انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 327 از 718:  « پیشین  1  ...  326  327  328  ...  717  718  پسین »

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۲۶۴

در واکرده، در بسته ز دربان گردد
دولت از خانه در بسته گریزان گردد

آه مظلوم اثر در دل ظالم نکند
در سیه خانه کجا دود نمایان گردد؟

زان به صحرا ننهم روی که مجنون مرا
آتشی نیست که محتاج به دامان گردد

کوه را شورش من سر به بیابان داده است
کیست مجنون که مرا سلسله جنبان گردد

ساده لوحی بود آیینه صد نقش مراد
طوطی از آینه صاف زبان دان گردد

شود از خواب گران بیش سبکسیری عمر
سیل چون گشت گرانسنگ شتابان گردد

گر چنین تنگ شود دایره عیش و نشاط
پسته در پوست محال است که خندان گردد

می شمارم ز گرانسنگی غفلت مخمل
بستر خوابم اگر خار مغیلان گردد

می شود همچو مه بدر دلش نورانی
هرکه قانع چو مه نو به لب نان گردد

تن به لنگر ندهد کشتی طوفان زدگان
سر عاشق چه خیال است بسامان گردد؟

شد ز داغ جگر لاله مبرهن صائب
که ته دل، سیه از نعمت الوان گردد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۲۶۵

خواب هرکس ز خیال تو پریشان گردد
زلف شب در نظرش سنبل و ریحان گردد

دلم آشفته ز جمعیت یاران گردد
همچو سی پاره که در جمع پریشان گردد

می شود فاختگان را خط آزادی سرو
در ریاضی که نهال تو خرامان گردد

هرکه چون شانه کند دست درازی با زلف
تخته مشق دو صد زخم نمایان گردد

می دهد دست نوازش دل ما را تسکین
بحر ساکن اگر از پنجه مرجان گردد

می دهد رخنه لب زود سر سبز به باد
جای رحم است بر آن پسته که خندان گردد

دزدی بوسه عجب دزدی خوش عاقبتی است
که اگر باز ستانند دو چندان گردد!

از تماشای رخت حیرت صائب افزود
طوطی از آینه هر چند زبان دان گردد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۲۶۶

دل ما کی تهی از درد به افغان گردد؟
این نه ابری است که از باد پریشان گردد

روی یوسف کند آن روز جهان را روشن
که برافروخته از سیلی اخوان گردد

صبر کن بر نفس گرم خود ای تشنه جگر
که چو دل آب شود چشمه حیوان گردد

یاد رخسار لطیف تو عجب اکسیری است
که غبار دل ازو سنبل و ریحان گردد

چون فلاخن که سبکسیر شد از سنگ، ترا
خواب سنگین مدد شوخی مژگان گردد

نشود زخم زبان گر مروان را مانع
برق را توشه ره، خار مغیلان گردد

سنبلستان شده از خواب پریشان عالم
تا که بیدار ازین خواب پریشان گردد؟

دیده ای را که چو آیینه پریشان نظرست
هیچ تدبیر چنان نیست که حیران گردد

می درد پرده خود بیشتر از پرده او
هرکه باکم ز خودی دست و گریبان گردد

نیست ممکن که زند تنگی ازو خیمه برون
دیده مور اگر ملک سلیمان گردد

می تواند مژه پیچید عنان اشک مرا
بحر اگر عاجز سر پنجه مرجان گردد

غم منصور که دارد، غرض عشق این است
که سر دار ز منصور به سامان گردد

بوسه آن روز توانی به لب ساحل زد
که خس و خار تو بازیچه طوفان گردد

حکمت این بود درین سیر و سفر صائب را
که به جان تشنه دیدار صفاهان گردد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۲۶۷

چشم شوخ تو چو بر همزن مژگان گردد
دو جهان فتنه به هم دست و گریبان گردد

در غبار دل ما آه عبث پیچیده است
این نه ابری است که از باد پریشان گردد

حیرت وصل زبان بند لب گفتارست
طوطی آن به که جدا از شکرستان گردد

بی حجاب تن خاکی نرسد جان به کمال
پسته بی پوست محال است که خندان گردد

داغ محرومی اگر آب کند سایل را
به ازان است که شرمنده احسان گردد

از کفن جامه احرام سرانجام دهد
هرکه را درد طلب سلسله جنبان گردد

عشق هر روز شد از روز دگر مشکلتر
نیست در طالع این کار که آسان گردد

هرکه چون آبله در حلقه آهل نظرست
هر قدم گرد سر خار مغیلان گردد

در پریخانه دل نیست قرارش صائب
طفل اشکی که بدآموز به دامان گردد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۲۶۸

نخل قد تو به باغی که خرامان گردد
سرو در زیر پر فاخته پنهان گردد

چون به گلزار روی خواب خمار آلوده
گل ز خمیازه آغوش پریشان گردد

هر سیه روز به کیفیت چشمش نرسد
سرمه را جوهر آن نیست که حیران گردد

رنگ از چهره گلهای هوس محو شود
چون سهیل عرق شرم فروزان گردد

شرط عشق است که تا شور محبت باقی است
زخم ناسور به دنبال نمکدان گردد

صائب از پرتو حسن است که بلبل شده است
طوطی از صحبت آیینه سخندان گردد

بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۲۶۹

سر شوریده ز تسلیم به سامان گردد
دل پریشان نشود دیده چو حیران گردد

از پریشانی دل خانه تن زندان است
غنچه شو تا نفس تنگ گلستان گردد

از گشایش نبود بهره تهی مغزان را
پسته پوچ محال است که خندان گردد

چه کشی تیغ به رخساره گلرنگ، که خط
کافری نیست که از تیغ مسلمان گردد

قمری از سرو به زنهار برآرد انگشت
در ریاضی که نهال تو خرامان گردد

در کف آه بود بست و گشاد دل من
ابر از باد شود جمع و پریشان گردد

نرسد شهر به داد دل مجروح، مرا
خوش نمک زخم من از شور بیابان گردد

دل تسلی شود از دست نوازش صائب
بحر ساکن اگر از پنجه مرجان گردد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۲۷۰

نفس سرکش چه خیال است به فرمان گردد؟
سگ دیوانه محال است نگهبان گردد

با ضعیفان نظر لطف خدا بیشترست
روزی مور شکر خند سلیمان گردد

هوس بیجگر از ناز شود روگردان
عشق را چین جبین سلسله جنبان گردد

می گشاید دل غمگین به سبکدستی آه
گوهر اشک اگر سفته به مژگان گردد

می شود جمع به شیرازه خرمن آخر
تخم هر چند در آغاز پریشان گردد

بی ضرورت به سخن لب مگشا در پیری
که سخن پوچ ز افتادن دندان گردد

لطف حق بیش بود با نظر افتاده خلق
زال را شهپر سیمرغ مگس ران گردد

رهنوردان طلب بال و پر یکدگرند
موج را موج دگر سلسله جنبان گردد

می شود پیش مه روی تو خورشید سفید
کرم شب تاب اگر روز نمایان گردد

حیرت روی تو مهر لب صائب گردید
طوطی از آینه هر چند زبان دان گردد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۲۷۱

چون ز می صفحه رخسار تو گلگون گردد
چشم نظارگیان کاسه پر خون گردد

حسن را آینه صاف بود روشنگر
چه عجب لیلی اگر واله مجنون گردد؟

کرد از بوسه مرا آن لب نوخط معمور
روزی از پاس نمک داشتن افزون گردد

هرکه دیوانه شد، از پند نگردد عاقل
خون چو شد مشک، محال است دگر خون گردد

خط لب لعل ترا توبه ز خونخواری داد
دل عاشق به چه امید دگر خون گردد؟

نیست از گرد گنه رحمت یزدان را باک
بحر از سیل محال است دگرگون گردد

فیض حق در دل آلوده نگردد نازل
خم چو بی باده شود جای فلاطون گردد

نرسد دام تهی چشم به گرد عنقا
چون کسی باخبر از عالم بیچون گردد؟

چاره غفلت سرشار بود بیداری
کاین سپه زود پریشان ز شبیخون گردد

غوطه در خون زده از حسرت شیرین، چه عجب
دوش فرهاد اگر مسند گلگون گردد

گر چنین خواجه به سیم و زر خود تکیه کند
زود همصحبت و همخانه قارون گردد

حسن صائب ز هوادار کند نشو و نما
سرو در زیر پر فاخته موزون گردد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۲۷۲

گر چنین خون دل ازان طره مشکین گردد
شانه را دست در آن زلف نگارین گردد

مانع شوخی آن چشم نشد پرده خواب
برق در ابر محال است بتمکین گردد

می بری دلبری ای شوخ زحد، می ترسم
کز گر انباری دل زلف تو بی چین گردد

از جوان حرص فزون است کهنسالان را
خار چون خشک شود بیش شلایین گردد

عالمی گردن امید برافراخته اند
تا به خون که دم تیغ تو رنگین گردد

اگر از باده شود چهره خوبان رنگین
باده از چهره رنگین تو رنگین گردد

چشم خورشید کز او خیره شود چشم جهان
از تماشای رخت مشرق پروین گردد

کوه غم بار به دل نیست طلبکار ترا
که سبکسیر شود سیل چو سنگین گردد

پای خوابیده محال است به معراج رسد
چشم خودبین چه خیال است خدابین گردد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۲۷۳

گر چنین خون دل ازان طره مشکین گردد
شانه را دست در آن زلف نگارین گردد

کار عشاق کند صورتی آخر پیدا
تیشه کوهکن آیینه شیرین گردد

حسن بی شرم کند اهل هوس را گستاخ
خنده گل سبب جرأت گلچین گردد

سخن عشق کند در دل افسرده اثر
مرده در گور اگر زنده به تلقین گردد

حرص دنیا شود افزون ز کهنسالیها
خار هر چند شود خشک شلایین گردد

عمر غفلت زدگان زود به انجام رسد
که سبکسیر شود سیل چو سنگین گردد

رنگی از گلشن در بسته ندارد گلچین
هر که خاموش شد ایمن ز سخن چین گردد

نه چنان کشتی بیتابی من دریایی است
که وصال تو مرا لنگر تسکین گردد

صلح با ذره ز خورشید جهانتاب کند
هرکه قانع به زر از چهره زرین گردد

طایری را که ز دام تو رهایی جوید
نقش بر بال و پرش چنگل شاهین گردد

با خودی ره نتوان برد به یزدان صائب
هر که پوشد نظر از خویش خدابین گردد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
صفحه  صفحه 327 از 718:  « پیشین  1  ...  326  327  328  ...  717  718  پسین » 
شعر و ادبیات

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA