انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 335 از 718:  « پیشین  1  ...  334  335  336  ...  717  718  پسین »

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۳۴۵

دولت از دیده بیدار طلب باید کرد
گریه چون شمع نهان در دل شب باید کرد

نیست چون یک دو نفس بیش ترا بهره ز عمر
همچو صبح این دو نفس صرف طرب باید کرد

صبح صادق شود از مشرق سودا طالع
سخن راست ز دیوانه طلب باید کرد

استخوان جای طباشیر نگیرد هرگز
با حسب بهر چه اظهار نسب باید کرد؟

شوخی طفل یکی صد شود از رو دادن
ادب بی ادبان را به ادب باید کرد

ریزش ابر نباشد به فشردن موقوف
از کریمان چه ضرورست طلب باید کرد؟

چشم بستن ز مکافات رکاب ظفرست
خصم مغلوب چو شد ترک غضب باید کرد

هست در خاطر اگر داعیه بخت جوان
صائب از پیر خرابات طلب باید کرد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۳۴۶

خویش را پیشتر از مرگ خبر باید کرد
در حضر فکر سرانجام سفر باید کرد

پیش ازان دم که شود تکمه پیراهن خاک
سر ازین خرقه نه توی بدر باید کرد

حاصل کار جهان غیر پشیمانی نیست
فکر شغل دگر و کار دگر باید کرد

نفسی چند که در سینه پرخون باقی است
صرف افغان شب و آه سحر باید کرد

پیشتر زان که شود کشتی تن پا به رکاب
کشتی فکر درین بحر خطر باید کرد

سیر انجام در آیینه آغاز خوش است
دام را پیشتر از دانه نظر باید کرد

تا مگر اختر توفیق فروزان گردد
گریه ای چند به هر شام و سحر باید کرد

پیش ازان دم که زمین دوز کند خار اجل
دامن سعی، میان بند کمر باید کرد

تا گل ابری از ایام بهاران باقی است
صدف خویش لبالب ز گهر باید کرد

به رفیقان گرانبار نپردازد شوق
توشه این سفر از لخت جگر باید کرد

فکر جان در سفر عشق به خاطر بارست
از گرانباری این راه حذر باید کرد

قسمت مردم بی برگ بود میوه خلد
دهنی تلخ به امید ثمر باید کرد

نتوان راه عدم را به عصا طی کردن
پا چو از کار شد اندیشه پر باید کرد

شارع قافله فیض بود رخنه دل
چشم خود وقف بر این راهگذر باید کرد

پرتو عاریتی نعل در آتش دارد
شمع محراب ز رخسار چو زر باید کرد

مادر خاک به فرزند نمی پردازد
روی در منزل و مأوای پدر باید کرد

یک جهت گر شده ای در سفر یکتایی
صائب از هر دو جهان قطع نظر باید کرد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۳۴۷

ای دل از دشمن خاموش حذر باید کرد
از گزند می بی جوش حذر باید کرد

بیشتر کار کند تیغ چو لنگر دارست
از دعای لب خاموش حذر باید کرد

بر جگرداری دزدست شب ماه گواه
از خط و خال بناگوش حذر باید کرد

تیر از بحر کمان می کند انشای سفر
چون رسد کار به آغوش حذر باید کرد

فقر پوشیده و شمشیر برهنه است یکی
از فقیران قباپوش حذر باید کرد

صائب از جوش سخن داد به طوفان عالم
از محیطی که زند جوش حذر باید کرد


بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۳۴۸

نوبهارست سرانجام زری باید کرد
به خرابات ز مسجد گذری باید کرد

زر به زر هر که دهد نیست پشیمان شدنش
نقد جان صرف ره سیمبری باید کرد

پیش ازان کاین دل صد پاره پریشان گردد
فکر شیرازه موی کمری باید کرد

خس و خاشاک به دریا نرسد بی سیلاب
سر فدای قدم راهبری باید کرد

تا چو یاقوت مگر سنگ تو گوهر گردد
سالها خدمت روشن گهری باید کرد

نیست انصاف ازین مرحله غافل رفتن
خفتگان را به سرپا خبری باید کرد

پیش ازان کاین قفس تنگ بهم درشکند
فکر بالی و سرانجام پری باید کرد

چون نی از ناله دلی را نکنی گر بیدار
نقل این تلخ دهانان شکری باید کرد

گر به خاکستر شب آینه روشن نکنی
صیقل از قامت خم هر سحری باید کرد

لاابالی است حقیقت همه جا می باشد
به خرابات مغان هم گذری باید کرد

چون به بی حاصلی آزاد توان شد چون سرو
چه ضرورست تلاش ثمری باید کرد؟

تا به کی خرج تماشای جهان خواهی شد؟
در سرانجام خود آخر نظری باید کرد

جای رحم است به آشفته دماغی کاورا
زندگانی به مراد دگری باید کرد

از سفر کردن ظاهر نشود کار تمام
صائب از خویش چو مردان سفری باید کرد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۳۴۹

دل چون آینه را تار نمی باید کرد
پشت بر دولت دیدار نمی باید کرد

عارفی را که پر و بال فلک جولان نیست
سیر در کوچه و بازار نمی باید کرد

می رود زود برون از ته پا کرسی دار
تکیه بر دولت بیدار نمی باید کرد

تا توان بود خمش، چون قلم از بی مغزی
سر خود در سر گفتار نمی باید کرد

می رسد نامه سر بسته در اینجا به جواب
درد دل پیش حق اظهار نمی باید کرد

نقطه در سیر و سکون تابع رمال بود
شکوه از ثابت و سیار نمی باید کرد

هرکه بر خود نکند رحم، بر او رحم جفاست
باده تکلیف به هشیار نمی باید کرد

از در حق به در خلق مبر حاجت خود
شکوه از یار به اغیار نمی باید کرد

از تهی مغز طمع بند زبان نتوان داشت
خامه را محرم اسرار نمی باید کرد

رتبه حسن یکی صد شود از دیده پاک
منع آیینه ز دیدار نمی باید کرد

مرکز دایره عیش ثبات قدم است
سیر بی نقطه چو پرگار نمی باید کرد

ذکر خالص بود از بند علایق رستن
رشته سبحه ز زنار نمی باید کرد

تا دو لب تیغ دو دم می شود از خاموشی
دهن زخم ز گفتار نمی باید کرد

مکن آن روی عرقناک ز عاشق پنهان
ظلم بر تشنه دیدار نمی باید کرد

صائب از آب شود آتش سرکش مغلوب
جنگ با مردم هموار نمی باید کرد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۳۵۰

روی آیینه دل تار نمی باید کرد
پشت بر دولت دیدار نمی باید کرد

از پریشان سخنی عمر قلم شد کوتاه
زندگی در سر گفتار نمی باید کرد

بالش نرم، کمینگاه گرانخوابیهاست
تکیه بر دولت بیدار نمی باید کرد

ای گل از آتش اگر خط امان می خواهی
خنده بر مرغ گرفتار نمی باید کرد

با متاعی که به سیم و زر قلب است گران
ناز یوسف به خریدار نمی باید کرد

بوسه گر نیست دل خسته به پیغام خوش است
زندگی تلخ به بیمار نمی باید کرد

ابر رحمت نبود قابل هر شوره زمین
باده تکلیف به هشیار نمی باید کرد

دردها می شود اکثر ز طبیبان افزون
غم خود عرض به غمخوار نمی باید کرد

از رخ تازه زند خون خریداران جوش
جنس خود کهنه به بازار نمی باید کرد

بر لباس است نظر مردم کوته بین را
سر خود در سر دستار نمی باید کرد

بی نگهبان چو شود حسن خطرها دارد
خار را دور ز گلزار نمی باید کرد

دل آزاده خود را چو بخیلان صائب
کیسه درهم و دینار نمی باید کرد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۳۵۱

خنده چون کبک به آواز نمی باید کرد
خویش را طعمه شهباز نمی باید کرد

گل به زانو دهد آیینه شبنم را جای
روی پنهان ز نظرباز نمی باید کرد

گوهر راز به غماز سپردن ستم است
باده در شیشه شیراز نمی باید کرد

عرصه تنگ فلک جای پرافشانی نیست
ظلم بر شهپر پرواز نمی باید کرد

بوی گل در گره غنچه پریشان نشود
پیش غماز دهن باز نمی باید کرد

هیچ رنگی ز سیاهی نبود بالاتر
سرمه در چشم فسونساز نمی باید کرد

کار سیلاب کند ریگ روان با بنیاد
تکیه بر عالم ناساز نمی باید کرد

چشم در خانه پر دود گشودن ستم است
پیش زشت آینه پرداز نمی باید کرد

چون ز خط قافله حسن شود پا به رکاب
به خریدار، دگر ناز نمی باید کرد

دهن از حرف بد و نیک چو بستی صائب
هیچ اندیشه ز غماز نمی باید کرد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۳۵۲

رو نهان از دل بی کینه نمی باید کرد
اینقدر ناز به آیینه نمی باید کرد

در جوانی ز می ناب گذشتن ستم است
شنبه خود شب آدینه نمی باید کرد

می توان تا گره زلف پریشانی ساخت
دل خود را گره سینه نمی باید کرد

می برد دیده بی شرم طراوت ز عذار
جلوه بی پرده در آیینه نمی باید کرد

تا به اکسیر ریاضت نکنی خون را مشک
خرقه چون نافه ز پشمینه نمی باید کرد

تشنه چشمی غم همکاسه ز دل می شوید
باده در جام سفالینه نمی باید کرد

تیغ بر مرده کشیدن ز جوانمردی نیست
غیبت مردم پیشینه نمی باید کرد

می کند فاش زبان راز نهان را صائب
دزد را محرم گنجینه نمی باید کرد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۳۵۳

رخنه هایی که مرا در جگر آن مژگان کرد
زرهی نیست که بتوان به قبا پنهان کرد

این طراوت که گل روی ترا داده خدا
می تواند نفس سوخته را ریحان کرد

گوی خورشید به خون دست ز آسایش شست
حسن روزی که سر زلف ترا چوگان کرد

سرمه خامشی طوطی گویا گردید
بس که نظاره او آینه را حیران کرد

تخم امید من از سعی فلک سبز نشد
دانه سوخته خون در جگر دهقان کرد

هیچ جا زیر فلک قابل آرام نبود
این صدف گوهر محبوس مرا غلطان کرد

غوطه در خون شفق زد ز ندامت صائب
هر که چون صبح لبی زیر فلک خندان کرد

بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۳۵۴

حسن روزی که صف آرایی آن مژگان کرد
صف محشر علم شهرت خود پنهان کرد

پیش ازین گر به شکر پسته نهان می کردند
لب نو خط تو در پسته شکر پنهان کرد

نیست ممکن که دگر قامت خود راست کند
هر که را جلوه مستانه او ویران کرد

داد بر باد سر سبز خود از بی مغزی
هر که چون پسته درین بزم لبی خندان کرد

چه ضرورست به تدبیر کنی مشکلتر؟
مشکلی را که به تسلیم توان آسان کرد

بیقراری نتوان برد به دریا از موج
به دوا درد طلب را نتوان درمان کرد

هر که با ابر کرم کرد چو دریا صائب
در حقیقت به همه روی زمین احسان کرد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
صفحه  صفحه 335 از 718:  « پیشین  1  ...  334  335  336  ...  717  718  پسین » 
شعر و ادبیات

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA