ارسالها: 8724
#21
Posted: 13 Jul 2012 16:35
دريغ
به دادم برس اي اشک
دلم خيلي گرفته
نگو از دوري کي
نپرس از چي گرفته
منو دريغ يک خوب
به ويروني کشونده
عزيزمه تا وقتي
نفس تو سينه مونده
تو اين تنهايي تلخ
من و يک عالمه ياد
نشسته روبرويم
کسي که رفته بر باد
کسي ک ه عاشقانه
به عشقش پشت پا زد
براي بودن من
به خود رنگ فنا زد
چه درديه خدايا نخواستن اما رفتن
براي اون که سايه س هميشه رو سر من
کسي که وقت رفتن
دوباره عاشقم کرد
منو آباد کرد و
خودش ويرون شد از درد
بدادم برس اي اشک
دلم خيلي گرفته
نگو از دوري کي
نپرس از چي گرفته
به آتش تن زد و رفت تا من اينجا نسوزم
با رفتنش نرفته تو خونمه هنوزم
هنوز سالار خونه س پناه منه دستاش
سرم رو شونه هاشه رو گونمه نفس هاش
به دادم برس اي اشک
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#22
Posted: 13 Jul 2012 16:45
بت شکن
اي آمده با عشر
اي رفته با گريه
اي خط دلتنگي
از بغض تا گريه
با من صبورانه
سر کردي و ساختي
اما چه بي حاصل
دردامو نشناختي
تا زندگي بوده
قصه همين بوده
پشت سر خورشيد
شب در کمين بوده
ما هر دو بازيچه در بازي نيرنگ
قرباني يک بت
سر تا به پا از سنگ
تو بت پرست اما
من بت شکن بودم
بايد که بت مي مرد
جايي که من بودم
بتخانه شد ما
محراب عشق من
بايد که بت مي مرد
جايي که من بودم
بتخانه شد اما
محراب عشق من
فرمان بت اين بود
جاييکه من بودم
قرباني بت شد
ايمان و پيوندم
من هم ز جاي خويش
بتخانه شد خالي
با خود تو را هم برد
آن پوچ پوشالي
اکنون نه بت مانده
نه تو نه فردايي
اين بت شکن ، مانده
با زخم تنهايي
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#23
Posted: 13 Jul 2012 17:05
عروسک - مترسک
مي شد از بودن تو
عالمي ترانه ساخت
کهنآها رو تازه کرد
از تو يک بهانه ساخت
با تو مي شد که صدام
همه جا رو پر کنه
تا قيامت اسم ما
همه جا رو پر کنه
اما خيلي دير دونستم
تو فقط عروسکي
کور و کر بازيچه ي باد
مثل يک بادبادکي
دل سپردن به عروسک
منو گم کرد تو خودم
تو رو خيلي دير شناختم
وقتي که تمو شدم
نه يک دست رفيق دستام
نه شريک غم بودي
واسه حس کردن دردام
خيلي خيلي کم بودي
توي شهر بي کسي هام
تو رو از دور مي ديدم
با رسيدن به تو افسوس
به تباهي رسيدم
شهر بي عابر و خالي
شهر تنهايي من بود
لحظه ي شناختن تو
لحظه ي تموم شدن بود
مگه مي شه از عروسک
شعر عاشقونه ساخت
عاشق چيزي که نيست شد
روي دريا خونه ساخت
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#24
Posted: 14 Jul 2012 17:03
از ريشه تاهميشه قسمت سوم
عقيق
تو شنيدني مث شعر
خواستني مث يه رويا
مثل يه قصه ي تازه
گفتني براي دنيا
تو تقدس طلوعي
لحظه ي مقدس اوج
لحظه ي طلوع نوري
از ميون افق و موج
ولي من غروب دشتم
شعر تلخ سرنوشتم
تو به پاکي عقيقي
مثل درياها عميقي
مثل گريه مرهم درد
مثل تنهايي رفيقي
تو مقدس و عزيزي
تو به پاکي عقيقي
تو شريک همه ي عمر
من رفيق نارفيقي
تو عقيق پاک و روشن
تن من حلقه ي آهن
من يه انگشتر پوسيده از آهن
تو قشنگ ترين عقيق رو زميني
تو مي خواي نگين اين شکسته باشي
واسه من شکسته اين همنشيني
تو عقيقي تو قشنگ ترين نگيني
از يه دنيا واسه من ، تو آخريني
تو غنيمتي مث نفس کشيدن
نفس عزيز و خوب واپسيني
تو عقيق پاک و روشن
تن من حلقه ي آهن
نفساي آخريني
تو برام عزيزتريني
برو تا رنگ غروبو
توي چشم من نيبيني
به تن پوسيده ي من
هيچ نگيني جا نداره
تن آلوده به زنگار
قيمت طلا نداره
آخر قصه همين جاس قصه کسي که تنهاس
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#25
Posted: 14 Jul 2012 17:05
گمشده
از اون روزا که قلبا نزديک تر از امروز بود
آواز همشهري هام صميمي و دلسوز بود
از اون روزا که رستم هنوز برام رستم بود
دستاي اون گم شده اندازه ي دستم بود
از اون روزا که شب هاش مي شد ستاره شمرد
اسم گلاي باغو تا امروز يه عمره که مي گردم
دنبال اون کسي که تو اون روزا گم کردم
از اون روزا که ژس ها زير غبار نبودن
گنجشک هاي تو ايوون فکر قرار نبودن
از اون روزاي معصوم روزاي خوب بازي
روزاي آبي عشق روزاي بي نيازي
از اون روزا تا امروز يه عمره که مي گردم
دنبال اون کسي که تو اون روزا گم کردم
تموم لحظآها رو به انتظار شمردم
فقط واسه يه لحظه س که تا امروز نمردم
براي اون لحظه که تموم بشه جستجوم
گم کردمو ببينم تو آينه روبروم
از اون روزا تا امروز يه عمره که مي گردم
از اون روزا تا امروز يه عمره که مي گردم
دنبال اون کسي که تو او روزا گم کردم
دنبال اون کسي که تو اون روزا گم کردم
از اون روزا که قلبا نزديک تر از امروز بود
آواز همشهري هام صميمي و دلسوز بود
از اون روزا که رستم هنوز برام رستم بود
دستاي اون گم شده اندازه ي دستم بود
از اون روزا که شب هاش مي شد ستاره شمرد
اسم گلاي باغو تا امروز يه عمره که مي گردم
دنبال اون کسي که تو اون روزا گم کردم
از اون روزا که ژس ها زير غبار نبودن
گنجشک هاي تو ايوون فکر قرار نبودن
از اون روزاي معصوم روزاي خوب بازي
روزاي آبي عشق روزاي بي نيازي
از اون روزا تا امروز يه عمره که مي گردم
دنبال اون کسي که تو اون روزا گم کردم
تموم لحظآها رو به انتظار شمردم
فقط واسه يه لحظه س که تا امروز نمردم
براي اون لحظه که تموم بشه جستجوم
گم کردمو ببينم تو آينه روبروم
از اون روزا تا امروز يه عمره که مي گردم
از اون روزا تا امروز يه عمره که مي گردم
دنبال اون کسي که تو او روزا گم کردم دنبال اون کسي که تو اون روزا گم کردم
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#26
Posted: 14 Jul 2012 17:06
گلايه
براي گفتن من ، شعر هم به گل مانده
نمانده عمري و صد ها سخن به دل مانده
صدا که مرهم فرياد بود زخم مرا
به پيش زخم عظيم دلم خجل مانده
از دست عزيزان چه بگويم گله اي نيست
گر هم گله اي هست دگر حوصله اي نيست
سر گرم به خود زخم زدن در همه عمرم
هر لحظه ، هر لحظه جز اين دست مرا مشغله اي نيست
از دست عزيزان چه بگويم گله اي نيست
گر هم گله اي هست ، دگر حوصله اي نيست
حوصله اي نيست
حوصله اي نيست
سرگرم به خود زخم زدن در همه عمرم
هر لحظه جز اين دست مرا مشغله اي نيست
ديريست که از خانه خرابان جهانم
بر سقف فرو ريخته ام چلچله اي نيست چلچله اي نيست
در حسرت ديدار تو آواره تينم
هر چند که تا منزل تو ، فاصله اي نيست
فاصله اي نيست
روبروي تو کي ام من به اسير سر سپرده
چهره ي تکيده اي که تو غبار آينه مرده
من براي تو چي هستم ؟ کوه تنهاي تحمل
بين ما پل عذابه ، من خسته پايه ي تو
اي که نزديکي مثل من ، به من اما خيلي دوري
خوب نگاه کن تا ببيني ، چهره ي درد و صبوري
کاشکي مي شد تو بدوني من براي تو چي هستم
از تو بيش از همه دنيا از خودم بيش از توخسته ام
ببين که خسته ام ، غرور سنگم اما شکسته ام
کاشکي از عصاي دستم يا که از پشت شکسته ام
تو بخوني تو بدوني از خودم بيش از تو خسته ام
ببين که خسته ام تنها غروره عصاي دستم
از عذاب با تو بودن در سکوت خود خرابم
نه صبورم و نه عاشق ، من تجسم عذابم
تو سراپا بي خيالي ، من همه تجسم عذابم
تو سراپا بي خيالي ، من همه تحمل درد
تو نفهميدي چه دردي ، زانوي خستمو تا کرد
زير بار با تو بودن يه ستون نيمه جونم
اين که اسمش زندگي نيست
جون به لب هام مي رسونم
هيچي جز شعر شکستن ، قصه ي فرداي من نيست
اين ترانه ي زواله ، اين صدا صداي من نيست
ببين که خسته ام ، تنها غروره عصاي دستم
کاشکي مي شد تو بدوني من براي تو چي هستم
از تو بيش از همه دنيا از خودم بيش از توخسته ام
ببين که خسته ام ، غرور سنگم اما شکسته ام
از عذاب با تو بودن يه ستون نيمه جونم
اين که اسمش زندگي نيست
جون به لب هام مي رسونم
تو سراپا بي خيالي ، من همه تحمل درد تو نفهميدي چه دردي ، زانوي خستمو تا کرد
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#27
Posted: 14 Jul 2012 17:08
کوير
من کويرم اي خدا
با حسرت يه قطره آب
يه عمره که دريا رو
از دو مي بينم تو سراب
بهار برام يه اسمه
يه اسم کهنه تو کتاب
حرف من با آسمون
چرا مي مونه بي جواب
خدايا... خدايا
کويرم ... کويرم
بگو ابر بباره مي خوام جون بگيرم
اگه بارون بباره
اگه بارون بباره
آروم آروم و نم نم
رو لب خشک و تشنم
گيسوي سبز جنگل
تنمو مي پوشونه
پرنده رو درختام
مي سازه آشيونه
خدايا ... خدايا خدايا ... خدايا
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
نخل
من تشنه ترين ، تنهاترين نخل جنوبم
مثل وطنم سوخته تنم اهل جنوبم
تن پوش تن زخمي من مرهم صبره
خوشبختي برام ديدن يک لکه ي ابره
من تشنه ترين تنهاترين نخل جنوبم
مثل وطنم سوخته تنم اهل جنوبم
من اهل کويرم
از نسل کويرم
يک عمره گول ابراي بي بارونو خوردم
دندان به لب تشنه و پوسيده فشردم
من نخل تبر خورده ي بيداد کويرم
تنهام ولي با اين همه فرياد کويرم
نخلستون سرسبزي مي شه روزي اينجا
پيغام منو پرنده ها ميدن به ابرا
من اهل کيورم
از نسل کويرم
با لب هاي خشک زخم تبر اينجا مي مونم
هر لحظه تو خاک تشنه ريشه مي نشونم
با سوز عطش تشنگي و داغي مي سازم
از جنگل خورشيد و عطش باغي مي سازم
تنهام نذاريد من ديگه از تنهايي سيرم من منتظر ديدن باغي تو کويرم
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#28
Posted: 14 Jul 2012 17:09
نيمه ي گمشده ي من
نيمه ي گمشده ي من
چه کسي مي تونه باشه
مث روح تشنه ي من
عاشق و ديوونه باشه
کسي که هر کلامش
طلوعي تازه باشه
غم و تنهايي ما
به يک اندازه باشه
اون کسي که خواستن او
با همه فرق داشته باشه
هر چي که از او بوخنم
شعر تکراري نباشه
کسي که براي خوندن
نشسته تو سينه ي من
نفس هاش هواي عشقه
سکوتش صداي عشقه
اون که از نهايت عشق
منو با اسمم بخونه
من جزيي از وجودش
يا خود خودش بدونه
اون که گم شده از آغاز
تا که من تنها بمونم
جاده ي جستجوهامو
تا قيامت بکشونم
کسي که هميشه عاشق
مث من ديونه باشه
تو دنيا اگه نباشه
تو آينه مي تونه باشه
کسي که هر کلامش
طلوعي تازه باشه
غم و تنهايي ما
به يک اندازه باشه
اون که از نهايت عشق
منو با اسمم بخونه
من جزيي از وجودش
با خود خودش بدونه
اون که گم شده از آغاز
تا که من تنها بمونمم
جاده ي جستجوهامو
تا قيامت بکشونم
کسي که هميشه عاشق
مث من ديونه باشه
تو دنيا اگه نباشه
تو آينه مي تونه باشه
کسي که هر کلامش
طلوعي تازه باشه
غم و تنهايي ما
به يک اندازه باشه
نيمه ي گمشده ي من
چه کسي مي تونه باشه
مث روح تشنه ي من
عاشق و ديوونه باشه
کسي که هر کلامش
طلوعي تازه باشه
غم و تنهايي ما
به يک اندازه باشه
اون کسي که خواستن او
با همه فرق داشته باشه
هر چي که از او بوخنم
شعر تکراري نباشه
کسي که براي خوندن
نشسته تو سينه ي من
نفس هاش هواي عشقه
سکوتش صداي عشقه
اون که از نهايت عشق
منو با اسمم بخونه
من جزيي از وجودش
يا خود خودش بدونه
اون که گم شده از آغاز
تا که من تنها بمونم
جاده ي جستجوهامو
تا قيامت بکشونم
کسي که هميشه عاشق
مث من ديونه باشه
تو دنيا اگه نباشه
تو آينه مي تونه باشه
کسي که هر کلامش
طلوعي تازه باشه
غم و تنهايي ما
به يک اندازه باشه
اون که از نهايت عشق
منو با اسمم بخونه
من جزيي از وجودش
با خود خودش بدونه
اون که گم شده از آغاز
تا که من تنها بمونمم
جاده ي جستجوهامو
تا قيامت بکشونم
کسي که هميشه عاشق
مث من ديونه باشه
تو دنيا اگه نباشه
تو آينه مي تونه باشه
کسي که هر کلامش
طلوعي تازه باشه
غم و تنهايي ما به يک اندازه باشه
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#29
Posted: 14 Jul 2012 17:09
شکایت
اين روزا که شهر عشق خالي ترين شهر خداس
خنجر نامردمي حتي تو دست سايه هاس
وقتي که عاطفه رو مي شه به آسوني خريد
معني کلام عشق خالي تر از باد هواس
اما من که آخرين عاشق دنيام
ماهي مونده به خاک و اهل دريام
از همه دنيا برام يه چشمه مونده
چشمه اي به قيمت همه نفس هام
از همينه که همه عمرمو مديون تو ام
تويي که عزيزتر از عمر دوباره اي برام
بي نيازي به تن قلندرم تنها لباسه
اما دستام به ضريح تو دخيل التماسه
خسته و زخمي دست آدمک هاي بدم
پشت پا به رسم بي بنياد اين دنيا زدم
من براي گم شدن از خود و غرق تو شدن
راه دور عشقمو پيمودم اين جا اومدم
بي نيازي به تن قلندرم تنها لباسه
اما دستام به ضريح تو دخيل التماسه
خسته و زخمي دست آدمک هاي بدم
پشت پا به رسم بي بنياد اين دنيا زدم
من براي گم شدن از خود و غرق تو شدن
راه دور عشقمو پيمودم اين جا اومدم
بي نيازي به تن قلندرم تنها لباسه
اما دستام به ضريح تو دخيل التماسه
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#30
Posted: 14 Jul 2012 17:10
حادثه
بيا ببين که مرگ هم حريف ما نمي شود
ببين که قامت من از حادثه تا نمي شود
تو نيستي خداي من ، من و تو هر دو بنده ايم
فريب سروري مخور ، بنده ، خدا نمي شود
هزار تير حادثه کمين گرفته در کمان
ولي اگر نخواهد او يکي رها نمي شود
وعده ي خوشبختي و من ، به خواب مانده تا ابد
گناه زنده بودنم که بي جزا نمي شود
هميشه مرگ قصه ها مرثيه ساز نيست ، نيست زوال آن همه صدا که بي صدا نمي شود
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
طلاق
بشنو همسفر من ، از اين قصه ي تلخ ، راه دشوار
اي تو يک چراغ اين شب تار
اينکه گذشتن از کنار قصه ها نيست
اينکه يه تصوير از سکوت آدما نيست
ما بي تفاوت به تماشا ننشستيم
ما خود درديم ، اين نگاهي گذرا نيست
سفر چه تلخه در امتداد اندوه
حس کردن مرگ لحظه ي ويراني کوه
همپاي هر بغض شکستن و چکيدن
از درد غربت بي صدا فرياد کشيدن
بشنو همسفر من ، با هم رهسپار راه درديم
با هم لحظه ها را گريه کرديم
ما در صداي بي صداي گريه سوختيم
ما از عبور تلخ لحظه قصه ساختيم
از مخمل درد به تن عشق جامه دوختيم
تا عجز خود را با هم و بي هم شناختيم
تنهايي رفتيم به عجز خود رسيديم
با هم دوباره زهر تنهايي چشيديم
شايد در اين راه اگر با هم بمانيم
وقت رسيدن شعر خوشبختي بخوانيم
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***