انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 64 از 193:  « پیشین  1  ...  63  64  65  ...  192  193  پسین »

Shah Nemat Allah Vali | کلیات شاه نعمت الله ولی



 
»غزل شماره 593«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
غیر او کی به یاد ما ماند
دیگری یار ما کجا ماند
دُرد دردش بیا و ما را ده
که مرا خوشتر از دوا ماند
ما نبودیم و حضرت او بود
چون نمانیم ما خدا ماند
نیست بیگانه از خدا چیزی
هر چه ماند به آشنا ماند
این عجب بین که حضرت سلطان
در نظرگه گهی گدا ماند
هر که مه روی خویش را بیند
خوبی او کجا به ما ماند
بزم عشق است و سیدم سرمست
بنده مخمور خود چرا ماند
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 594«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
عهد با زلف تو بستیم خدا می داند
سر موئی نشکستیم خدا می داند
با خیال تو نشستیم به هر حال که بود
نزد غیری ننشستیم خدا می داند
هر خیالی که گشادیم به رویش دیده
در زمان نقش نو بستیم خدا می داند
سر ما از نظر اهل نظر پنهان نیست
در همه حال که هستیم خدا می داند
در دل ما نتوان یافت هوای دگری
جز خدا را نپرستیم خدا می داند
گر همه خلق جهان مستی ما دانستند
گو بدانند که مستیم خدا می داند
درخرابات مغان سید سرمستانیم
تو چه دانی ز چه دستیم خدا می داند
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 595«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
دل چو دم از عشق دلبر می زند
پشت پا بر بحر و بر برمی زند
در خرابات فنا جام بقاء
شادی ساقی کوثر می زند
عشق می گوید دل و دلبر یکی است
عقل حیران دست بر سر می زند
دل به جان نقش خیالش می کشد
مهر مهرش نیک بر زر می زند
از دل خود دلبر خود را طلب
کو دم از الله اکبر می زند
گرچه گم شد یوسف گل پیرهن
از گریبان تو سر بر می زند
نعمت الله جان سپاری می کند
خیمه بر صحرای محشر می زند
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 596«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
مرغ زیرک بین که یاهو می زند
روز و شب با اوست کو کو می زند
ذهن تیرانداز ما بر هر نشان
می شکافد مو و بر مو می زند
در خرابات مغان سلطان عشق
خیمهٔ دولت به هر سو می زند
باش یک رو در طریق او که او
بوسه ها بر روی یک رو می زند
شهر دل را شه عمارت می کند
سنجقش بر برج و بارو می زند
می نوازد مطرب عشاق ساز
ساز چون نیکوست نیکو م یزند
نعمت الله رند سرمستی بود
ساغر می شادی او می زند
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 597«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
عاشقی کز عشق او دم می زند
پشت پا بر هر دو عالم می زند
هر که او شیدای زلف و روی اوست
کفر و ایمان هر دو بر هم می زند
مطرب عشاق ساز ما نواخت
گه نوای زیر و گه بم می زند
از دل ما جو مسمای وجود
کو نفس از اسم اعظم می زند
نعمت الله عالم معنی دل است
از ادب والله اعلم می زند
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 598«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
ذوق ما در جهان نمی گنجد
حال ما در بیان نمی گنجد
دلبرم دلنوازئی فرمود
در برم دل از آن نمی گنجد
در دل عاشقان خوشی گنجد
آنکه در جسم و جان نمی گنجد
زر چه باشد چو سر ندارد قدر
دل که باشد چو جان نمی گنجد
جان و جانان حریف یکدگرند
غیر رطل گران نمی گنجد
برو ای عقل دور شو ز اینجا
جبرئیل این زمان نمی گنجد
ما کلام خدا که می خوانیم
سخن این و آن نمی گنجد
بزم عشق است و ما سبک روحیم
زاهد جان گران نمی گنجد
نعمت الله حریف و ساقی یار
غیر او در میان نمی گنجد
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 599«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
بود و نابود در نمی گنجد
مایه و سود در نمی گنجد
ای که گوئی مرا وجودی داد
خوش بر وجود در نمی گنجد
آتش عشق عود دل را سوخت
بعد ازاین عود در نمی گنجد
ساقی اینجا کجا و مطرب کو
ساغر و رود در نمی گنجد
چندگوئی که خوش همی سوزم
آتش و دود در نمی گنجد
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 600«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
مراحالی است با جانان که جانم درنمی گنجد
چه سودائیست عشق اوکه در هر سر نمی گنجد
خراباتست و ما سرمست و ساقی جاممی بر دست
دراین خلوتسرای دل به جز دلبر نمی گنجد
چو غوغائیست دردا و که در هر دل نمیباشد
چه سودائیست عشق او که در هر سر نمی گنجد
دلم عود است و آتش عشق و سینه مجمر سوزان
ز شوق سوختن عودم دراین مجمر نمیگنجد
چه حرفست اینکه می خوانم که در کاغذ نمی یابم
چه علم است اینکه می دانم که در دفتر نمی گنجد
برو ای عقل سرگردان گران جانی مکنبا ما
سبکروحان همه جمع و گرانجان درنمی گنجد
ندیم مجلس شاهم حریف نعمت اللهم
لب ساغر همی بوسم سخن دیگر نمی گنجد
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 601«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
در این خلوت حکایت درنگنجد
به جز رمز و کنایت در نگنجد
وصال اندر وصال اندر وصال است
در این حالت حکایت درنگنجد
جمال اندر جمال اندر جمالست
در او درس و روایت در نگنجد
همه دل بود جان و لطف و احسان
ز نفس اینجا حکایت در نگنجد
ازل عین ابد آمد در اینجا
در اینجا جز عنایت در نگنجد
مجال کیست اینجا تا درآید
به جز محض هدایت درنگنجد
شدم مغرور عقل و نفس کشته
سر موئی حمایت در نگنجد
در این حالت که من کردم بیانش
نبوت با ولایت در نگنجد
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 602«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
در دل به جز از خدا نگنجد
چون او گنجد هوا نگنجد
دل خلوت خاص حضرت اوست
بیگانه و آشنا نگنجد
مائیم و نگار خوش کناری
مویی به میان ما نگنجد
سلطان عشقست و عقل درویش
در مجلس شه گدا نگنجد
دردی دارم دوا ندارد
با درد چنین دوا نگنجد
چون نیست به جز یکی که گوید
درد خود گنجد و یا نگنجد
خوش خم میست نعمت الله
در جام جهان نما نگنجد
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  
صفحه  صفحه 64 از 193:  « پیشین  1  ...  63  64  65  ...  192  193  پسین » 
شعر و ادبیات

Shah Nemat Allah Vali | کلیات شاه نعمت الله ولی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA