ارسالها: 8724
#71
Posted: 14 Jul 2012 22:21
خبر تازه
وقتي گوشش شنوا نيست
حرف تازه اي ندارم
سر عاشقي نمونده
که به صحرا بگذارم
که به صحرابگذارم
شور شاعرانه اي نيست
غزل و ترانه اي نيست
به لب آينه حتي
حرف عاشقانه اي نيست
هر کسي مي پرسد ازمن
در چه حالي در چه کاري
تو که اهل روزگاري
خبر تازه چه داري
مي بينن اما مي پرسن
چه سوال خنده داري
وقتي گوش شنوا نيست
حرف تازه اي ندارم
سر عاشقي نمونده
که به صحرا بگذارم
که به صحرا بگذارم
چي بگم وقتي که هيچکس
منو از من نمي فهمه
حرفاي نگفتني رو
جز به گفتن نمي فهمه
غم آدم ديدني نيست
قصه ي شنيدني نيست
بعضي حرفا رو بايد ديد
بعضي حرفا گفتني نيست
وقتي گوش شنوا نيست
شوق گفتن نمي مونه
وقتي جاده رو به هيچه
پاي رفتن نمي مونه
خبر تازه چه دارم
خبر تازه چه داري
تو چرا بايد بپرسي
تو که اهل روزگاري
مي بيني اما مي پرسي
چه سوال خنده داري
وقتي گوش شنوا نيست
حرف تازه اي ندارم
سر عاشقي نمونده
که به صحرا بگذرم
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#72
Posted: 14 Jul 2012 22:22
منزل به منزل
به دنبال تو ام منزل به منزل
پريشان مي روم ساحل به ساحل
به خوابت ديده ام رويا به رويا
به يادت بوده ام فردا به فردا
پس از تو روح سرگردان موجم
هنوزم تشنه ام دريا به دريا
تو را تنهاي تنها مي شناسم
تو را هر جاي دنيا مي شناسم
به دنبال توام منزل به منزل
پريشان مي روم ساحل به ساحل
به خوابت ديده ام رويا به رويا
به يادت بوده ام فردا به فردا
در به در ، در به در تو
بي تو و همسفر تو
هر چه گفتم تا به امروز
از تصدق سر تو
از همين روز تا به فردا
حتي تا آخر دنيا
هر چه هستم يا که باشم
از توام تنهاي تنها
خاکم و خاک در تو
سايه ي پشت سر تو
همه ي زندگي من
يک غزل از دفتر تو
به دنبال توام منزل به منزل
پريشان مي روم ساحل به ساحل
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#73
Posted: 14 Jul 2012 22:23
آشفته بازار
دلم تنگ است
دلم مي سوزد از باغي که مي سوزد
نه ديداري
نه بيداري
نه دستي از سر ياري
مرا آشفته مي دارد
چنين آشفته بازاري
تمام عمر بستيم و شکستيم
به جز بار پشيماني نبستيم
جواني را سفر کرديم تا مرگ
نفهميديم به دنبال چه هستيم
عجب آشفته بازاريست دنيا
عجب بيهوده تکراريست دنيا
ميان آنچه بايد باشد و نيست
عجب فرسوده ديواريست دنيا
چه رنجي از محبت ها کشيديم
برهنه پا به تيغستان دويديم
نگاهي آشنا در اين همه چشم
نديديم و نديديم و نديديم
سبک باران ساحل ها نديدند
به دوسش خستگان باريست دنيا
مرا درموج حسرت ها رها کرد
عجب يار وفاداريست دنيا
عجب خواب پريشاني ست دنيا
عجب آشفته بازاريست دنيا
عجب بيهوده تکراريست دنيا
ميان آنچه بايد باشد و نيست
عجب فرسوده ديواريست دنيا
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#74
Posted: 14 Jul 2012 22:23
آخرين سوار
اگه آخرين مسافر
اگه آخرين سوارم
اگه آخرين سوار
جاده هاي انتظارم
اگه در حال فرارم
اگه باخته در قمارم
اگه موجي بي قرارم
اگه ساحلي ندارم
هنوزم من آخرين تير
توي ترکش بهارم
منتظر بايد بمونم
زنده ام از انتظارم
انتظار فقط اينه
که به جاي قهر و کينه
من صداي عشق باشم
از مدينه تا مدينه
آخرين صداي عاشق
شرح ماجراي عاشق
منم و صداي خستم
ني بينواي عاشق
جاده ام تا ابديت
به تنم غبار غربت
کولبار من روايت
از نيستان شکايت
اگه دل سنگ زمين بود
حرف من کي دلنشين بود
عشق به من گفت که بخونم
که صداي آخرين بود
عشق به من گفت که بخونم
منتظر بايد بمونم
حرفشو به گوش دنيا
به همه جا برسونم
اگه آخرين سمافر
اگه آخرين سوارم
اگه آخرين سوار
جاده هاي انتظارم
ميدونم صدام غمينه
حنجره ام زخمي ترينه
اما از دولت عشقه
که صدام به دل مي شينه
انتظارم فقط اينه
که به جاي قهر و کينه
من صداي عشق باشم
از مدينه تا مدينه
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#75
Posted: 14 Jul 2012 22:23
لهجه ي دريا
از من اگر حرفي به غير از ما شنيدي
مرداب را با لهجه ي دريا شنيدي
من در ترانه حاضرم ، هر جا و هر گاه
افتادن زنجير را از پا شنيدي
آواز عشقي را که مي گويند کفر است
هر روز از گلدسته ي فردا شنيدي
رگبار پاييزي صداي مرگ گل نيست
گلبانگ رستاخيز گل ها را شنيدي
عطر دريغ خاک و خانه در همانجاست
ظعر مرا هر گوشه ي دنيا شنيدي
آيينه داري خصلت دريادلان است
مگر از آينه آيا شنيدي ؟
نامحرمي با عشق اگر آنجا بگويي
رازي که از همسفره ي اينجا شنيدي
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#76
Posted: 14 Jul 2012 22:24
ساقي
سلام من به تو يار قديمي
منم همون هوادار قديمي
هنوز همون خراباتي و مستم
ولي بي تو سبوي مي شکستم
همه نشسته ايم ساقي کجايي
گرفتار شبيم ساقي کجايي
اگه سبوي مي شکست عمر تو باقي
که اعتبار مي تويي تو ساقي
اگه ميکده امروز شده خونه ي تزوير آي شده خونه ي تزوير
تو محراب دل ما ، تويي تو مرشد و پير
همه به جرم مستي سر دار ملامت
مي ميريم ومي جوييم سر ساقي سلامت
يک روزي گله کردم من از عالم مستي
تو هم به دل گرفتي دل ما رو شکستي
من از مستي نوشتم ولي قلب تو رنجيد
تو قهر کردي و قهرت مصيبت شد و باريد
پشيمونم و خستم اگه عهدي شکستم
آخه مست تو هستم اگه مجرم و مستم
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#77
Posted: 14 Jul 2012 22:24
ترانه ي آخر
ميان دايره ي حيرت
که هر چه مي بينم
به هر رگم همه چون نشتريست از نفرت
و گرد سفره ي ظلمت
به سور گند حقارت
حضور اين همه مردار خوار
اشارتيست مرا
و دعوتي به سر سفره ي تعلق و تن
چو نيمه جان خست بپرسم کي ؟
کجاست آنکه بگويد من
چو با دلم صدا بزنم دوست
بگويدم که : منم من
لب گشوده ي هر زخم پير پرسش را
شفاي دست جوابي هميشگي باشد
به مرهمي که همه اوست
کجاست آن يگانه ي ناياب
عزيز گمشده در چاه
جاه ظلمت خواب
جواهري که در اين گنداب
فتاده است و نيفتاده
از اوج گوهر ناب خويش
چنان تمامي ما در عمق
که روح و جسممان همه فرسود
اگر چه مانده ليک نيالود
کجاست آنکه نفس هايش
مرا جواب نفس باشد
خموشيش به هزاران هزار حسرت پاسخ
خواب باشد و بس باشد
کجاست آنکه اسارت او
حضور حضرت آزاديست
خراب و خورد اگر چون ماست
ليک ذات آباديست
کجاست ؟
کيست ؟
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 2517
#78
Posted: 23 Mar 2013 00:01
تقدیر
آدم خیلی حقیره
بازیچه ی تقدیره
پل بین دو مرگه
مرگی که ناگزیره
حتی خود تولد
آغاز راه مرگه
حدیث عمر و آدم
حدیث باد و برگه
آغاز یک سفر بود
وقتی نفس کشیدیم
با هر نفس هزار بار
به سوی مرگ دویدیم
تو این قمار کوتاه
نبرده هستی باختیم
تا خنده رو ببینیم
از گریه آینه ساختیم
آدم خیلی حقیره
بازیچه ی تقدیره
پل بین دو مرگه
مرگی که ناگزیره
فرصت همین امروزه
برای عاشق بودن
فردا می پرسیم از هم
غریبه ای یا دشمن
ای آشنای امروز
عشق منو باور کن
فردا غریبه هستی
امروز و با من سر کن
تولد هر قصه
یک جاده ی کوتاهه
اول و آهر مرگه
بودن میون راهه
اگر چه عاجزانه
تسلیم سرنوشتیم
با هم بیا بمیریم
شاید یک روز برگشتیم
آدم خیلی حقیره
بازیچه ی تقدیره
گل بین دو مرگه
مرگی که ناگزیره
هی زمان داره میره
منم یه پسر جوون که حسابی پیره
یه عاشق که از عشقش سیره
__________________
alinumber7
ارسالها: 2333
#79
Posted: 4 Apr 2014 14:57
قصه شهر سکوت
روزی دل من که تهی بود و غریب
از شهر سکوت به دیار تو رسید
در شهر صدا که پر از زمزمه بود
تنها دل من قصه ی مهر تو شنید
چشم تو مرا به شب خاطره برد
در سینه دلم از تو و یاد تو تپید
در سینه ی سردم ، این شهر سکوت
دیوار سکوت به صدای تو شکست
شد شهر هیاهو ، این سینه ی من
فریاد دلم به لبانم بنشست
خورشید منی ، منم آن بوته ی دشت
من زنده ام از نور تو ای چشمه ی نور
دریای منی ، منم آن قایق خرد
با خود تو مرا می بری تا ساحل دور
کنون تو مرا همه شوری و صدا
کنون تو مرا همه نوری و امید
در باغ دلم بنشین بار دگر
ای پیکر تو ، چو گل یاس سپید
ویرایش شده توسط: paridarya461