انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 355 از 718:  « پیشین  1  ...  354  355  356  ...  717  718  پسین »

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۵۴۶

چه بهشتی است که آن بند قبا بگشایند
در فردوس به روی دل ما بگشایند

وسعت دایره کون و مکان چندان نیست
که به یکبار دل و دیده ما بگشایند

دولت باقی و این عالم فانی، هیهات
این نه فالی است که از بال هما بگشایند

ای بسا ناخن تدبیر که از دست رود
تا گره از دل غم دیده ما بگشایند

کیمیاگر نکند چشم به هر قلب سیاه
بی نیازان به جهان چشم کجا بگشایند؟

سپر انداختگان دست درازی دارند
که فلک را ز میان تیغ جفا بگشایند

موشکافان که گرههای فلک وا کردند
کاش یک عقده ازان زلف دوتا بگشایند

سنگ بر سینه زنان محرم این درگاهند
در توفیق به هر خام کجا بگشایند؟

در فردوس به روی تو نبندد رضوان
گر در اینجا در تسلیم و رضا بگشایند

صبر کن پای تو چون رفت به گل، این نه حناست
که ببندند شب و صبح و ز پا بگشایند

با دل تیره، جهان در نظر ما زشت است
آه اگر چهره آیینه ما بگشایند

در شب تیره امکان، اثر صبح وجود
آنقدر نیست که دستی به دعا بگشایند

رهنوردان تو از درد طلب در هر گام
جوی خون از مژه راهنما بگشایند

سوخت شمع من و آشفته دماغی برجاست
رشته ای نیست غم او که ز پا بگشایند

عاشقان را نتوان داشت به زنجیر نگاه
در مقامی که ره ملک فنا بگشایند

صبح محشر شود از نامه ساهان صائب
چون سر نامه ما روز جزا بگشایند
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۵۴۷

دانه از سینه خود مرغ نظر می چیند
صدف از حوصله خویش گهر می چیند

سخن عشق بود صیقل آیینه جان
از دل سوخته زنگار شرر می چیند

کام حرص است که از شهد نگردد شیرین
ورنه قانع ز نی خشک شکر می چیند

به چه امید درین بحر توان لنگر کرد؟
دامن از کشتی ما موج خطر می چیند

گل بی خار بود قسمتش از خارستان
هرکه از باغ جهان گل به نظر می چیند

به ادب باش درین باغ که هرکس اینجا
می نهد بر سر هم دست، ثمر می چیند

هرکه از زخم زبان می دهد آزار ترا
خس و خاری است که از راه تو بر می چیند

می زند طعنه غفلت به تو کافر نعمت
مور هر ریزه که از راهگذر می چیند

لذت سنگ ملامت ز دل صائب پرس
کبک سرمست گل از کوه و کمر می چیند
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۵۴۸

هرچه دریافت کلیم از نظر بینا بود
کف این بحر گهرخیز ید بیضا بود

نرسیدیم به جایی که ز پا بنشینیم
ساحل خار و خس ما کف این دریا بود

در فضایی که دل از تنگی جا می نالید
آسمان یک گره خاطر آن صحرا بود

بیشتر نوسفران طالع شهرت دارند
ورنه آوارگی ما، چه کم از عنقا بود؟

یک سر تیر ز ما سایه جدا می گردید
روزگاری که دل وحشی ما با ما بود

پیش ازان دم که رسد بحر به شیرازه موج
صف مژگان تو در دیده خونپالا بود

در غم این شادی ناآمده را می دیدیم
چهره صبح ز زلف شب ما پیدا بود

حسن یک جلوه مستانه درین بزم نکرد
تنگی حوصله ها مهر لب مینا بود

نرسیدیم به پروانه راحت صائب
خط آزادی ما نقش پر عنقا بود
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۵۴۹

هرکه خامش شود از حادثه آزاد بود
خنده کبک دلیل ره صیاد بود

ده زبانی به بلای سیهت اندازد
لوح تعلیم بس از شانه شمشاد بود

دست گردون پر و بالم شکند چون جوهر
اگر آرامگهم بیضه فولاد بود

داغ رشک است که در خون جگر غوطه زده است
این نه لاله است که بر تربت فرهاد بود

چون صبا گرد سراپای چمن گردیدم
غنچه ای نیست که نیمی ز دلش شاد بود

صائب از طبع خدا داد جهان گلشن ساخت
چشم بد دور ز حسنی که خداداد بود

بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۵۵۰

دل اهل نظر آن به که گرفتار بود
صحت چشم در آن است که بیمار بود

جسم در دامن جان بیهده آویخته است
نور خورشید کجا خانه نگهدار بود؟

سر به بالین فراغت نگذارد هرگز
هرکه را درد سخن قافله سالار بود

زهر در ساغر ما چاشنی قند دهد
زنگ بر سینه ما مرهم زنگار بود

دل ندارد خبر از راز نهانی که مراست
در نهانخانه من آینه ستار بود

بیشتر باعث سرگشتگی ما فلک است
نقطه را سیر به بال و پر پرگار بود

صائب از دیده انصاف اگر در نگری
نیست یک خار درین باغ که بیکار بود
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۵۵۱

تا به کی مردم چشمم هدف خار بود؟
رگ من جاده نشتر آزار بود

همچنان در ته دیوار شکسته است تنم
اگرم بال هما طره دستار بود

تازه و تر برساند به بهار دگرش
گل اگر در قفس مرغ گرفتار بود

چند در کوی تو ای خانه برانداز وفا
نامه ام در بغل رخنه دیوار بود؟

ثمر پخته نگیرد به سر شاخ قرار
سر منصور ز خامی است که بر دار بود

نتوان حرف کشید از لب ما چون لب جام
ساکن میکده شرط است که ستار بود

کمترین عقده سر در گم او آبله است
در ره عشق که یک عقده گشا خار بود

لذت عشق فراموش نگردد صائب
این نه درسی است که محتاج به تکرار بود
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۵۵۲

عشق لب تشنه بدمستی اظهار بود
گل این باغچه شیدایی دستار بود

پاس دام و قفس خویش بدار ای صیاد
ناله سوختگان خونی منقار بود

عزت غنچه این باغ به گلچین فرض است
که نظر کرده آن گوشه دستار بود

دل غبار غم او را ز هوا می گیرد
آب آیینه ما تشنه زنگار بود

جنس اگر یوسف مصری است، که ارزان گردد
ناز اگر از طرف میل خریدار بود

صائب از لطف سخن گل به سر شهرت زد
مپسندید که در پیرهنش خار بود



بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۵۵۳

تا خیال لب لعل تو مرا در سر بود
جگر سوخته ام خال لب کوثر بود

عشرت روی زمین بود سراسر از من
سایه سرو تو روزی که مرا بر سر بود

گرچه از حسن گلوسوز شکر دل می برد
سخن تلخ ترا چاشنی دیگر بود

سرمه گردید ز شرم تو زبانش در کام
شمع هرچند درین بزم زبان آور بود

در تمامی شود آیینه مه زنگ پذیر
بود ایمن ز کلف تا مه نو لاغر بود

ساده لوحی به بلای سیه انداخت مرا
زنگ صد پرده به از منت روشنگر بود

کاوش عشق به مقصود رسانید مرا
بحر شد قطره آبی که درین گوهر بود

عشق بحری است که هرکس ز نفس سوختگان
به کنار آمد ازین بحر گهر، عنبر بود

به نظر کار مرا ساخت جوانمردی عشق
ورنه این باده ز یاد از دهن ساغر بود

کوه غم گرچه نشد کم ز دل ما صائب
دل بیتاب همان کشتی بی لنگر بود
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۵۵۴

بنده حسن خداداد شوم همچو کلیم
آتش داغ من از مجمره طور بود

چاک در پرده زنبوری انگور افکند
شیوه دختر رز نیست که مستور بود

عیش بی غم نتوان یافت به عالم صائب
نیش زنبور نهان در دل انگور بود

دار هر چند به ظاهر ز ثمر عور بود
ثمر پیشرس او سر منصور بود

بهتر از دیدن سیمای گرانجانان است
بندبند من اگر در ته ساطور بود

خلوت خویش اگر بیضه عنقا سازم
گوشم از جوش سخن خانه زنبور بود

چون نسیم سحر از بس که سبک می گذرم
پای من دست حمایت به سر مور بود

شور عالم همه از پسته لب بسته توست
ورنه در ساغر محشر چه قدر شور بود؟
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۵۵۵

دانه خال تو روزی که مرا در دل بود
حاصل روی زمین از من بی حاصل بود

مست نازی که تسلی به خبر بودم ازو
در میان من و او بیخبری حایل بود

نیست امروز غم روی زمین بر دل من
دایم این آینه را آینه دان از گل بود

ریخت در دامن صحرای جنون باد بهار
نقد رازی که مرا غنچه صفت در دل بود

صائب اوراق جهان را به نظر آوردم
هرچه جز نقطه شک بود خط باطل بود

بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
صفحه  صفحه 355 از 718:  « پیشین  1  ...  354  355  356  ...  717  718  پسین » 
شعر و ادبیات

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA