انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 68 از 193:  « پیشین  1  ...  67  68  69  ...  192  193  پسین »

Shah Nemat Allah Vali | کلیات شاه نعمت الله ولی



 
»غزل شماره 633«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
یاری که خیال دوست دارد
عمری به خیال می گذارد
عالم چه بود به نزد عارف
نقشی که نگار می نگارد
هر دم نقشی برد ز عالم
در دم نقشی دگر برآرد
در آینه چون کند نگاهی
لطفش جامی به او سپارد
مائیم و دل شکسته چون دوست
پیوسته شکسته دوست دارد
بحری است که آب رحمت او
بر ما شب و روز نیک بارد
چون اصل عدد یکی است سید
آن یک به هزار می شمارد
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 634«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
صاحب نظری کو که جهان درنظر آرد
یا محرم رازی که ز عقبی خبر آرد
زنهار مزن تیر ستم بر دل درویش
کان تیر ستم تیغ و سنان بر جگر آرد
نیکو نبود تخم بدی کاشتن آری
گر تخم بدی کاری آن تخم برآرد
از سنگدلی سنگ منه بر ره مردم
کو کوه عذابی به عوض در گذر آرد
چوبی که زنی بر کف پائی به تظلم
بی شک و یقین دردسری را به سر آرد
بیداد مکن جان برادر به حقیقت
بیداد پدر زحمت آن بر پسر آرد
گربندهٔ سید شوی و تابع جدش
از ابر وجودت مه تابنده برآرد
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 635«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
گوئیا چشم ابر می خارد
کآب از چشمهاش می بارد
طرفه دریادلیست سقایم
کآب از بهر ما همی آرد
آب آرد به سوی ما آری
شرم از چشم ما نمی آرد
چشم ما آب می زند بر روی
مژه هم قطره قطره بشمارد
آبیاری به آب دیده کنم
هر که تخم محبتی کارد
آب چشم روان فرو شوید
نقش غیری که دیده بنگارد
نعمت الله امین رندان است
این امانت به اهل بسپارد
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 636«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
عقل از اینجا بی خبر او ره به بالا کی برد
مرغ وهم ار پر بسوزد ره به مأوا کیبرد
عقل مخمور است و میخانه نمی داند کجاست
این چنین شخصی به میخانه شما را کی برد
مجلس عشقست و سلطان ساقی و رندان حریف
هر گدای بی سر و پا را به آنجا کی برد
از لب شیرین یوسف هر که یابد بوسه ای
کی برد شکر به مصر و نام حلوا کی برد
دم مزن از معرفت با ما در این بحر محیط
مرد عاقل آب دریا سوی دریا کی برد
رستم دستان زبردستی کند با این و آن
گر به دست ما فتد او دست از ما کی برد
نعمت الله هر چه می یابد مسمای ویست
با چنین کشف خوشی او اسم اسماء کی برد
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 637«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
گر ز چین سنبل زلفت صبا بوئی برد
نافهٔ مشک ختن گیرد به هر سوئی برد
دل به دست باد خواهم داد هر چه بادباد
لیکن آن بادی که از خاک درت بوئی برد
خاک آن بادم که ما را در هوای عشق تو
ذره ذره گرد گرداند به هر کوئی برد
گر نه کفر زلف تو بر روی ایمان چیره شد
از چه رو رومی جمالی جور هندوئی برد
در ختن با زلف تو گر دم زند مشک ختا
چین زلفت آبروی او به یک موئی برد
دل ببردی از برم جان می بری خوش می کنی
ای خوشا وقت دل و جانی که خوشخوئی برد
سید ار باری برد در عشق تو بار تو است
زانکه خوش باشد که یاری بار مهروئی برد
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 638«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
خوش بود گر او به حالم بنگرد
ور بمیرم هم به خاکم بسپرد
زار مردم ز آرزوی او ولی
زنده گردم بر سرم چون بگذرد
ما گدا و پادشاه کائنات
پادشه نام گدائی کی برد
غنچهٔ دل در هوای او چو گل
جامهٔ جان بر تن خود می درد
هر که او غم می خورد در عشق او
شادمان از خویشتن او برخورد
یک دمی بی عشق او گر عمر رفت
عاشق آن دم را ز عمرش نشمرد
می فروش ار می فروشد گوبیا
هرچه دارد نعمت الله می خرد
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 639«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
چشم ما چون به روی او نگرد
در نظر غیر او کجا گذرد
نزد ما زنده دل کسی باشد
که به جانان خویش جان سپرد
گل کجا جامه را قبا سازد
غنچه گر پیرهن به خود ندرد
مرد عاشق همه یکی بیند
آن یکی در هزار می شمرد
جان من روی دل نخواهد دید
گر دمی روی دیگری نگرد
رند مستی که باده می نوشد
هر دو عالم به نیم جو نخرد
هر که را ذوق نعمت الله است
شاد باشد مدام و غم نخورد
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 640«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
مقصود بی وسیله حاصل نمی توان کرد
هر کس که کرد حاصل می دان که آن چنان کرد
گر عقل ساده لوحی نقش خیال بندد
بسیار اعتمادی بر آن نمی توان کرد
پروانه لاف می زد از آتش محبت
آتش در او درافتاد بی نام و بی نشان کرد
ما در طریق جانان جانی نثار کردیم
لطفش به یک کرشمه صد جان به ما روان کرد
در آینه جمالش تمثال خویش بنمود
از آفتاب حسنش ماه خوشی عیان کرد
هر عالمی که دانست علم بدیع ما را
اسرار از آن معانی با عالمی بیان کرد
ما بندگی سید کردیم از سر صدق
سلطان عشق ما را سرخیل عاشقان کرد
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 641«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
محبوب دل و راحت جانی چه توان کرد
سلطان همه خلق جهانی چه توان کرد
از ساده دلی آینه بنمود جمالت
در آینه بر خود نگرانی چه توان کرد
تو پادشه مائی و ما بندهٔ فرمان
گر زانکه بخوانی و برانی چه توان کرد
ما عشق تو داریم و تو را میل به ما نیست
مائیم چنین و تو چنانی چه توان کرد
عمریست که ما را به غم عشق نشاندی
گر باقی عمرم بنشانی چه توان کرد
ما نقش خیال تو کشیدیم بدیدیم
گر زانکه تو این نامه نخوانی چه توان کرد
پنهان شدن از دیدهٔ سید نتوانی
چون نور به هر دیده عیانی چه توان کرد
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 642«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
نوری است که وصفش به ستاره نتوان کرد
او را نتوان دید و نظاره نتوان کرد
با عشق در افتادم و تقدیر چنین بود
تدبیر نمی دانم و چاره نتوان کرد
سریست در این سینه که با کس نتوان گفت
نامش نتوان برد و اشاره نتوان کرد
بزمیست ملوکانه و رندان همه سرمست
از ما و چنین بزم کناره نتوان کرد
نقشش نه نگاریست که بر دست توان بست
او را به سر دست سواره نتوان کرد
ای دوست غنیمت شمر این عمر عزیزت
آری طمع عمر دوباره نتوان کرد
سید دهدم هر نفسی خلعت خاصی
الطاف خداوند شماره نتوان کرد
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  
صفحه  صفحه 68 از 193:  « پیشین  1  ...  67  68  69  ...  192  193  پسین » 
شعر و ادبیات

Shah Nemat Allah Vali | کلیات شاه نعمت الله ولی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA