انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 70 از 193:  « پیشین  1  ...  69  70  71  ...  192  193  پسین »

Shah Nemat Allah Vali | کلیات شاه نعمت الله ولی



 
»غزل شماره 653«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
این که گوئی نعمت الله جان سپرد
جان سپرد و جان با ایمان سپرد
جان به جانان دل به دلبر داد و رفت
جان از این خوشتر دگر نتوان سپرد
در هوای گلستان عشق او
جان چو غنچه با لب خندان سپرد
بندگی کرد او به صدق دل تمام
ظاهر و باطن به آن سلطان سپرد
بود میخانه سبیل خدمتش
رفت و آن منصب به این و آن سپرد
جان امانت بود با وی مدتی
خوش امینانه به آن جانان سپرد
دیگری گر جان به دشواری بداد
سید سرمست ما آسان سپرد
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 654«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
خواجهٔ غافل برفت و جان سپرد
بی خبر از معرفت چیزی نبرد
بود مخموری و مستی می فروخت
صاف می پنداشت می نوشید درد
شیشهٔ پندار می بودش به دست
اوفتاد و شیشه اش شد خرد و مرد
صوفیان پوشند صوف خدمتش
صوفئی بودی که می پوشید برد
هر نفس نوعی دگر گفتی سرود
گه ز لر گفتی سخن گاهی ز کرد
عاشقانه جان سپاری کن چو ما
زانکه عاشق جان خود را می سپرد
نعمت الله جان به جانان داد و رفت
رحمت الله علیه آن مرد ، مُرد
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 655«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
هر که بد زیست عاقبت بد مُرد
نیک و بد هر چه کرد با خود برد
صاف درمان کجا خورد بی درد
دردمندی سزد که نوشد درد
هرچه خود رشته ای همان پوشی
خواه صوفش بباف خواهی برد
داشت غیبی ز فاسقی عیبی
لاجرم فسق کرد و فاسق مرد
نان شیراز خورد و شُکر نگفت
زین سبب در میان آب فسرد
همه با اصل خویش وا گردند
خواه لر می شمار خواهی کرد
زندهٔ جاودان بود بی شک
هر که او جان به یاد حق بسپرد
در همه حال با خدا باشد
آنکه خود را از این و آن نشمرد
همچو سید مدام سرمست است
از می او کسی که جامی خورد
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 656«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
بود روزی خواجه ای سالار کرد
می کشیدی درد و می نوشید درد
کیسه های سیم و زر بر هم نهاد
عاقبت غیری ببرد و خواجه مرد
شیشه ای بودش پر از نقش و خیال
اوفتاد آن شیشه و شد خرد و مرد
بر سر پل ساخت خواجه خانه ای
سیل آمد ناگه آن خانه ببرد
هر کجا دیدیم رند سرخوشی
بود و نابود جهان یک سَر شمرد
گر به صورت عارفی رفت از جهان
جان امانت داشت با جانان سپرد
خلعتی از جامهٔ سید بپوش
ور نه خود سهل است خرقه صوف و برد
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 657«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
چون شراب صاف درمان است مارا دُرد درد
زان همی ریزم فرود آیم به روی دُرد درد
گرم می دارد مرا صوف و حریر عشق او
غم ندارم گر ندارم در هوای برد برد
من ز میدان بلایش رو نگردانم به تیغ
رستم دستان کجا ترسان شود از گرد گرد
آفتاب روشن روی منیر میر ترک
کی مکدر گردد از گردی که باری کرد گرد
تو نه ای مرد نبرد درد درد عشق او
ده هزار ار خانه گیری او بدادی نرد برد
ناجوانمردی که او در عشق جانان جان نداد
شاید ارزنده دلی گوید که آن نامرد مرد
تا بزرگی کرد تدبیری که نانی را خورد
نعمت الله دید بسیاری که نانی خورد و مرد
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 658«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
آن لحظه که جان در تتق غیب نهان بود
در دیدهٔ ما نقش خیال تو عیان بود
بودیم نشان کردهٔ عشق تو در آن حال
هر چند در آن حال نه نام و نه نشان بود
عشق تو خیالی است که ما زنده از آنیم
بی عشق تو دل زنده زمانی نتوان بود
ما نقش خیال تو نه امروز نگاریم
کز روز ازل جان به خیالت نگران بود
گفتی که در آئینه به جز ما نتوان دید
چندان که نمودی و بدیدیم همان بود
خوش آب حیاتست روان از نفس ما
تا هست چنین باشد و تا بود چنان بود
سید قدحی باده به من داد بخوردم
آری چه کنم مصلحت بنده در آن بود
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 659«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
یک دم بی می نمی توان بود
بی می خود حی نمی توان بود
بی عشق دمی نمی توان زیست
بی ساغر می نمی توان بود
ما سایه و عشق یار خورشید
بی بودن وی نمی توان بود
بی جام شراب و عشق لیلی
مجنون در حی نمی توان بود
مستیم و خراب و لاابالی
بی نالهٔ نی نمی توان بود
تا کی غم این و آن توان خورد
در ماندهٔ کی نمی توان بود
بی بود وجود نعمت الله
والله که شی نمی توان بود
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 660«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
نقش غیری محال خواهد بود
چه محال و خیال خواهد بود
غیر او چون زوال می یابد
نبود چون زوال خواهد بود
او جمیل است و او محب جمال
تا جمیل و جمال خواهد بود
ماه روشن ز آفتاب بود
گرچه بد رو هلال خواهد بود
مالک لم یزل خداوند است
ملک او لایزال خواهد بود
غیر او در خیال اگر آید
آن خیال محال خواهد بود
همه عالم چو نعمت الله است
عالمی بر کمال خواهد بود
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 661«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
گر یکی در هزار خواهد بود
که مرا یار غار خواهد بود
بحر و موج و حباب و جو آبند
چار ناچار چار خواهد بود
می ما نوش کن که نوشت باد
که می بی خمار خواهد بود
گاه عشقست عشق بازی کن
که تو را آن به کار خواهد بود
عقل اگر منع ما کند از عشق
تا ابد شرمسار خواهد بود
هر که گیرد میان او به کنار
بی میان و کنار خواهد بود
در قیامت چو چشم بگشایم
نظرم بر نگار خواهد بود
هر که او دوستدار ما باشد
هم ورا دوستدار خواهد بود
سیدی چون ز بندگی یابند
سیدم بنده وار خواهد بود
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 662«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
خواجه آنجا فقیر خواهد بود
بنده آنجا امیر خواهد بود
پادشاه حقیقت است انسان
عقل آنجا وزیر خواهد بود
در چنین قریه ای که ماهان است
نفس آنجا گزیر خواهد بود
هیچ دانی که این فغان ز کجاست
بانگ خواجه به شیر خواهد بود
هر که خود را عظیم می گیرد
پیش مردان حقیر خواهد بود
وانکه اینجا صغیر و خوار بود
در قیامت کبیر خواهد بود
سید ما به نور حضرت او
همچو بدر منیر خواهد بود
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  
صفحه  صفحه 70 از 193:  « پیشین  1  ...  69  70  71  ...  192  193  پسین » 
شعر و ادبیات

Shah Nemat Allah Vali | کلیات شاه نعمت الله ولی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA