انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 379 از 718:  « پیشین  1  ...  378  379  380  ...  717  718  پسین »

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۷۸۷

به خاک راه تو هرکس که جبهه سایی کرد
تمام عمر چو خورشید خودنمایی کرد

فغان که ساغر زرین بی نیازی را
گرسنه چشمی ما کاسه گدایی کرد

خدنگ آه جگردوز را ز بیدردی
هواپرستی ما ناوک هوایی کرد

به مومیایی مردم چه حاجت است مرا؟
که استخوان مرا سنگ مومیایی کرد

ازان ز گریه نشد خشک شمع را مژگان
که روشنایی خود صرف آشنایی کرد

بهوش باش دلی را به سهو نخراشی
به ناخنی که توانی گرهگشایی کرد

مرا به آتش سوزنده رحم می آید
که زندگانی خود صرف ژاژخایی کرد

به رنگ و بوی جهان دل گذاشتن ستم است
چه خوب کرد که شبنم ز گل جدایی کرد

هنوز خط تو صورت نبسته بود از غیب
که درد صفحه روی مرا حنایی کرد

خوش است گاه به عشاق خویش دل دادن
نمی توان همه عمر دلربایی کرد

نداد سر به بیابان درین بهار مرا
نسیم زلف تو بسیار نارسایی کرد

ز رشک شمع دل خویش می خورم صائب
که جسم تیره خود صرف روشنایی کرد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۷۸۸

ز رفتن تو دل خاکسار رفت به گرد
بنای صبر و شکیب و قرار رفت به گرد

ز بیقراری، سنگی به روی سنگ نماند
تو تا سوار شوی این دیار رفت به گرد

امید نیست که دیگر به سینه باز آید
چنین که بی تو دل بیقرار رفت به گرد

چه خاک بر سر بیطاقتی کنم یارب؟
مرا که دام گسست و شکار رفت به گرد

کجاست تیشه فرهاد و مرگ دست آموز؟
که ماند کوه غم و غمگسار رفت به گرد

ز دیده چهره نوخط یار پنهان شد
فغان که مصحف خط غبار رفت به گرد

دلی که داشت در آن زلف دامها در خاک
ز خاکمال ره انتظار رفت به گرد

ز دامنی که فشاند آن دو زلف عنبربار
هزار قافله مشک تاتار رفت به گرد

چو گردباد ازان قامت سبک جولان
چه سروها به لب جویبار رفت به گرد

قدم به خانه زین تا ز دوش خاک نهاد
هزار خانه ازان نی سوار رفت به گرد

ز صفحه رخ او گل به خاک و خون غلطید
ز سبزه خط او نوبهار رفت به گرد

خط غبار به وجه حسن تلافی کرد
اگر دو سلسله مشکبار رفت به گرد

ز خط پشت لبش تازه می شود جانها
که آب خضر درین جویبار رفت به گرد

به روی گوهر اگر گردی از یتیمی بود
ازان عقیق لب آبدار رفت به گرد

ز عارض تو خط سبز فتنه ای انگیخت
که صبح محشر و روزشمار رفت به گرد

ز خاکمال یتیمی امان که خواهد یافت؟
که در صدف گهر شاهوار رفت به گرد

درین دو هفته که ما برقرار خود بودیم
هزار دولت ناپایدار رفت به گرد

غبار هستی پا در رکاب ما صائب
ز خوش عنانی لیل و نهار رفت به گرد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۷۸۹

دل غریب مرا بوی گل بجا آورد
کز آن بهار خبرهای آشنا آورد

به بوی پیرهن مصر بد مرساد!
که کار بسته ما را گرهگشا آورد

ز تیغ، فیض دم صبح عید می یابد
کسی که روی به سرمنزل رضا آورد

غرور عشق زلیخا بهانه انگیزست
وگرنه یوسف ما بندگی بجا آورد

همیشه سبز ز آب حیات باد چو خضر
خطی که حسن ترا بر سر وفا آورد

شکایت از ستم آسمان مروت نیست
که برگ سبزی ازان یار آشنا آورد

اگرچه گل به رخ یار نسبتی دارد
بدیهه عرق شرم از کجا آورد؟

همان که از گل بی خار داشت خار دریغ
مرا به سیر مغیلان پرهنه پا آورد

کجا به ناف کند بازگشت نافه چین؟
نمی توان دل رم کرده را بجا آورد

بساط مخمل و اطلس ز نقش ساده شده است
ز نقشهای مرادی که بوریا آورد

خط مسلمی از دار و گیر عقل گرفت
به آستانه عشق آن که التجا آورد

رسید تا به سگش استخوان من صائب
چها که بر سر من سایه هما آورد!
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۷۹۰

دم مسیح دل دردمند ما نخورد
اگر هلاک شود بازی دوا نخورد

تو ای که از دم عیسی فسانه پردازی
بهوش باش که بیمار ما هوا نخورد

بهشت در قدم مرد عاقبت بین است
کسی که رو به قفا می رود قفا نخورد

به لاله طعنه مستی چه می زنی صائب؟
میسرست قدح خوردنش، چرا نخورد؟




✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿




غزل شماره ۳۷۹۱

دل شکسته من درد را دوا گیرد
نمک به دیده من رنگ توتیا گیرد

چنین که من ز لباس تعلق آزادم
عجب که پهلوی من نقش بوریا گیرد

به خصم کینه نورزد دل ستمکش من
چراغ کشته من جانب صبا گردد

گر از کمین بناگوش خط برون ناید
دگر که داد مرا از تو بیوفا گیرد؟

چنان رمیده ز آسودگی دلم صائب
که همچو زلف پریشانی از هوا گیرد

بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۷۹۲

ز عشق رشته جانی که پیچ و تاب نخورد
ز چشمه گهر شاهوار آب نخورد

منم که رنگ ندارم ز روی گلرنگش
وگرنه لعل چه خونها ز آفتاب نخورد

کجا به شبنم و گل التفات خواهد کرد؟
ز چهره عرق افشان، دلی که آب نخورد

به خاک پای تو خون می خورد به رغبت می
همان حریف که در پای گل شراب نخورد

درین بهار که یک غنچه ناشکفته نماند
غنیمت است که دستی بر آن نقاب نخورد

چنان گرفت تکلف بساط عالم را
که خاک تشنه جگر آب بی گلاب نخورد!

تویی که سنگدلی، ورنه هیچ زهره جبین
به هر مکیدن لب خون آفتاب نخورد

صبور باش که در انتظار ابر بهار
صدف به تشنه لبی از محیط آب نخورد

ز خود برآی که در سنگ آتش سوزان
شراب لعل ز خونابه کباب نخورد

زمانه کشتی احسان چنان به خشکی بست
که هیچ تشنه جگر بازی سراب نخورد

ندامت است سرانجام میکشی صائب
خوشا کسی که ازین چشمه سار آب نخورد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۷۹۳

عنان آه چسان جسم ناتوان گیرد؟
چگونه مشت خسی برق را عنان گیرد؟

به آه داشتم امیدها، ندانستم
که این فلک زده هم رنگ آسمان گیرد

چه احتیاج کمندست در شکار ترا؟
که چشم شوخ تو نخجیر با کمان گیرد

ز شرم عشق همان حلقه برون درست
اگرچه فاخته بر سرو آشیان گیرد

مجو ز دولت نوکیسه چشم و دل سیری
که این هما ز دهان سگ استخوان گیرد

چو صبح، تیغ دو دم هرکه کار فرماید
امید هست که در یک نفس جهان گیرد

ز برق حادثه نتوان به ناتوانی جست
که آتش از شمع اول به ریسمان گیرد

اگر ز خویش تو پهلو تهی توانی کرد
چو ماه عید رکاب تو آسمان گیرد

چنین که نیست قرارش به هیچ جا صائب
عجب که شبنم ما رنگ بوستان گیرد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۷۹۴

ز می مرا تب لرز خمار می گیرد
ز صیقل آینه من غبار می گیرد

من اعتبار ز هرکس گرفتمی زین پیش
کنون ز من همه کس اعتبار می گیرد

ندیده است سیه مستی مرا خورشید
همیشه صبح مرا در خمار می گیرد

بنفشه می دمد از یاسمین اندامت
اگر نسیم ترا در کنار می گیرد

اگر سپند به من جای خویش ننماید
به بزم او که مرا در شمار می گیرد؟

چرا ز خصم کشم انتقام خود صائب؟
چو انتقام مرا روزگار می گیرد

بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۷۹۵

غزال چشم تو ره بر پلنگ می گیرد
حباب بحر تو باج از نهنگ می گیرد

بود مصاف تو ای چرخ با شکسته دلان
همیشه شیر تو آهوی لنگ می گیرد

مکش سر از خط تسلیم عشق کاین صیاد
به دام موج ز دریا نهنگ می گیرد

چه طالع است که شیرازه سفینه من
مزاج اره پشت نهنگ می گیرد

به چشم جوهریان آب چون نگرداند؟
ز آب این گهر آیینه زنگ می گیرد

ز قید عقل، مرا هر که می کند آزاد
اسیری از کف اهل فرنگ می گیرد

درین دیار چه لنگر فکنده ای صائب؟
چه قیمت آینه در شهر زنگ می گیرد؟
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۷۹۶

ز یاد عیش مرا سینه زنگ می گیرد
ز آب گوهرم آیینه زنگ می گیرد

فغان که آینه صاف صبح شنبه من
ز سایه شب آدینه زنگ می گیرد

فتاده است چنان آبدار گوهر من
که قفل بر در گنجینه زنگ می گیرد

می دو ساله جلا می دهد به یک نفسش
دلی که از غم دیرینه زنگ می گیرد

فلک به مردم روشن گهر کند بیداد
همیشه روی ز آیینه زنگ می گیرد

دلی که راه به آفات دوستداری برد
ز مهر بیشتر از کینه زنگ می گیرد

ز بس گزیده شدم از سخن، مرا صائب
ز طوطی آینه سینه زنگ می گیرد


بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۷۹۷

ز ناقصان خرد من کمال می گیرد
ز زنگ آینه من جمال می گیرد

چه حالت است که دشمن اگر شود ملزم
مرا ز شرم تب انفعال می گیرد

جنون بهانه تراش است و شوق طفل مزاج
ز رقص ذره مرا وجد و حال می گیرد

من و متابعت خضر نیک پی، هیهات
ز سایه فرد روان را ملال می گیرد

به روی آینه از خواب چون شود بیدار
نخست دل ز خود از بهر فال می گیرد!

کسی است صوفی صافی که خرقه اندازد
نه آن فسرده که بر دوش شال می گیرد

مرا ز نقش به نقاش چشم افتاده است
کجا دل از کف من خط و خال می گیرد؟

صفای گوهر دل در قبول آزارست
که مهر روشنی از خاکمال می گیرد

درون پوست نگنجد خطش ز رفتن حسن
که سایه عمر دراز از زوال می گیرد

ز هر کجا که غمی پای در رکاب آرد
نشان صائب شوریده حال می گیرد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
صفحه  صفحه 379 از 718:  « پیشین  1  ...  378  379  380  ...  717  718  پسین » 
شعر و ادبیات

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA