انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 329 از 718:  « پیشین  1  ...  328  329  330  ...  717  718  پسین »

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۲۸۴

آدمی پیر چو شد حرص جوان می گردد
خواب در وقت سحرگاه گران می گردد

آسمان در حرکت از نظر روشن ماست
آب از قوت سرچشمه روان می گردد

رای روشن ز بزرگان کهنسال طلب
آبها صاف در ایام خزان می گردد

طالب خلق اگر گوشه عزلت گیرد
همچو دامی است که در خاک نهان می گردد

رتبه عشق به تدریج بلندی گیرد
باده چون کهنه شود نشأه جوان می گردد

آسمان خاک ره مردم بی آزارست
گرگ در گله این قوم شبان می گردد

هر که را تیغ زبان نیست به فرمان صائب
عاقبت کشته شمشیر زبان می گردد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۲۸۵

اشک دریادل ما گرد جهان می گردد
آب از قوت سرچشمه روان می گردد

صادقان زیر فلک قصد اقامت نکنند
صبح چون کرد نفس راست، روان می گردد

می برد بیخردان را سخن پوچ از جای
طفل را مرکب نی تخت روان می گردد

پیری از طینت خامان نبرد خامی را
تیر کج راست کی از زور کمان می گردد؟

می دهد پیچ و خم فکر سخن را پرداز
خامشی جوهر شمشیر زبان می گردد

درد می کاهربای دل صد پاره ماست
خاک شیرازه اوراق خزان می گردد

چون جدل نیست بلایی سر بی مغزان را
رگ گردن چو شود راست، سنان می گردد

بیشتر گوشه نشینان جهان صیادند
دام در خاک پی صید نهان می گردد

از ملامت نشود کند مرا پای طلب
سخن سخت مرا سنگ فسان می گردد

خصم بدگوهر اگر حرف ملایم گوید
استخوانی است که در لقمه نهان می گردد

نیست سیمین ذقنان را ز خط سبز گزیر
این ترنجی است که نارنج نشان می گردد

هر که از دایره شرع برون ننهد پای
خاتم دست سلیمان زمان می گردد

خانه آباد به معماری سیلاب کند
تاجری را که به دولاب دکان می گردد

صبر بر سختی ایام ثمرها دارد
چشمه ها بیشتر از سنگ روان می گردد

من دیوانه به هر جا که گریزم از خلق
سنگ اطفال، مرا سنگ نشان می گردد

می کند ابر بهاران دهنش پر گوهر
هر که صائب چو صدف پاک دهان می گردد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۲۸۶

صبر در عشق ز دلها سفری می گردد
کوه در راه طلب کبک دری می گردد

پرتو عاریتی نعل در آتش دارد
دولت ماه به یک شب سپری می گردد

می و مطرب نبود زنده دلان را در کار
خنده بر غنچه نسیم سحری می گردد

از نظرها ز خط سبز شود پنهان حسن
آدمیزاد درین شیشه پری می گردد

غوطه در خون زند آن کس که کند غمازی
صبح خونین جگر از پرده دری می گردد

همچو آیینه که در شارع عام آویزند
عمر من صرف پریشان نظری می گردد

سیل را پل نتواند ز سفر مانع شد
قامت هر که شود خم، سپری می گردد

شد ز بی حاصلیم قامت چون تیر، کمان
شاخ هر چند خم از پر ثمری می گردد

عشق گردید هوس در دل سودا زده ام
دیو در شیشه عشاق پری می گردد

هر کجا کار به افتادگی از پیش رود
بال و پر باعث بی بال و پری می گردد

می شود نقص بصیرت سبب وسعت رزق
تنگ این دایره از دیده وری می گردد

صائب آرام دل من به جناح سفرست
تا که دیگر ز عزیزان سفری می گردد؟
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۲۸۷

کوه در بادیه شوق کمر می بندد
خاک چون آب روان بار سفر می بندد

نیست از فوطه ربایان جهان پروایش
موی ژولیده خود هر که به سر می بندد

ماه شبگرد من از خانه چو آید بیرون
ماه در خدمتش از هاله کمر می بندد

گوهر پاک مرا کام نهنگ است صدف
کمر کشتی من موج خطر می بندد

تربتش را به چراغ دگران حاجت نیست
هر که از داغ تو آیین جگر می بندد

سنگ می بارد از افلاک، ندانم دیگر
نخل امید که امروز ثمر می بندد

سخن پاک بود در طلب سینه پاک
که گهر در صدف پاک گهر می بندد

می تراود سخن عشق ز لبهای خموش
لنگر سنگ کجا بال شرر می بندد؟

دشت چون حلقه فتراک بر او تنگ شود
چشم شوخ تو به صیدی که نظر می بندد

چون به زر عمر مقدر نفراید صائب
غنچه چندین به گره بهر چه زر می بندد؟


بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۲۸۸

غنچه باغ حیا سر به گریبان خندد
گل بی شرم بود آن که پریشان خندد

شد چراغ ره تاریک عدم خنده برق
کس درین غمکده دیگر به چه عنوان خندد؟

داغ خورشید گذارند به لخت جگرش
هر که چون صبح درین بزم، پریشان خندد

صبح را شرم شکر خند تو زندانی کرد
غنچه گل به کدامین لب و دندان خندد؟

از ندامت همه دانند که گل خواهد چید
بر رخ تیغ اگر زخم نمایان خندد

نشود زخم زبان خار ره گرمروان
ریگ بر کشمکش خار مغیلان خندد

دل آگاه درین غمکده خرم نشود
یوسف آن نیست که در گوشه زندان خندد

همه تن شانه شمشاد ازان دندان است
که به طول امل زلف پریشان خندد

مایه عشرت صائب دل آگاه بود
دهن صبح ز خورشید درخشان خندد

بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۲۸۹

دل سنگین ترا هر که به انصاف آرد
می تواند به توجه پری از قاف آرد

هر که در پرده خورد خون جگر همچو غزال
ای بسا نافه سربسته که از ناف آرد

هرکه چون بحر تواند گهر از لب ریزد
به لب خود چه ضرورست کف لاف آرد؟

عشق پاک آینه چهره معشوق بود
مهر را صبح برون از نفس صاف آرد

بی اجل یاد کسی خلق به نیکی نکنند
مرگ این طایفه را بر سر انصاف آرد

غنچه می داشت اگر درد سخن، می بایست
بلبلان را به سراپرده الطاف آرد

صائب از کلک شکربار دل عالم برد
طوطیان را نتوانست به انصاف آرد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۲۹۱

کلفت از سینه می ناب برون می آرد
گرد ازین غمکده سیلاب برون می آرد

شانه گر غور در آن زلف گرهگیر کند
تا قیامت دل بیتاب برون می آرد

هرکه از حلقه آن زلف برآرد دل را
کشتی خویش ز گرداب برون می آرد

شمع را شوق تماشای تو در بزم شراب
شب آدینه ز محراب برون می آرد

در حریمی که لب لعل تو میکش باشد
قدح از خویش می ناب برون می آرد

ساده لوحی که ز گردون به کجی خواهد کام
گوهر از بحر به قلاب برون می آرد

هر که عریان شود از جامه هستی چو کتان
سر ز پیراهن مهتاب برون می آرد

غیر دندان تو در دایره هستی نیست
آسیایی که ز خود آب برون می آرد

جذبه خون من از شوق شهادت صائب
تیغ از پنجه قصاب برون می آرد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۲۹۱

تیغ سیراب تو فیض دم عیسی دارد
خون اگر بر سر این آب شود جا دارد

می زداید نفس صدق ز دلها زنگار
صبح در چهره گشایی ید بیضا دارد

جان روشن ز دم تیغ نمی اندیشد
شمع از سرزنش گاز چه پروا دارد؟

گر چه نی عقده خود را نتواند وا کرد
در گشاد گره دل ید طولی دارد

اگر از حلقه زنجیر کشد مجنون پای
دیگر این سلسله را کیست که برپا دارد؟

گر چه چشم تو نبیند به تو پا از ناز
خم ابروی تو خم در خم دلها دارد

دل سنگین ترا حلقه بیرون درست
ناله من که اثر در دل خارا دارد

چهره او ز نگه گر نشود گرد آلود
نه به یک چشم، به صد چشم تماشا دارد

چون برآرد ز گریبان سر خود را مجنون؟
که سیه خانه لیلی ز سویدا دارد

رنگ و بو مانع روشن گهر از جولان نیست
شبنم از برگ گل آتش به ته پا دارد

لنگر از قافله ریگ روان می طلبد
هرکه آسودگی از عمر تمنا دارد

تو ز طفلی همه تن دیده حیران شده ای
ورنه هنگامه عالم چه تماشا دارد؟

بوی پیراهن اگر تند رود معذورست
دشمنی در پی چون چشم زلیخا دارد

صائب از گردش چشم که دگر مست شدی؟
که سخنهای تو کیفیت صهبا دارد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۲۹۲

چهره ات رنگ ز گلدسته مینا دارد
غنچه ات درس تبسم ز مسیحا دارد

عرصه خانه خشت و گل خم دلگیرست
دختر رز هوس چادر مینا دارد

دلم از گریه مستانه مدد می طلبد
این گل ابر نظر بر لب دریا دارد

بوی پیراهن اگر تند رود معذورست
دشمنی در پی چون چشم زلیخا دارد

صائب این ذوق که از نشأه می یافته است
جان اگر در گرو باده کند جا دارد

بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۲۹۳

دل آسوده طمع هر که ز دنیا دارد
زیر بال و پر خود بیضه عنقا دارد

غافل از حق نشود روح به ویرانه جسم
سیل هر جا که بود روی به دریا دارد

خویش را تا نگذارد ننشیند از پا
هرکه چون شمع سر عالم بالا دارد

دم جان بخش اثر در دل آهن نکند
چشم سوزن چه تمتع ز مسیحا دارد؟

از علم لشکریان را نتوان غافل کرد
دو جهان چشم بر آن قامت رعنا دارد

کار چون در گره افتد به دعا دست برآر
شانه در عقده گشایی ید طولی دارد

نیست خالی سر مویی به تن از جان لطیف
هر که را جا نبود، در همه جا جا دارد

دل محال است که ساکن شود از لرزیدن
شانه تا راه در آن زلف چلیپا دارد

گر چه یعقوب مرا پای طلب کوتاه است
بوی پیراهن یوسف ید طولی دارد

تو ز طفلی است که در خانه نداری آرام
ور نه هنگامه عالم چه تماشا دارد؟

لازم برق بود ریزش باران صائب
گریه بسیار ز پی خنده بیجا دارد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
صفحه  صفحه 329 از 718:  « پیشین  1  ...  328  329  330  ...  717  718  پسین » 
شعر و ادبیات

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA