انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 323 از 718:  « پیشین  1  ...  322  323  324  ...  717  718  پسین »

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


زن

andishmand
 
غزل شماره۳۲۲۳

زدل رم می کند، چشم بلاجو این چنین باید
نمی گردد به مجنون رام، آهو این چنین باید

نگه می لغزد از رویش، خرد می لرزد از مویش
تکلف برطرف، رو آنچنان مو این چنین باید

برآورد از خمار بوی پیراهن عزیزان را
بلی همچشم ماه مصر را بو این چنین باید

به خود کرده است روی هر دو عالم چون صف مژگان
تصرف در خم محراب ابرو این چنین باید

نسیم صبح محشر غنچه خسبان را نینگیزد
سر ارباب فکرت محو زانو این چنین باید

کفن را کشتی دریایی ما بادبان سازد
طلبکار حقیقت را تکاپو این چنین باید

به وجد آمد زمین و آسمان از شورش صائب
می آشامان معنی را هیاهو این چنین باید
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۲۲۴

نوا پیوسته در بزم شراب ناب می باید
مسلسل نغمه تر چون صدای آب می باید

زصدق جستجو بی راهبر واصل به دریا شد
سبکسیر طلب را همت سیلاب می باید

به چاک سینه تنها مسلم نیست دینداری
چراغی از دل روشن درین محراب می باید

به نور شمع نتوان زنگ غفلت را زدود از دل
دل شب را چراغ از دیده بیخواب می باید

به هر تخمی زمین پاک ما آغوش نگشاید
لب خشک صدف را گوهر سیراب می باید

کشیدم پا به دامان تن آسانی، ندانستم
که عاشق را دلی لرزانتر از سیماب می باید

وصال قامت چون شمع او گر در نظر داری
کنار حسرتی آماده چون محراب می باید

هوای صید معنی هست اگر در سرترا صائب
کمندی پیش دست خود زپیچ و تاب می باید
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۲۲۵

زسوز عشق داغی بر دل افگار می باید
چراغی بر سر بالین این بیمار می باید

زلعل آبدار او تمنایی که من دارم
مرا در دست صد انگشتر زنهار می باید

پریشان دارد از صد رهگذر تسبیح، احوالم
مرا شیرازه ای از رشته زنار می باید

به زهر چشم تنها پاس نتوان داشت خوبی را
گل بی خار را شبنم دل بیدار می باید

زلیخا دامن امید را بیهوده نگشاید
عبیر پیرهن را چشم چون دستار می باید

زچشم مست دارد عذرخواهی گر ننوشد می
همین سابقی میان میکشان هشیار می باید

چه سود از کارفرمایان ظاهر بی دماغان را؟
که در دل کارفرمایی زذوق کار می باید

متاع یوسفی حیف است باشد فرش در زندان
تکلف برطرف، دیوانه در بازار می باید

به از اشک ندامت نیست صائب هیچ تسبیحی
ترا گر سبحه ای از بهر استغفار می باید
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۲۲۶

نکویان را عتاب و لطف با هم یار می باید
زبان تلخ با لبهای شکر بار می باید

درین بستانسرا چون سرو معشوقی و رعنایی
به قامت راست ناید، شیوه رفتار می باید

نه آسان است جمع آوردن اسباب دلداری
رخ آیینه سان و خط چون زنگار می باید

زجوش مشتری گیرد بلندی قیمت گوهر
قماش ماه کنعان بر سر بازار می باید

حیا از عهده این خیره چشمان برنمی آید
گلستان ترا گوش گران، دیوار می باید

به مژگان بیستون را می توان برداشتن از جا
همین روی دلی زان یار شیرین کار می باید

زلیخا چشم یاری از صبا دارد، نمی داند
که بوی پیرهن را چشم چون دستار می باید

نه آسان است سر از حلقه مستان برون بردن
سری آشفته تر از طره دستار می باید

متاع من همه گفتار بی کردار و در محشر
پی سودا همه کردار بی گفتار می باید

به شب بیداری از نیرنگ می ایمن مشو صائب
که مکر دختر رز را دل بیدار می باید
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۲۲۷

قبول عشق سرکش را دل دیوانه می باید
که تاج خسروان را گوهر یکدانه می باید

کنم در سینه و دل درد و داغ عشق را پنهان
که مه در زیر ابر و گنج در ویرانه می باید

مشو با مهلت دنیا زتمهید سفر غافل
که یک پا در برون در، یکی در خانه می باید

زآتش چون سیاوش می توان سالم برون آمد
دعای جوشنی از همت مردانه می باید

به هر کس قسمت خود می رساند چرخ مینایی
نماند در صراحی آنچه در پیمانه می باید

دلا از پای منشین گر هوای زلف او داری
که صد پا کوچه گرد زلف را چون شانه می باید

حجاب و شرم را بگذار در بیرون در صائب
که آتش طلعتان را جرأت پروانه می باید
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۲۲۸

مدام از عشق جوشی در دل بی کینه می باید
چو دریا مطرب عاشق درون سینه می باید

زچشم بد نگه دارد سیاهی آب حیوان را
جمال هفته را نیل شب آدینه می باید

میسر نیست خودداری درون خانه خالی
نگهبانی ترا در خلوت آیینه می باید

نباشد سرکشی از خامه مو اهل صورت را
برای صید مردم خرقه پشمینه می باید

زمین پاک اکسیری است بهردانه قابل
نهال دوستی را سینه بی کینه می باید

ترقی در شناسایی بود ارباب دولت را
که از حفظ مراتب این بنا را زینه می باید

گشاید عقده های مشکل از فکر کهنسالان
شراب کهنه از بهر غم دیرینه می باید

مکن دست فضولی زینهار از آستین بیرون
که زخم خار را چون گل سپر از سینه می باید

میاور بر زبان بی پرده حرف عشق را صائب
که دل این گوهر شهوار را گنجینه می باید
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۲۲۹

مگر زلف سبکسیر تو از جولان بیاساید
که از دست کشاکش رشته های جان بیاساید

اگرنه بر امید وصل یوسف طلعتی باشد
به چندین چشم، چون زنجیر در زندان بیاساید؟

به راهش تا فشاندم نقد جان آسوده گردیدم
چو تخم آسوده گردد در زمین، دهقان بیاساید

نمکدان بشکند گر شور محشر در گریبانش
نمک پرورده لعل ترا کی جان بیاساید؟

مرا از پای نافرمان چها بر سر نمی آید
خوشا پایی که همچون سرو در دامان بیاساید

در آن وادی که محمل پرده سازست از افغان
جرس کی ظرف آن دارد که از افغان بیاساید؟

میان جسم و جان پیوند محکم می شود صائب
اگر سیل پریشانگرد در ویران بیاساید
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۲۳۰

دل عاشق کجا از ساغر سرشار بگشاید؟
به آب خضر لب کی تشنه دیدار بگشاید؟

نگردد از نشاط ظاهری کم کلفت باطن
دل پیکان کجا از خنده سوفار بگشاید؟

امید دلگشایی داشتم از گریه خونین
ندانستم که چون تر شد گره دشوار بگشاید

علایق می دواند ریشه آسان در دل سنگین
سلیمانی محال است از کمر زنار بگشاید

نگردد خانه در بسته مانع ماه کنعان را
به روی پاکدامانان در از دیوار بگشاید

به دندان گهر نتوان گره از رشته وا کردن
مرا از قرب جانان کی دل افگار بگشاید؟

شد از صحرانوردی شورش سودای من افزون
دل مرکز کجا از گردش پرگار بگشاید؟

گشاد عقده من نیست کار ناخن و دندان
مگر برق این گره چون نی مرا از کار بگشاید

گشایش نیست در پیشانی این بوستان پیرا
مگر جوش بهاران این در گلزار بگشاید

توان در سایه دیوار خواب امن تا کردن
چرا کس در به روی دولت بیدار بگشاید؟

پر از گوهر کند نیسان دهان تشنه جانی را
که مانند صدف سالی دهن یک بار بگشاید

چو درد از کیمیای صبر درمان می شود صائب
چرا پیش طبیبان کس لب اظهار بگشاید؟
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۲۳۱

دل عاشق کی از هر نسخه وصف الحال بگشاید؟
مگر گاهی زدیوان قیامت فال بگشاید

چنان کز پرتو خورشید انجم محو می گردد
هزاران عقده از یک جام مالامال بگشاید

گشایش نیست در طالع گرههای خدایی را
که ده انگشت نتواند زبان لال بگشاید

به حرف و صوت نتوان شکر منعم را ادا کردن
دهان کیسه می باید که صاحب مال بگشاید

زهستی تا اثر باقی است دل بینا نمی گردد
چو خرمن پاک گردد دیده غربال بگشاید

گشایشها بود در انتها از بستگی دل را
گره از رشته تب عقده تبخال بگشاید

زشوق رنگ کاهی می کند پرواز چشم من
دل بیدرد اگر از چهره های آل بگشاید

سیاهی را دلیل کعبه مقصود می سازد
اگر گاهی نظر عاشق به خط و خال بگشاید

سرانجام کج اندیشان به سختی می کشد آخر
که عقرب را گره با سنگ از دنبال بگشاید

زجوش گل زمین می بوسد از بیرون در شبنم
مگر در تنگنای بیضه بلبل بال بگشاید

چو سوزن از گریبان مسیحا سر برون آرد
زپای خویش هر کس رشته آمال بگشاید

سزاوار خدنگ عشق صائب نیست هر صیدی
کجا تا بال آن مرغ همایون فال بگشاید
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۲۳۲

به هر نامحرمی عاشق لب اظهار نگشاید
گل این باغ، دفتر در حضور خار نگشاید

شکایت نامه ما سنگ را در گریه می آرد
الهی هیچ کافر مهر ازین طومار نگشاید؟

هوادار سر زلف صنم چون شمع می باید
که گر در آتش افتد از میان زنار نگشاید

نگه خون گشت در چشمم زبس نادیدنی دیدم
الهی هیچ کس آیینه در بازار نگشاید!

به جوش مشتری هر کس چو یوسف بر نمی آید
همان بهتر که دکان بر سر بازار نگشاید

که این ابر بلا را از سر من دور می سازد؟
اگر جوش جنون از سر مرا دستار نگشاید

همان در ناله طوفان می کنم با آن که می دانم
جرس را عقده از دل ناله های زار نگشاید

دلم دارد حضوری با خیال یار در خلوت
که تا صبح قیامت در به روی یار نگشاید

زسیر باغ جنت داغ عاشق تازه می گردد
دل آتش پرست از جلوه گلزار نگشاید

سری فردازد و عالم چون سر منصور می خواهد
به هر مشت گلی آغوش رغبت دار نگشاید

به عمری ناله ای از دل نخیزد عندلیبان را
اگر صائب درین گلشن لب گفتار نگشاید
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
صفحه  صفحه 323 از 718:  « پیشین  1  ...  322  323  324  ...  717  718  پسین » 
شعر و ادبیات

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA