انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 42 از 718:  « پیشین  1  ...  41  42  43  ...  717  718  پسین »

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۰۶

مسخر کرد خط عنبرین رخسار جانان را
پری آورد در زیر نگین ملک سلیمان را

لب جان بخش او را نیست پروای خط مشکین
سیاهی نیل چشم زخم باشد آب حیوان را

یکی صد شد ز خط عنبرین آن حسن روزافزون
شبستان سرمه روشندلی شد شمع تابان را

چو شد نومید ازان رخسار نازک قطره شبنم
ز برگ لاله و گل بر جگر افشرد دندان را

به طفل نی سواری داده ام دل را ز بی باکی
که بر شیران کند انگشت زنهاری نیستان را

مکن تعجیل در قطع علایق چون سبکساران
به همواری برون آور ز چنگ خار دامان را

گر از اوضاع دنیا درهمی صائب نظر وا کن
که بیداری بود لاحول، این خواب پریشان را

بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۰۷

فروغ حسن از خط بیش گردد لاله رویان را
که خاموشی بود کمتر، چراغ زیر دامان را

نهان در خط سبز آن لعل شکر بار را بنگر
ندیدی زیر بال طوطیان گر شکرستان را

به ریزش می توان داغ سیاهی را ز دل شستن
که باشد ابر بی باران، شب آدینه مستان را

به جوش سینه من برنیاید مهر خاموشی
حبابی پرده داری چون تواند کرد طوفان را؟

حریصان می شوند از دور باش منع مبرم تر
که دندان طمع مسواک سازد چوب دربان را

کریم پاک گوهر چشم سایل را کند روشن
صدف با بسته چشمی می شناسد ابر نیسان را

مگر روی عرقناک ترا دیده است، کز غیرت
ز برگ لاله شبنم بر جگر افشرده دندان را؟

سخن های پریشان مرا نشنیدن اولی تر
که باران اشک حسرت باشد این ابر پریشان را

توان مضمون مکتوب مرا دریافت از عنوان
که چین آستین بر جبهه باشد تنگدستان را

مرا از قرب شبنم در گلستان شد چنین روشن
که خوبان از هوا گیرند صائب پاک چشمان را
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۰۸

ز سرو و گل چمن مینا و جام آورد مستان را
ز بلبل مطرب رنگین کلام آورد مستان را

مکرر بود وضع روز وشب، آن ساقی جان ها
ز زلف و عارض خود صبح و شام آورد مستان را

کمندی از خط بغداد سامان داد جام می
به سیر روضه دارالسلام آورد مستان را

که می گنجد دگر در جامه کز گلزار بیرنگی
نسیم صبحدم چندین پیام آورد مستان را

بنه بر طاق نسیان زهد را چون شیشه خالی
درین موسم که سنگ از لاله جام آورد مستان را

مشو غمگین در میخانه را گر محتسب گل زد
که جوش گل شراب لعل فام آورد مستان را

به هشیاران فشان این دانه تسبیح را زاهد
که ابر از رشته باران به دام آورد مستان را

کمند جذبه حب الوطن از وادی غربت
به دریا همچو سیل خوشخرام آورد مستان را

به قول عارف رومی سخن را ختم کن صائب
که ساقی هر چه درباید، تمام آورد مستان را
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۰۹

ز منع افزون شود شوق گرستن بی قراران را
که افزاید رسایی از گره در رشته باران را

ز طوفان پنجه مرجان نگردد بحر را مانع
کجا ساکن کند دست نوازش بی قراران را؟

به قدر سعی، از مقصود هر کس بهره ای دارد
که منزل پیش پای خود بود، دامن سواران را

چه پروای دل صد پاره دارد تیغ سیرابش؟
که هر برگی زبان شکر باشد نوبهاران را

به ابر امید دارد دانه تا زیر زمین باشد
نظر بر عالم بالاست دایم خاکساران را

به خورشید درخشان، نسبت همت بود تهمت
که ریزش اختیاری نیست دست رعشه داران را

علایق را بود کوتاه، دست از دامن همت
ز گرد ره نباشد زحمتی گردون سواران را

به خط امیدها دارد دل بی طاقت عاشق
که وقت شام، صبح عید باشد روزه داران را

نسازد مایه داران مروت را زیان غمگین
نشاط باخت بیش از برد باشد خوش قماران را

به عقل شیشه دل باشد گران حرف ملامتگر
سر دیوانه گلریزان شمارد سنگباران را

نمی پیچد سر از سنگ ملامت هر که مجنون شد
که سازد سرخ رو سنگ محک کامل عیاران را

ز خوشوقتی گوارا می شود هر ناخوشی صائب
که چشم شور کوکب نقل باشد میگساران را
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۱۰

ز خلوت نیست بر خاطر غمی وحدت شعاران را
گره در دل ز پیوندست دایم شاخساران را

حریف خیره چشمان نیست حسن شرمناک تو
مکن زنهار دور از بزم خود ما خاکساران را

قبول عشق چون فرهاد هر کس را کمر بندد
ز جان سختی کند دندانه تیغ کوهساران را

گرانسنگی فلاخن را پر پرواز می گردد
به کوه صبر نتوان داد تسکین بی قراران را

من بی دست و پا زین خردسالان چون ستانم دل؟
که نتواند رسید آتش به گرد این نی سواران را

همانا هم قسم گشتند با هم لاله رخساران
که خون سازند در دل بوسه امیدواران را

به شرم من ندارد عندلیبی یاد، این گلشن
که زیر بال و پر بردم به سر فصل بهاران را

منه زنهار بیرون پای از حد گلیم خود
کز افتادن خطر کمتر بود دامن سواران را

مرا کرده است صائب بی دل و دین گردش چشمی
که سازد نقل مجلس سبحه پرهیزگاران را
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۱۱

فروغ مهر باشد دیده اخترشماران را
صفای ماه باشد جبهه شب زنده داران را

نه هر آهی قبول افتد، نه هر اشکی اثر دارد
یکی گوهر شود از صد هزاران قطره، باران را

نسیم ناامیدی، بد ورق گرداندنی دارد
مکن نومید از درگاه خود امیدواران را

تو و دلجویی عاشق، زهی اندیشه باطل!
غبار خط مگر آرد به یادت خاکساران را

به دست زنگیان آیینه دادن نیست بینایی
مده ساغر به کف تا می توانی هوشیاران را

چه خونها می خورد برق حوادث از رگ جانم
نگیرد هیچ آتشدست، نبض بی قراران را!

نمی سازد به برق و باد شوق بی قرار من
همان بهتر که بگذارم به جا، دامن سواران را

ز سنگ کودکان مجنون بی پروا چه غم دارد؟
محابا نیست از سنگ محک، کامل عیاران را

دل صائب چسان از عهده صد غم برون آید؟
سپندی چون کند تسخیر، این آتش عذاران را؟
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۱۲

نمی خواهیم روی تلخ ابر نوبهاران را
به مشت خار ما سرگرم کن آتش عذاران را

ز چشم شور زاهد جام در دستم نمکدان شد
سزای آن که در مجلس دهد ره هوشیاران را!

غبار عاشقان چون گردباد از پای ننشیند
گره نتوان زدن در سنگ، خاک بی قراران را

به زخم چنگل شاهین بساز ای کبک بی پروا
به رعنایی بریدی تیغ چندین کوهساران را

چه لازم کلک صائب را گهرریزی سبق دادن؟
چرا ریزش دهد تعلیم کس ابر بهاران را؟

بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۱۳

نسازد رویگردان کثرت لشکر دلیران را
نیستان مانع از جولان جرأت نیست شیران را

منه انگشت بر حرف کسان، ایمن شو از آفت
که جز تخم عداوت نیست حاصل خرده گیران را

مگس را بی تردد عنکبوت آرد به دام خود
ید طولاست در تحصیل روزی گوشه گیران را

دعای جوشن خرمن بود دلجویی موران
رعایت کن برای حفظ جمعیت فقیران را

شود از قرب منزل شوق رهرو بیش، حیرانم
که چون دلبستگی باشد به دنیا بیش پیران را؟

سگ لیلی ز آهو صد بیابان است وحشی تر
وگرنه می توان کردن چو مجنون رام شیران را

کدامین نغمه سنج آمد به این بستانسرا صائب؟
که از خجلت نفس در دل گره شد خوش صفیران را
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۱۴

نباشد الفتی با جسم، جان سینه ریشان را
تپیدن مشق پروازست دلهای پریشان را

چنان از دیدن وضع جهان آشفته گردیدم
که جمعیت شمارد دیده ام خواب پریشان را

چراغ صبح صادق روشن از خورشید تابان شد
گل از چاک گریبان سر برآرد صدق کیشان را

دل آزاری ندارد جز خجالت حاصل دیگر
نمک شد آب تا بر زخم آمد سینه ریشان را

عجب دارم به هوش آیند حیران ماندگان تو
اگر محشر نمکدان بشکند در چشم، ایشان را

خیال آشنا رویی که می گردد به گرد من
ز من بیگانه خواهد کرد صائب قوم و خویشان را

بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۱۵

زبان لاف رسوا می کند ناقص کمالان را
که رو بر خاک مالد پرفشانی بسته بالان را

چو نتوانی شدن شیرازه جمعیت خاطر
مده زحمت به پرسش زینهار آشفته حالان را

امید من به خاموشی یکی ده گشت تا دیدم
که سامان می دهد دست از اشارت، کار لالان را

جهانی را کند آزاد از غم، یک دل بی غم
که باشد صحبت دیوانه عیدی خردسالان را

چو آب زندگی جان بخش شو در پرده شبها
مکن رسوا به احسان چهره پوشیده حالان را

مده از دست چون لیلی زمام محمل تمکین
میفکن چون جرس دنبال خود بیهوده نالان را

ندارد زخم دندان کار با لبهای خاموشان
جواب تلخ کس بر رو نگوید بی سؤالان را

به ایام خط افکن از نکویان کامجویی را
که روی تازه می باشد ثمر نازک نهالان را

تو از اندیشه فاسد به دام و دد گرفتاری
پریخانه است ورنه کنج خلوت خوش خیالان را

نظربازی به لیلی طلعتان کیفیتی دارد
که مجنون می کند حیران خود وحشی غزالان را

ز من دارند صائب شوخ چشمان نکته پردازی
سخنگو می کند مجنون من، چشم غزالان را
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
صفحه  صفحه 42 از 718:  « پیشین  1  ...  41  42  43  ...  717  718  پسین » 
شعر و ادبیات

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA