انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 322 از 718:  « پیشین  1  ...  321  322  323  ...  717  718  پسین »

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۲۱۳

خیال او به تدبیر از دل من برنمی آید
که هرگز خار خار از دل به سوزن برنمی آید

اگرنه دور باش ناله مرغ چمن باشد
ازین گلزار یک گل پاکدامن برنمی آید

به همت می توان زین خاکدان دل را برآوردن
که بی رستم زقعر چاه بیژن برنمی آید

مکن ای عقل در اصلاح من اوقات خود باطل
که غیر از عشق کار دیگر از من برنمی آید

گذشتم از فلکها تا کشیدم پای در دامن
که می گوید که کاری از نشستن برنمی آید؟

نگردد جامه فانوس نور شمع را مانع
حجاب جسم با دلهای روشن برنمی آید

مشو زنهار بهرجان رهین منت عیسی
که خفاش از خجالت روز روشن برنمی آید

مرا از میکشان بر لاله صائب رشک می آید
که تا می در قدح دارد زگلشن برنمی آید
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۲۱۴

زدل کاری که آید از لب خندان نمی آید
گشاد تیر از سوفار چون پیکان نمی آید

ندارد اختیاری چشم من در محو گردیدن
نظر پوشیدن از آیینه حیران نمی آید

بر آن رخسار نازک از نگاه تند می لرزم
که طفل شوخ دست خالی از بستان نمی آید

نفس در پرده داری صبح می سوزد، نمی داند
که مستوری زخورشید سبک جولان نمی آید

کناری گیر ای مژگان زچشم خونفشان من
که با دریا زدن سرپنجه از مرجان نمی آید

دل غمگین زنقل و جام هیهات است بگشاید
گشاد این گره از ناخن و دندان نمی آید

به یک کس دل نبندد دولت هر جایی دنیا
سکندر کامیاب از چشمه حیوان نمی آید

ندارد، هر که دارد پیچ و تابی، وحشت از خلوت
به پای خود برون زنجیر از زندان نمی آید

مجو آرامش از جان مقدس در تن خاکی
که خودداری زدست گوهر غلطان نمی آید

اگر روشندلی بر تیره بختی صبر کن صائب
که بیرون از سیاهی چشمه حیوان نمی آید
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۲۱۵

زانجم نور مه در دیده روزن نمی آید
زچندین چشم، کار یک دل روشن نمی آید

اگر خواهی سلامت از جهان، سر در گریبان کش
کز این دریا برون کس بی فرو رفتن نمی آید

دل روشن مرا دارد زچشم باز مستغنی
که نور خانه آیینه از روزن نمی آید

مشو در راه امن از احتیاط ای راهرو غافل
که موسی بی عصا در وادی ایمن نمی آید

زبیرحمی همان بر روی من در باغبان بندد
زدست کوته من گرچه گل چیدن نمی آید

به روی نرم نتوان کامیاب از خلق شد صائب
شرر بیرون زصلب سنگ بی آهن نمی آید

بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۲۱۶

به کار سینه صافان دیده روشن نمی آید
که نور خانه آیینه از روزن نمی آید

سرافرازی اگر داری طمع سر در گریبان کش
کز این دریا برون کس بی فرو رفتن نمی آید

چه حاصل از سلاح آن را که نبود جوهر ذاتی؟
چو دل محکم نباشد کاری از جوشن نمی آید

نمی سازد نگین دان لعل را بی آب از تنگی
به افشردن برون خونم از ان دامن نمی آید

به حال خود نیارد چرب نرمی بی دماغان را
که اصلاح چراغ کشته از روغن نمی آید

نگه بی دست و پا می گردد از روی عرقناکش
زجوش گل تماشایی به این گلشن نمی آید

مرا گرد یتیمی جزو تن گشته است چون گوهر
به رفتن گرد بیرون از سرای من نمی آید

به زور جذبه دریاست چون سیلاب سیر من
مرا از راه برگرداندن از رهزن نمی آید

به روی سخت گردد از خسیسان خرده ای حاصل
شرر بیرون زصلب سنگ بی آهن نمی آید

نگیرد پرده بیگانگی جای عزیزان را
علاج چشم من از بوی پیراهن نمی آید

زجمعیت نگردد خرده بینی کم خسیسان را
علاج چشم تنگ مور از خرمن نمی آید

خطر بسیار دارد راه حق، باریک شو صائب
که موسی بی عصا دروادی ایمن نمی آید
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۲۱۷

زمن راز دل صدچاک پوشیدن نمی آید
زبوی گل، نفس در سینه دزدیدن نمی آید

اگرچه خار این بستانم، اما خار دیوارم
زدست کوته من دل خراشیدن نمی آید

اگر دریای گوهر زیر دامن چون حباب آرم
زچشم سیر من بر خویش بالیدن نمی آید

زخواب نیستی برجسته ام از شورش هستی
زدست من بغیر از چشم مالیدن نمی آید

فلکها سینه می دزدند از داغ جنون من
زهر کم ظرف رطل عشق نوشیدن نمی آید

مرا مست لقا سر در بیابان جهان دادی
ندانستی زمستان غیر لغزیدن نمی آید؟

به هر سروی که پیچم نگسلم پیوند از و هرگز
زمن چون تاک بر هر نخل پیچیده نمی آید

بشو دست از جهان گر چشم فیض از صبحدم داری
که از دست نگارین شیر دوشیدن نمی آید

به یک نیت تمام عمر می آرم بسر صائب
به هر نیت زمن چون قرعه غلطیدن نمی آید
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۲۱۸

به خاطر هیچگه آن قامت موزون نمی آید
که آه از سینه ام گلگون قبا بیرون نمی آید

نه (از) پیغام اثر، نه از اجابت نامه ای دارد
زخجلت قاصد آه من از گردون نمی آید

به یک پیمانه عمر رفته را از راه گرداند
زساقی آنچه می آید ز افلاطون نمی آید

لب خمیازه پردازم خمار بوسه ای دارد
به روی کار من آب از می گلگون نمی آید

چسان از پنجه آهن ربا دامن کشد آهن؟
به روی خاک، گنج از جذبه قارون نمی آید

چه خوش مستانه می از خلوت مینا برون آمد
چنین خورشید از ابر تنک بیرون نمی آید

زهندستان به ایران می برم بخت سیه صائب
چها بر سر مرا از طالع وارون نمی آید
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۲۱۹

زدست خواجه از ابرام زر بیرون نمی آید
ازین رگ خون به زخم نیشتر بیرون نمی آید

چه خاک دلنشین است این که صحرای عدم دارد
که از دلبستگی ز انجا خبر بیرون می آید

فرو رو در سخن تا دامن معنی به دست آری
که بی غواصی از دریا گهر بیرون نمی آید

مگر صحرایی انشا از غبار دل کنم، ورنه
زمین از عهده این چشم تر بیرون نمی آید

گریبان پاره سازد سنگ را حسنی که شوخ افتد
صدف از عهده پاس گهر بیرون نمی آید

فراغت دارد از نشو و نما تخمی که می سوزد
سر سوداییان از زیر پر بیرون نمی آید

نیم بی ظرف تا سازم سیاه از آه عالم را
چو داغ لاله آهم از جگر بیرون نمی آید

نشویی دست تا از اختیار خویشتن صائب
ترا کشتی زدریای خطر بیرون نمی آید
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۲۲۰

تمنا از دل اهل هوس بیرون نمی آید
که خامی از شراب نیمرس بیرون نمی آید

مگر آن روی آتشناک سوزد آرزوها را
که برق از عهده این خار و خس بیرون نمی آید

بهم می پیچد ارباب هوس را آرزومندی
ازین شهد شلاین یک مگس بیرون نمی آید

عبث مرغ چمن بر آب و آتش می زند خود را
گل بی شرم از آغوش خس بیرون نمی آید

نواسنجی که گل چیده است از ذوق گرفتاری
به تکلیف بهاران از قفس بیرون نمی آید

خموشی حجت ناطق بود جانهای واصل را
که از غواص در دریا نفس بیرون نمی آید

مرا از کاروانی دور افکنده است گمراهی
که از دلبستگی بانگ جرس بیرون نمی آید

زگیر و دار عقل آسوده گردد دل چو روشن شد
که در مهتاب از منزل عسس بیرون نمی آید

در آن محفل که من صائب تلاش گفتگو دارم
صدا غیر از سپند از هیچ کس بیرون نمی آید
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۲۲۱

تمنا از دل اهل هوس بیرون نمی آید
که حرص شهد از جان مگس بیرون نمی آید

به مرگ از قید تن، تن پروران را نیست آزادی
که مرغ بی پر و بال از قفس بیرون نمی آیی

زخط کوتاه شد از کوی او پای هوسناکان
که شب تاریک چون گردد مگس بیرون نمی آید

در آن وادی که من چون نقش پا از کاروان ماندم
زبیم راهزن بانگ جرس بیرون نمی آید

در آن محفل که من بردارم از لب مهر خاموشی
صدا غیر از سپند از هیچ کس بیرون نمی آید

پریشان کرد سیر باغ اوراق حواسم را
خوشا مرغی که از کنج قفس بیرون نمی آید

مگر بال و پر موجی به فریادش رسد، ورنه
به دست و پا زدن از بحر خس بیرون نمی آید

زعاجزنالی خود یافتم آن گنج پنهان را
که از دل ناله بی فریادرس بیرون نمی آید

حرامش باد رسوایی، حلالش باد مستوری
می آشامی که از بیم عسس بیرون نمی آید

چو افتادی به بحر عشق دست و پا مزن صائب
که از دریای آتش خار و خس بیرون نمی آید
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۲۲۲

نبیند زیر پای خویش، رعنا این چنین باید
نپردازد به کس، آیینه سیما این چنین باید

زشکر خنده اش هر چشم موری تنگ شکر شد
تکلف برطرف، لعل شکر خا این چنین باید

فلک را سبزه خوابیده داند قد رعنایش
قیامت جلوگان را قد و بالا این چنین باید

زگردش ماند دور آسمان چون چشم قربانی
عیار جلوه های حیرت افزا این چنین باید

به نیل چشم زخمش نیست چرخ نیلگون کافی
عزیز مصر را رخسار زیبا این چنین باید

نشد از دیده فرهاد غایب صورت شیرین
بنای بیستون را کارفرما این چنین باید

خیالش را دل سودایی من غیر می داند
زمردم عاشق شوریده تنها این چنین باید

زنقش پای من روی زمین دریای آتش شد
طلبکار ترا آتش نه پا این چنین باید

ندارد وادی ما لاله زاری غیر بوی خون
زخود رم کرده را دامان صحرا این چنین باید

زنقش بال کوه قاف دارد بر دل وحشی
گریزان از نشان خویش عنقا این چنین باید

نهادم دست تا بر دل جنون من یکی صد شد
زلنگر می شود شوریده، دریا این چنین باید

نکرد از خواب حیرت جوش دل بیدار صائب را
نگاه عاشقان محو تماشا این چنین باید
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
صفحه  صفحه 322 از 718:  « پیشین  1  ...  321  322  323  ...  717  718  پسین » 
شعر و ادبیات

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA