انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 383 از 718:  « پیشین  1  ...  382  383  384  ...  717  718  پسین »

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۸۲۹

فغان ز سینه آسوده محشر انگیزد
گرستن از جگر گرم، کوثر انگیزد

چه تن به مرده دلی داده ای، بر افغان زن
که آه و ناله دل مرده را برانگیزد

زمین عرصه محشر گر آفتاب شود
ترا عجب که به این دامن تر انگیزد

مباش کم ز سمندر درین جهان خنک
که از بهم زدن بال، آذر انگیزد

چو مور هرکه قناعت کند به تلخی عیش
به هر طرف که رود گرد شکر انگیزد

به دام عشق سزاوار، آتشین نفسی است
که چون سپند ز جا دانه را برانگیزد

مکن به هر خس و خاری دهان خود را باز
که خامشی ز دل غنچه ها زر انگیزد

ز آه ما مشو ای پادشاه حسن ملول
که کیمیاست غباری که لشکر انگیزد

شراب تلخ به دریا دلی حلال بود
که چون محیط به هر موج گوهر انگیزد

به گاه لطف چه احسان کند به خشک لبان
به وقت خشم، محیطی که گوهر انگیزد

نمی رود دل خونین ز جا، که هیهات است
که آتش از جگر لعل صرصر انگیزد

دل غیور من از جا نمی رود به نگاه
مگر سپند مرا روی دل برانگیزد

ربوده است ز من هوش ساقیی صائب
که می ز ساغر چشم کبوتر انگیزد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۸۳۰

ترا که روی به خلق است از خدا چه رسد؟
به پشت آینه پیداست کز صفا چه رسد

نه زلف شانه کند نه به چشم سرمه کشد
به خود نمی رسد آن شوخ تا به ما چه رسد!

دویدن است ز نعمت نصیب چشم حریص
ز دانه غیر تردد به آسیا چه رسد؟

ز شبنم است مهیا هزار دیده شور
ازین بهار به مرغان بینوا چه رسد؟

ز حرف مردم بیگانه گوش می گیرم
به آشنا و سخنهای آشنا چه رسد

به چشم خیره خورشید آب می گردد
به دیده من ازان آتشین لقا چه رسد؟

ز چشم منتظران تا به مصر یک دام است
ز بوی پیرهن آخر به چشم ما چه رسد؟

ز عشق قسمت زاهد کلام بی مغزی است
بغیر کاه ز خرمن به کهربا چه رسد؟

رساند کسب هوا خانه حباب به آب
به مغز پوچ تو تا صائب از هوا چه رسد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۸۳۱

شراب لعل به آن لعل جانفزا نرسد
که آب تلخ به سرچشمه بقا نرسد

اثر ز گرمروان بر زمین نمی ماند
به گرد آتش این کاروان صبا نرسد

کجا رسد دل بی دست و پای ما ز تلاش
به خلوتی که به بال ملک دعا نرسد

فغان که سرکشی و ناز را دو ابرویش
گذاشته است به طاقی که دست ما نرسد

ز مال رزق حریصان بود غبار ملال
که غیر گرد ز گندم به آسیا نرسد

جگر گداز بود زردرویی منت
خدا کند که مس ما به کیمیا نرسد

همان ز مردم هموار می کشم خجلت
به خاکساری من گرچه نقش پا نرسد

سپند خال ازان دایم است پابرجا
که چشم زخم به آن آتشین لقا نرسد

خموش باش اگر پخته گشته ای که شراب
ز جوش تا ننشیند به مدعا نرسد

تمام نیست عیار کسی که چون خورشید
به ذره ذره فروغش جدا جدا نرسد

میان ساختن و سوختن تفاوتهاست
به گرد خاک ره یار توتیا نرسد

ز چار موجه به ساحل نمی رسد صائب
سبکروی که به سر منزل رضا نرسد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۸۳۲

به گرد گریه من ابر درفشان نرسد
به آه حسرت من برق خوش عنان نرسد

مجردان چو مسیح از علایق آزادند
کمند رشته مریم به آسمان نرسد

مرا ز خرمن گردون چه چشمداشت بود؟
که برگ کاه به چشمم ز کهکشان نرسد

به زهد خشک به معراج قرب نتوان رفت
که کس به عالم بالا به نردبان نرسد

ز سطحیان مطلب غور نکته های دقیق
هما به چاشنی مغز استخوان نرسد

گشایش از دم پیران بود جوانان را
به خاکبوس هدف تیر بی کمان نرسد

به خواری وطن از عیش غربتم قانع
که هیچ گل به خس و خار آشیان نرسد

کمند آه ستمدیدگان عنان تاب است
نمی شود به سر چاه، کاروان نرسد

حضور همنفسان مغتنم شمر صائب
که لذتی به ملاقات دوستان نرسد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۸۳۳

ز آه کام دو عالم مرا مهیا شد
ازین کلید دو صد در به روی من وا شد

شکست از می روشن خمار من ساقی
عجب بلای سیاهی مرا ز سر وا شد!

فغان من ز دل سخت یار گشت بلند
ز کوه، ناله فرهاد اگر دوبالا شد

شد از قلمرو رخسار، زلف روگردان
غبار لشکر خط تا ز دور پیدا شد

که می تواند ازان رو دلیر گل چیدن؟
که حلقه حلقه خط تو چشم بینا شد

درین زمان که کسی دل نمی دهد به سخن
ترحم است بر آن طوطیی که گویا شد

ز حسن عاقبت آن روز ناامید شدم
که حرص پیر ز قد دوتا دوبالا شد

به آن رسیده که چون مور پر برون آرم
ز دوری تو دلم بس که ناشکیبا شد

چه سود ازین که گهر گشت قطره ام، داغم
کز این تعین ناقص جدا ز دریا شد

همان به چشم عزیزان چو خار ناسازم
اگرچه زندگیم صرف در مدارا شد

نبود جوهر من کم ز کوهکن صائب
ز کار دست من از حسن کارفرما شد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۸۳۴

شکوفه از افق شاخسار پیدا شد
ستاره سحر نوبهار پیدا شد

ز سبزه خط تراشیده چمن سر کرد
ز لاله خال لب جویبار پیدا شد

نشانه پی گلگون برق سیر بهار
ز مشرق جگر لاله زار پیدا شد

ز لاله در بن هر خار از ترشح ابر
هزار جرعه می بی خمار پیدا شد

نسیم پیرهن مصر شد ز فیض بهار
اگر ز دامن صحرا غبار پیدا شد

به زیر سقف نشستن ز بی شعوریهاست
کنون که سایه ابر بهار پیدا شد

ز خاک، ریشه اشجار از صفای بهار
چو رشته از گهر آبدار پیدا شد

ز جوش لاله گرانبار شد چنان دل سنگ
که تاب در کمر کوهسار پیدا شد

درین چمن به نسب نیست زادگی صائب
ز خار و خس گل آتش عذار پیدا شد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۸۳۵

ز طرف روی تو خط سیاه پیدا شد
در آفتاب قیامت پناه پیدا شد

ز خط به چهره لغزنده تو دلشادم
که دست پیچ برای نگاه پیدا شد

شکر اگر چه شود حاصل از زمین سیاه
ز شکر تو زمین سیاه پیدا شد

ز تنگی آن دهن از دیده بود پوشیده
ز خط به تنگ دهان تو راه پیدا شد

به حیرتم ز خط سبز آن لب نمکین
که چون ز کان ملاحت گیاه پیدا شد؟

دمید خط ز بناگوش آن سمن سیما
غریب شامی ازین صبحگاه پیدا شد

ز فتنه خط شبرنگ او مشو ایمن
که برق، صائب از ابر سیاه پیدا شد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۸۳۶

زخط عذار تو بی آب وتاب خواهد شد
زهاله ماه تو پا در در رکاب خواهد شد

رخی که در جگر لاله خون ازومی سوخت
سیاه روزتر از مشک ناب خواهد شد

لبی که از سخنش می چکید آب حیات
جگر گداز چو موج سراب خواهد شد

دلی که پشت به کوه گران زسختی داشت
زسیل اشک ندامت خراب خواهد شد

زبرگزیر خزان آفتاب طلعت تو
شکسته رنگتر از ماهتاب خواهد شد

زخط ستاره خال تو می رودبه وبال
خمار چشم مبدل به خواب خواهد شد

کمند زلف تو با آن درازدستها
چو خال یک گره از پیچ وتاب خواهد شد

ز دستبرد خط سبز تیغ غمزه تو
به زیر پرده نگار آب خواهد شد

دل سیاه تو چون داغ لاله سیراب
به آتش جگر خود کباب خواهد شد

زخط زمانه ترا می کشد به پای حساب
تلافی ستم بی حساب خواهد شد

رخی که صائب ازودیده شد نگارستان
سیاه روز چو پر غراب خواهد شد

بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۸۳۷

اگر چنین سخن ما بلند خواهد شد
زبان جرأت منصور بند خواهد شد

اگر بهار کند سبز تخم سوخته را
مرا ستاره طالع بلند خواهد شد

طبیب اگر چو مسیحا بر آسمان رفته است
زچاره جویی من دردمند خواهد شد

مگر نقاب به رخسار آتشین فکنی
وگرنه خرده گلها سپند خواهد شد

چنین بلند شود گرنهال قامت او
خیالها همه کوته کمند خواهد شد

ز آتش تو سمندر به زینهارآمد
کجا نقاب به روی تو بند خواهد شد

میان خوف و رجا شد دل دو عالم خون
که تا قبول تو مشکل پسند خواهد شد

کلاه گوشه قارون به آفتاب رسید
چه وقت طالع ما سربلند خواهد شد

سری که بر سر زانوی دار می رقصد
مقید تن منصور چند خواهد شد

شکست شیشه دل را مگو صدایی نیست
که این صدا به قیامت بلند خواهد شد

سبک عنانی باد بهار اگر این است
هزار غنچه دل هرزه خند خواهد شد

چنین نوای تو گر آتشین شود صائب
بر آتش تو جگرها سپند خواهد شد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۳۸۳۸

وفا طلب زجهان فنا نباید شد
امیدوار به این بیوفا نباید شد

درین قلمرو آفت بجز مقام رضا
دگر به هیچ مقامی رضا نباید شد

خوش است عالم آزادگی وعریانی
اسیر بند گران قبا نباید شد

برید دانه زخرمن به آسیا افتاد
زهمراهان موافق جدا نباید شد

درین زمانه حیات دو روزه بسیارست
رهین منت آب بقا نباید شد

سعادتی که زآغوش خار می گوید
که ناامید زلطف خدا نباید شد

ملایمت به خسیسان ثمر نمیدارد
چوگل به روی خس وخار نباید شد

نکرده دانه خود پاک چون ستاره صبح
غبار خاطره این آسیانباید شد

صریر خامه همین پند می دهد صائب
که با سیاه دلان آشنا نباید شد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
صفحه  صفحه 383 از 718:  « پیشین  1  ...  382  383  384  ...  717  718  پسین » 
شعر و ادبیات

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA