انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 346 از 718:  « پیشین  1  ...  345  346  347  ...  717  718  پسین »

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۴۵۵

هرکه را چشم بر آن گوشه ابرو باشد
دلش آویخته پیوسته به یک مو باشد

نکشد دل به تماشای خیابان بهشت
هرکه را در نظر آن قامت دلجو باشد

خط آن پشت لب از چهره خوشاینده ترست
سبزه را جلوه دیگر به لب جو باشد

صحبت قال شمارند خیال اندیشان
خلوتی را که در او چشم سخنگو باشد

باطن ما بود از ظاهر ما روشنتر
پشت آیینه ما صافتر از رو باشد

سنگ و زر در نظر عارف آگاه یکی است
صدف گوهر انصاف ترازو باشد

می پرد دیده به جوی دگرانش چو حباب
روزی هر که نه از قوت بازو باشد

نیست پوشیده بر او صورت احوال جهان
هرکه را جام جم آیینه زانو باشد

نتوان گوهر نایاب به غواصی یافت
جای رحم است بر آن کس که خداجو باشد

هرکه بی جاذبه آن طرف از جا خیزد
حاصلش آبله پا ز تکاپو باشد

بلبلان خود سر و گلها همه بی شرم شوند
گلستانی که در او یک گل خودرو باشد

نیست موقوف سبب، سوز دل ما صائب
لاله داغ درین غمکده خودرو باشد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۴۵۶

نیستم گل که مرا برگ نثاری باشد
تحفه سوختگان مشت شراری باشد

باغ من دامن دشت است و حصارم سر کوه
من نه آنم که مرا باغ و حصاری باشد

غنچه آبله ام، برگ قناعت دارم
روزی من ز دو عالم سر خاری باشد

تیره روزان جهان را به چراغی دریاب
تا پس از مرگ ترا شمع مزاری باشد

گل داغی که ازو سینه ندزدی امروز
در شبستان کفن لاله عذاری باشد

خس و خاری که ز راه دگران برداری
در دل خاک ترا باغ و بهاری باشد

به شمار نفس افتاد ترا کار و ز حرص
هر سر موی تو مشغول به کاری باشد

زنده در گور کند حشر مکافات ترا
بر دل موری اگر از تو غباری باشد

عشق بیهوده سر تربیت او دارد
صائب آن نیست که شایسته کاری باشد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۴۵۷

گرچه آن سرو روان در همه جا می باشد
نیست ممکن که توان یافت کجا می باشد

خلق را داروی بیهوشی حیرت برده است
ورنه او با همه کس در همه جا می باشد

نیست ممکن که ز من دور توانی گردید
عینک صافدلان دورنما می باشد

از سر کوی تو هرکس که کند عزم سفر
گر به فردوس رود رو به قفا می باشد

در دل ماست خیال تو و از ما دورست
عکس از آیینه در آیینه جدا می باشد

خضر در دامن صحرای طلب کمیاب است
ورنه در هر سیهی آب بقا می باشد

جگر سوخته صاحب نظران می دارند
مشک در ناف غزالان ختا می باشد

دل سنگ تو ز بیتابی ما آسوده است
قبله را کی خبر از قبله نما می باشد؟

نیست ممکن که به رویش نگشایند دری
هرکه در حلقه مردان خدا می باشد

سر آزاده و درد سر دولت، هیهات
تیغ بر فرق من از بال هما می باشد

رهنوردی که سبکبار ز دنیا گذرد
خار در رهگذرش دست دعا می باشد

هرکه جان داده درین راه، رسیده است به جان
دل هرکس که ز جا رفت بجا می باشد

از دم گرم تو صائب دل افسرده نماند
نفس سوختگان عقده گشا می باشد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۴۵۸

کی دل سالک سرگشته بجا می باشد؟
حرکت لازمه قبله نما می باشد

دیده عالمی از خواب، دم صبح گشود
نفس صافدلان عقده گشا می باشد

هر غمی هست به انجام رسد در دو سه روز
غم روزی است که سی روز به جا می باشد

پرده فقر دریدن گل بیحوصلگی است
خرقه ما چو زره زیر قبا می باشد

عاشقان را نبود در جگر سوخته آه
دانه سوخته بی نشو و نما می باشد

هرکه خود را به تمامی شکند شهره شود
مه چو باریک شد انگشت نما می باشد

پیروان را نگرانی نبود از دنبال
دیده راهنمایان به قفا می باشد

از خودی در ته سنگ است ترا پا، ورنه
هرکه از خویش برآمد همه جا می باشد

خون کند در جگر تیغ حوادث صائب
عاجزی را که سپر دست دعا می باشد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۴۵۹

ظاهر و باطن مردان به صفا می باشد
پشت این آینه ها روی نما می باشد

خودنمایی نبود شیوه روشن گهران
چون زره جوهرشان زیر قبا می باشد

می فتد زود ز چشم آنچه مکرر گردد
که شبی ماه نو انگشت نما می باشد

کاه را گر نکشد از ته دیوار برون
نقص در جاذبه کاهربا می باشد

حاجت ایجاد کند فقر به دلهای غیور
شه ز درویش طلبکار دعا می باشد

هرکه در قید خودی ماند زمین گیر بود
هرکه بیرون رود از خود همه جا می باشد

نخوت از مغز برون کن که حباب از دریا
تا بود در سرش این باد، جدا می باشد

من که از خود خبرم نیست ز بی پروایی
دل سرگشته چه دانم که کجا می باشد؟

بوسه ای زان دهن تنگ به صد جان ندهد
هرچه کمیاب بود بیش بها می باشد

تازه شد جان من از بوسه آن غنچه دهن
صحبت خوش نفسان روح فزا می باشد

در نظرها شود انگشت نما چون مه نو
از تواضع قد هرکس که دوتا می باشد

دامن آه سحر را مده از کف صائب
که فتوحات درین زیر لوا می باشد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۴۶۰

پیچ و خم لازمه رشته جان می باشد
نیست بی سلسله تا آب روان می باشد

جان روشن نکند در تن خاکی آرام
آب در صلب گهر قطره زنان می باشد

اختیاری نبود آه، کهنسالان را
تیر را شهپر پرواز، کمان می باشد

صحبت بدگهران بر دل نیکان بارست
در ترازوی گهر سنگ گران می باشد

رخنه در جوشن فولاد کند چون پیکان
دل هرکس که موافق به زبان می باشد

چشم حیران نشود سیر ز نظاره حسن
دیده آینه دایم نگران می باشد

می رسد روزیش از عالم بالا بی خواست
هرکه مانند صدف پاک دهان می باشد

شوخی حسن محال است ز خط گم گردد
برق در ابر سیه خنده زنان می باشد

دیده حرص محال است شود سیر به خاک
دام در زیر زمین هم نگران می باشد

عشق در پرده ناموس نماند صائب
ماه پوشیده کجا زیر کتان می باشد؟
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۴۶۱

دیده زنده دلان اشک فشان می باشد
آب از قوت سرچشمه روان می باشد

نیست در انجمن وصل اشارت محرم
در حرم صورت محراب نهان می باشد

صیقل سینه روشن گهران گفتارست
طوطی لال بر آیینه گران می باشد

طفل را هر سر انگشت بود پستانی
روزی بیخبران دست و دهان می باشد

عاشق از عشق به معشوق نمی پردازد
کعبه اهل ادب سنگ نشان می باشد

در دل پیر تمنای جوان بسیارست
این بهاری است که در فصل خزان می باشد

می شود زندگی از قامت خم پا به رکاب
تیر را شهپر پرواز کمان می باشد

چه کند قرب به عشاق، که در دامن گل
همچنان دیده شبنم نگران می باشد

بر حذر باش ز خصمی که شود روگردان
که هدف را خطر از پشت کمان می باشد

مشو از صحبت بی برگ و نوایان غافل
که شب قدر نهان در رمضان می باشد

نشأة باده نگردد به کهنسالی کم
ساکن کوی خرابات جوان می باشد

زندگانی به ته تیغ سرآرد صائب
دل هرکس که به فرمان زبان می باشد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۴۶۲

شکوه اهل دل از خلق نهان می باشد
این عقیقی است که در زیر زبان می باشد

صحبت راست روان راست نیاید با چرخ
تیر یک لحظه در آغوش کمان می باشد

بی ندامت نبود صحبت بی حاصل خلق
شمع در انجمن انگشت گزان می باشد

جگر غنچه ز همصبحتی خار گداخت
غم به دلهای سبکروح گران می باشد

عشق هرچند که در نام و نشان ممتازست
طالب مردم بی نام و نشان می باشد

حسن را در دم خط ناز و غرور دگرست
خواب در وقت سحرگاه گران می باشد

خط برآورد و همان چهره او ساده نماست
در صفا جوهر آیینه نهان می باشد

در خموشی نشود جوهر مردم ظاهر
صائب این گنج نهان زیر زبان می باشد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۴۶۳

دل سودازدگان گوشه نشین می باشد
دانه سوخته در زیر زمین می باشد

ماه در دایره هاله نماید خود را
حسن مشتاق پریخانه زین می باشد

از خط پشت لبت شور به دلها افتاد
سبزه کان ملاحت نمکین می باشد

نیست بی موج بلاگوشه ابروی بتان
این کمندی است که پیوسته به چین می باشد

قسمت سرو درین سبز چمن بار دل است
روزی مردم آزاده همین می باشد

کمر خدمت دل باز نخواهی کردن
گر بدانی، که درین شاه نشین می باشد

نظر عاقبت اندیش به هرکس دادند
هر نگاهش نگه بازپسین می باشد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۴۶۴

دل پیران کهنسال غمین می باشد
قامت خم شده را داغ نگین می باشد

در دل هرکه بود خرده رازی مستور
همچو دریای گهر تلخ جبین می باشد

از لب ساغر می راز تراوش نکند
ساکن کوی خرابات امین می باشد

یاد رخسار تو هم آتش بی زنهارست
رتبه حسن گلوسوز همین می باشد

خال در کنج لب و گوشه چشم است مقیم
دزد پیوسته طلبکار کمین می باشد

دهن خویش مکن باز به دریا صائب
که غذای صدف از در ثمین می باشد

بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
صفحه  صفحه 346 از 718:  « پیشین  1  ...  345  346  347  ...  717  718  پسین » 
شعر و ادبیات

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA