در همه عالم عیان او بود
عارفانه گفتهٔ سید بخوان
کاین معانی از بیان او بود
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 492«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
حاصلم از دین و دنیا او بود
این چنین خوش حاصلی نیکو بود
در دو آئینه یکی چون رو نمود
دو نماید آن یکی نی دو بود
صوفیانه جامه را شوئیم پاک
کار ما پیوسته شست وشو بود
جام می در دوره می گردد مدام
خوش بود آن دَم که همدم او بود
آینه گر چه دو رو باشد ولی
در دو رویش روی او یک رو بود
یک سر موئی نمی یابی از او
تا حجاب تو سر یک مو بود
سید ما از عرب پیدا شده
شاه ترکستان برش هندو بود
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  
صفحه  صفحه 53 از 193:  « پیشین  1  ...  52  53  54  ...  192  193  پسین » 
شعر و ادبیات

Shah Nemat Allah Vali | کلیات شاه نعمت الله ولی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA