انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 411 از 718:  « پیشین  1  ...  410  411  412  ...  717  718  پسین »

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۱۱۴

چون غنچه هر که سربه گریبان نمی کشد
از باغ برگ عیش به دامان نمی کشد

دلتنگ منت لب خندان می کشد
ناز نسیم، غنچه پیکان نمی کشد

دلهای ساده صیقل آیینه همند
دیوانه پا ز حلقه طفلان نمی کشد

سنجیدگان سبک به نظرها نمی شود
سنگ تمام خجلت میزان نمی کشد

روز حساب عید بود خود حساب را
بی جرم زرد رویی دیوان نمی کشد

مژگاه حریف گریه بی اختیار نیست
دامان سیل خار مغیلان نمی کشد

لب پیش هر خسی نگشایند قانعان
از مور حرف غیر سلیمان نمی کشد

از عالم وجود سبکبار می رود
آزاده ای که منت احسان نمی کشد

چون ماه مصر هر که بود پاک دامنش
شرمندگی ز روی عزیزان نمی کشد

در دیده ای که سرمه حیرت کشید عشق
آشفتگی ز خواب پریشان نمی کشد

تا هست از خودی اثری در بساط او
صائب قدم ز حلقه مستان نمی کشد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۱۱۵

یک دل ز ناوک مژه او رها نشد
این تیر کج ز هیچ شکاری خطا نشد

تسکین نداد گریه ما را شب وصال
از سنگ سرمه آب روان بی صدا نشد

ما را به بوریای گران جان چه نسبت است
پهلوی خشک ما به زمین آشنا نشد

از آه ما گرفتگی دل نگشت کم
بر باد رفت عالم واین ابر وا نشد

عاشق کجا وپیروی کاروان عقل
هرگز دلیل بر اثرنقش پا نشد

کی می رسد به درد دل از دست رفتگان
از دست هر که دامن پر گل رها نشد

از یار دل به دوری ظاهر نگشت دور
هرجا که رفت بوی گل ازگل جدا نشد

شکر کجا به چاشنی فقر می رسد
داغ است نیشکر که چرا بوریا نشد

روشن نشد که راه کدام ودلیل چیست
تا از شکست پیکر ما توتیا نشد

زان دم که ریخت رنگ شب زلف او قضا
چون اشک شمع گریه عاشق قضا نشد

آب گهر زگرد یتیمی گرفت زنگ
صائب زگرد غم دل ما بی صفانشد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۱۱۶

خط ترا که دید که زیر و زبر نشد
این رشته راکه یافت که بی پاوسرنشد

دل آب ساختم به امید گهر شدن
دل شد زدست وقطره آبم گهر نشد

چندان که سوختم نفس خویش را چو صبح
یک ره شکوفه ام به ثمر بارور نشد

محرومیم نتیجه نقصان شوق نیست
ره دور بود کوتهی از بال وپر نشد

جز من که نیست خانه من قابل نزول
روی ترا که دید که از خود بدر نشد

بی طالعی نگر که پریزاد تیر او
از دل چنان گذشت که دل را خبر نشد

شاخی است بی ثمر که سزای شکستن است
دستی که در میان نگاری کمر نشد

تسخیر آفتاب جهانتاب میکند
چون آسمان دلی که ملول از سفر نشد

هر کس به صدق در ره توحید زد قدم
از ره برون نرفت اگر راهبر نشد

چون نی کسی بست کمر در طریق عشق
کام از نوا گرفت اگر پر شکر نشد

دروادیی که سبزه او خضر رهنماست
گردی ز نارسایی ما جلوه گر نشد

گردید استخوان چو هما گر چه رزق ما
از مغز ما غرور سعادت به در نشد

از اعتبار طوطی گویا به حیرتم
چون هیچ کس زراه سخن معتبر نشد

چندان که سیل حادثه اش خاک مال داد
صائب زکوی یار به جای دکر نشد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۱۱۷

چون چشم خوابناک که شوخی ازو چکد
از آرمیدن دل من جستجو چکد

آب حیات در قدح خضر خون شود
روزی که آب تیغ مرا در گلو چکد

از آب خضر تشنه لبان را شکیب نیست
مشکل که خونم از دم شمشر او چکد

صد پیرهن عرق کند از پاکدامنی
شبنم اگر به دامن آن گل فروچکد

گلگونه عذار کنندش سمنبران
خونابه ای که از دل بی آرزوچکد

زان دم که چون پیاله مرا چشم باز شد
نگذاشتم که باده ز دست سبو چکد

دامن ز رنگ وبوی گل ولاله می کشد
چون خون من دلیر بر آن خاک کو چکد

تیغی است آبدار به خونریز سایلان
هر آستانه ای که بر او آبرو چکد

صائب ز دل برون ندهم اشک و آه را
آن غنچه نیستم که ز من رنگ وبو چکد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۱۱۸

شرم از نگاه آن گل سیراب می چکد
زان تیغ الحذر که ازو آب می چکد

زان چشم پر خمار می ناب می چکد
زان خانه الحذر که ازو آب می چکد

از سروبوستانی اگر آب می چکد
ناز از خرام آن گل سیراب می چکد

از روی تازه گل اگر آب می چکد
زان روی لاله رنگ می ناب می چکد

تا خون آرزو نشود خشک در جگر
خامی از این کباب چو خوناب می چکد

سیری زآب نیست جگرهای تشنه را
کی خون ما ز خنجر سیراب می چکد

سوراخ میکند جگر سنگ خاره را
خونابه ای که از دل بیتاب میچکد

بیداری من است که چون چشم مست یار
گاهی ازوخمار وگهی خواب می چکد

امروز نیست چشم مرا اشک لاله گون
زین زخم عمرهاست که خوناب می چکد

در کوی میکشان نبود راه بخل را
اینجا زدست خشک سبو آب می چکد

نسبت به صبح عارض او سیل تیره ای است
آب صباحتی که زمهتاب می چکد

بی چشم زخم مصرع رنگین صائب است
تیغ برهنه ای که ازو آب می چکد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۱۱۹

از جلوه تو برگ ز پیوند بگسلد
نشو ونما ز نخل برومند بگسلد

طفل از نظاره تو ز مادر شود جدا
مادر ز دیدن تو ز فرزند بگسلد

دامن کشان ز هر در باغی که بگذری
از ریشه سرو رشته پیوندبگسلد

چون نی نوازشی به لب خویش کن مرا
زان پیشتر که بند من از بندبگسلد

در جوش نوبهار کجا تن دهد به بند
دیوانه ای که فصل خزان بندبگسلد

جستن ز بند خانه تقدیر مشکل است
دل چون ز زلف وکاکل دلبندبگسلد

آزادگی ز شهد محال است مور را
دل چون ازان لبان شکر خند بگسلد

این رشته حیات که آخر گسستنی است
تا کی گره به هم زنم وچند بگسلد

آدم به اختیار نیامد برون ز خلد
صائب چگونه از دل خرسند بگسلد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۱۲۰

ساقی به یک پیاله که وقت سحر رساند
ما را ازین جهان به جهان دگر رساند

صد حلقه برامید من افزود پیچ وتاب
هر رشته ای که ریشه به آب گهر رساند

یاقوت آتشین ترا دید آب شد
لعلی که آفتاب به خون جگر رساند

ما را رساند بی پرو بالی به کوی دوست
پروانه را به شمع اگر بال وپر رساند

از دولت نخوانده مرا ساخت بیخبر
هرکس به من ز آمدن او خبر رساند

زنهار تلخ وتند مشو کز زبان چرب
بادام خویش را به وصال شکر رساند

مخمور را به رطل گران دستگیر شد
ما را کسی که سنگ ملامت به سر رساند

از دیده سفید به مطلب رسید دل
این نخل را شکوفه به وصل ثمر رساند

در وادی طلب نفس برق وباد سوخت
این راه را دگر که تواند بسر رساند

نقصان نکرده است ز اهل سخن کسی
شد سبز حرف هر که به طوطی شکر رساند

شاخ از شکستگی به ثمر گرچه کم رسد
ما را دل شکسته به وصل ثمر رساند

صائب چو خون مرده نرفتم ز جای خود
چندان که روزگار به من نیشتر رساند
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۱۲۱

دل را کجا به زلف رسا می توان رساند
این پا شکسته را به کجا می توان رساند

سنگین دلی و گرنه ازان لعل آبدار
صد تشنه را به آب بقامی توان رساند

در کاروان بیخودی ما شتاب نیست
خود را به یک دو جام به ما می توان رساند

از خود بریده بر سر آتش نشسته ایم
ما را به یک نگه به خدا می توان رساند

در شیشه کرده است مرا خشکی خمار
در موسمی که می ز هوا می توان رساند

در هیچ بزم خون ندهد نشأه شراب
این باده در مقام رضا می توان رساند

بتوان به چرخ برد به همت غبار جسم
این سرمه را به چشم سها می توان رساند

دامان برق را نتواند گرفت خار
خود را به عمر رفته کجا می توان رساند

صائب کمند بخت اگر نیست نارسا
دستی به آن دو زلف رسا می توان رساند
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۱۲۲

طی شد زمان پیری ودل داغدار ماند
صیقل شکست وآینه ام در غبار ماند

چون ریشه درخت که ماند به جای خویش
شد زندگی وطول امل برقرار ماند

ناخن نزد کسی به دل سر به مهر ما
این غنچه ناشکفته بر این شاخسار ماند

زین پنج روزه عمر که چون برق وباد رفت
غمهای بی شمار به این دلفگار ماند

زان سرو خوش خرام که عمرش درازباد
از خویش رفتنی به من خاکسار ماند

خواهد گرفت دامن گل را به خون ما
این آشیانه ای که ز ما یادگارماند

از خود برآی زود که گردد گزنده تر
چندان که زهر در بن دندان مار ماند

غمهای من ز عشق سراسر نشاط شد
غیر از غمی که بر دلم از غمگسار شد

نتوان زمن به عشرت روی زمین گرفت
گردی که بر جبین من از کوی یار گرفت

دست من ز رعونت آزادگی چو سرو
با صد هزار عقده مشکل زکار ماند

صائب زاهل درد هم آواز من بس است
کوه غمی که بر دلم از روزگار ماند
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۱۲۳

از همت بلند اثر در جهان نماند
یک سرو در سراسر این بوستان نماند

روشندلان چو برق گذشتند از جهان
خاکستری بجای ازین کاروان نماند

در بسته مانددیده یعقوب انتظار
از قاصدان مصر مروت نشان نماند

مرغان نغمه سنج جلای وطن شدند
جز بیضه شکسته درین آشیان نماند

از چشم سرمه دار دوات آب شد روان
شیرین زبانی قلم نکته دان نماند

در گلشن همیشه بهار بهشت جود
برگی ز باد دستی فصل خزان نماند

صائب زبان خامه به کام دوات کش
امروز چون سخن طلبی در میان نماند
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
صفحه  صفحه 411 از 718:  « پیشین  1  ...  410  411  412  ...  717  718  پسین » 
شعر و ادبیات

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA