انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 651 از 718:  « پیشین  1  ...  650  651  652  ...  717  718  پسین »

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


زن

andishmand
 
غزل شماره ۶۶۰۵

رخی به شبنم می همچو برگ لاله بده
دگر به هر که دلت می کشد پیاله بده

نمی دهی قدح بی شمار اگر ساقی
شمار قطره باران کن و پیاله بده!

حریف دور گران سیر نیستم ساقی
چو موج آب، مسلسل به من پیاله بده

به یاد هر چه خوری می، همان نشاط دهد
به ذوق نشأه طفلی می دو ساله بده

نهاده بر رخ گل نقطه های شک شبنم
به باغ رو کن و تصحیح این رساله بده

نمک ز زهر خصومت جگر گدازترست
به هر که زهر به کارت کند نواله بده

بهار شد، چه بجا خشک مانده ای ای ابر؟
سزای شیشه تقوی به سنگ ژاله بده

نشست شعله آواز بلبلان صائب
برای خاطر گل ترک آه و ناله بده
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۶۶۰۶

نه سرخ چهره خورشید را شفق کرده
که از خجالت روی تو خون عرق کرده

بگو به غمزه که شمشیر در نیام کند
که شرم کشور حسن ترا نسق کرده

کجا خورد غم دل کودکی که مصحف را
همیشه ختم به گرداندن ورق کرده

شده است زورق خورشید و ماه طوفانی
ز تاب می گل روی تو تا عرق کرده

ز روی ساده به هر کس که هم سبق شده ای
صحیفه دل خود ساده از سبق کرده

فتد چو کار به سر، کار ذوالفقار کند
به تیغ آه دلی را که درد شق کرده

ز خلق صائب هر کس که روی گردان شد
به هر طرف که کند روی، رو به حق کرده
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۶۶۰۷

عرق به برگ گلت می دود شتاب زده
نگاه گرم که این نقش را بر آب زده؟

چه خانه ها که رساند به آب، طوفانش
رخی که از نگه گرم شد گلاب زده

ز خنده اش جگر آفتاب می سوزد
مرا لبی که نمک بر دل کباب زده

مگر حجاب شود پرده تو، ورنه نقاب
ز عارض تو کتانی است ماهتاب زده

نظر به آن خط مشکین که می تواند کرد؟
که زهر بر دم شمشیر آفتاب زده

ز داغ من جگر سنگ آب گردیده
ز درد من کمر کوه پیچ و تاب زده

نشاط روی زمین فرش آستان کسی است
که پشت پای بر این عالم خراب زده

گشاده روی به دیوان آفتاب رود
چو صبح هر که نفس از ره حساب زده

فغان که شبنم مغرور ما نمی داند
که خیمه در گذر نور آفتاب زده

بیاض گردن او را ز نقطه ریزی خال
توان شناخت که گشته است انتخاب زده

کجاست فرصت دل برگرفتن از عالم؟
چنین که می روم از خویشتن شتاب زده

تو فکر خویش کن ای شیخ، کار من سهل است
مرا شراب و ترا باطن شراب زده

مباد سایه بلبل کم از چمن، کامسال
نهشت برگ گلی گردد آفتاب زده

زبان دعوی خورشید را تواند بست
ز عقده ای که بر آن گوشه نقاب زده

تلاش وصل بتان با حیا مکن صائب
که هست از دل خود روزی حجاب زده
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۶۶۰۸

ز خط عذار تو تا عنبرین نقاب شده
ز هاله خوبی مه پای در رکاب شده

خطی که روی بتان را برآورد ز حجاب
مه عذار ترا پرده حجاب شده

ز زلف چون به خط افتاد کار خوشدل باش
که خط سبز دعایی است مستجاب شده

نچیده است گل از روی دولت بیدار
کسی که غافل ازان چشم نیمخواب شده

بیاض گردن او را چه نسبت است با صبح
که از قلمرو ایجاد انتخاب شده

تمام عمر نیاید به هم ز خنده لبش
پیاله ای که ز لعل تو کامیاب شده

یکی هزار کند شور عندلیبان را
چنین که عارض او گلگل از شراب شده

به حسن عاقبت قطره ای است رشک مرا
که همچو شبنم گل خرج آفتاب شده

شکسته است به دریا کلاه گوشه فخر
سری که پر ز هوای تو چون حباب شده

گلاب پیرهن آفتاب گردیده است
درین ریاض چو شبنم دلی که آب شده

حریف نخوت نودولتان نمی گردید
حذر کنید ز خونی که مشک ناب شده

مگر مرا ز خجالت برآورد در حشر
ز زندگانی من آنچه صرف خواب شده

فکنده است ز هم دور آشنایان را
تکلفی که درین روزگار باب شده

زمین قلمرو سیلاب حادثات بود
مکن بنای عمارت درین خراب شده

مریز رنگ اقامت درین تماشاگاه
که گل ز گرمروی های خود گلاب شده

به غیر بلبل آتش نوای من صائب
دگر که از نفس گرم خود کباب شده؟
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۶۶۰۹

به هر کجا که خوری باده تن به خواب مده
بنای خانه ناموس را به آب مده

ز خیره چشمی تردامنان ملاحظه کن
کتان عصمت خود را به ماهتاب مده

بهار عصمت تو ره به خشکسالی بست
به هیچ تشنه جگر نیم قطره آب مده

ببین که مستحق التفات کیست نخست
زکات حسن به هر کس به اضطراب مده

به عاشقان جگرتشنه رحم کن ساقی
ته پیاله خود را به آفتاب مده

خراب کرده دلی را ز خویش کن معمور
چو گنج تن به هم آغوشی خراب مده

هنوز پای دل از ساعد تو می لغزد
به دست اهل هوس دست بی حجاب مده

مرا به گردش چشمی خمار می شکند
عبث پیاله به این عاشق خراب مده

حریف موجه غیرت نمی شوی صائب
ز روی بحر، نظر آب چون حباب مده
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۶۶۱۰

ز بس لب تو به ابرام می دهد بوسه
به کام تلخی دشنام می دهد بوسه

چو جام پشت لب یار تا ز خط شد سبز
به هر لبی چو لب جام می دهد بوسه

چگونه پای تو بوسم، که آفتاب ترا
به ترس و لرز لب بام می دهد بوسه

به جای نقل دهد بوسه شب حریفان را
به من لبی که به پیغام می دهد بوسه

کباب طالع پروانه ام که شمع او را
به جای نامه و پیغام می دهد بوسه

هوس به آب رسانید لعل یار و هنوز
حجاب عشق به پیغام می دهد بوسه؟

لبش به باده کشی نیست آنقدر مایل
به رغم من به لب جام می دهد بوسه

ز جبهه اش چو مه عید نور می بارد
لبی که بر رخ گلفام می دهد بوسه

به هر که می رسد امروز آن لب میگون
چو جام باده به ابرام می دهد بوسه

ز دانه طایر وحشی کی آرمیده شود؟
به دل رمیده چه آرام می دهد بوسه؟

لب مرا ز زمین بوس خویش منع مکن
که عمرهاست سرانجام می دهد بوسه

به طرح بوسه به اغیار می دهد صائب
به من لبی که به پیغام می دهد بوسه
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۶۶۱۱

بریده نعل ز عشق که بر جگر لاله؟
به سنبل که سیه کرده چشم تر لاله؟

کند به زاهد و میخواره یک روش تأثیر
فتاده است چو آتش به خشک و تر لاله

سبک به باد فنا چون شرار خواهد رفت
اگر ز کوه زند دست بر کمر لاله

ز لطف طبع بهاران مگر خبر دارد؟
که دود آه گره کرده در جگر لاله

شکوفه صبح بهارست و لاله است شفق
پس از شکوفه ازان گشت جلوه گر لاله

ز زهد خشک اثر در جهان نخواهد ماند
اگر چنین شود از باغ شعله ور لاله

اگر نه از رخ گلرنگ یار منفعل است
چرا ز خاک برآید فکنده سر لاله؟

به وقت لاله می لاله رنگ حاجت نیست
که همچو جام صبوحی کند اثر لاله

ز درد و صافی تهی نیست جام سوختگان
که نصف خون بود و نصف مشک تر لاله

ز خاک تیره چه می جوید و چه گم کرده است؟
که برفروخت چراغی به هر گذر لاله

سواد شهر به خونین دلان کند تنگی
به کوه و دشت کند جوش بیشتر لاله

مدار دست ز مینا و جام در فصلی
که شیشه ساز شود غنچه، کاسه گر لاله

به هر دو دست سر خویش توبه می گیرد
چو تاج لعل نهد کج به طرف سر لاله

به چشم هر که چو مجنون سوادخوان شده است
سیاه خیمه لیلی است داغ هر لاله

به داغ عشق سرآمد توان ز اقران شد
که از سراسر گلهاست تا جور لاله

اگر چه لاله بسی هست نوبهاران را
ز چهره تو ندارد برشته تر لاله

به نقل و باده درین موسم احتیاجی نیست
که هم شراب بود هم کباب تر لاله

به یک پیاله نگردد کس این چنین مدهوش
سیاه مست شد از باده دگر لاله

پس از شکوفه مده سیر لاله زار از دست
که هست چون شفق صبح در گذر لاله

به برگ لاله نه شبنم بود، که دندان را
ز رشک روی تو افشرده بر جگر لاله

چنان که در جگر لعل آب پنهان است
نهان شده است چنان تیغ کوه در لاله

عجب که توبه سنگین ما کمر بندد
که کوه را زده از جوش بر کمر لاله

به مشت خار و خس ما دل که خواهد سوخت؟
در آن ریاض که گردیده پی سپر لاله

ز نور عاریه مستغنی اند سوختگان
به روشنایی خود می کند سفر لاله

دوروزه مهلت خود صرف میگساری کرد
چه غافل است به این عمر مختصر لاله

دلش چو پای چراغ است ازان سیاه مدام
که روز و شب بود از باده بی خبر لاله

توان به خون جگر گوهر بصیرت یافت
که شد ز خوردن خونابه دیده ور لاله

ز شرم، روی تو هر جا عرق فشان گردد
شکسته کاسه دریوزه ای است هر لاله

مگر خیال شبیخون تازه ای دارد؟
که یکه تاز برون آمده است هر لاله

شکوفه چون سپه روم روی گردانده است
شده است تا چو قزلباش جلوه گر لاله

بناز بر جگر داغدار خود صائب
که هیچ باغ نمی دارد اینقدر لاله
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۶۶۱۲

روشن ز نور صدق بود جان صبحگاه
بی وجه نیست چهره خندان صبحگاه

ز انجم سپهر زر همه شب جمع می کند
بهر نیاز مقدم سلطان صبحگاه

عمر ابد که یافت ز آب حیات، خضر
یک مد نارساست ز دیوان صبحگاه

گر خضر یافت زندگی از آب زندگی
عالم حیات یافت ز احسان صبحگاه

چون آب خضر نیست سیه کاسه و بخیل
عام است فیض چشمه حیوان صبحگاه

از نور صدق، دیده شوخ ستارگان
گردید محو چهره تابان صبحگاه

بادام چشم را به شکر غوطه ها دهد
قند مکرر لب خندان صبحگاه

آید ز فیض صدق طلب بی مزاحمت
گرم از تنور سرد برون نان صبحگاه

چون مغز پسته غوطه به تنگ شکر دهد
طوطی چرخ را شکرستان صبحگاه

تا از شفق نگشته به خون شیر او بدل
بردار کام خویش ز پستان صبحگاه

وقت طلوع را به شکرخواب مگذران
چشم آب ده ز شمسه ایوان صبحگاه

زنهار رومتاب ازین آستان که هست
چرخ از ستاره، ریزه خور خوان صبحگاه

فریاد مرغکان سحرخیز این بود
کای خوابناک، جان تو و جان صبحگاه!

در دیده تو پرده خواب دگر شود
خالی اگر کنند نمکدان صبحگاه

صائب رخ گشاده بود مشرق امید
کوته مساز دست ز دامان صبحگاه
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۶۶۱۳

از اشک ماست پاکی دامان صبحگاه
از آه سرد ماست رگ جان صبحگاه

دستی بلند ساز که عمر دراز خضر
مدی بود ز دفتر احسان صبحگاه

در بیضه طوطی دل زنگار بسته را
شکرشکن کند شکرستان صبحگاه

هر عقده ای که در دل از انجم سپهر داشت
شد سر به سر گشاده ز دندان صبحگاه

تنگی ز دل، گرفتگی از سینه می برد
پیشانی گشاده ایوان صبحگاه

از شب چو خون مرده جهان آرمیده بود
پرشور عشق شد ز نمکدان صبحگاه

نانش همیشه گرم بود همچو آفتاب
هرکس بود وظیفه خور خوان صبحگاه

از اشتیاق جلوه آن آفتاب رو
قد می کشد چو سرو، خیابان صبحگاه

دایم به روی خلق در فیض باز نیست
غافل مشو ز چاک گریبان صبحگاه

عمر دوباره ای که شود تازه جان ازو
آماده است در لب خندان صبحگاه

بیدار می کند دل در خواب رفته را
فریاد بلبلان خوش الحان صبحگاه

چون گاهواره خشک چه بر جای مانده ای؟
تر کن لبی چو طفل ز پستان صبحگاه

مردان به آه گرم مکرر ربوده اند
گوی سعادت از خم چوگان صبحگاه

چون آفتاب شد شفقی چهره ام ز رشک
کز تیغ کیست زخم نمایان صبحگاه

از جبهه گشاده به مطلب توان رسید
صائب مدار دست ز دامان صبحگاه
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۶۶۱۴

در جسم خاکسار مرا جان سوخته
باشد سفال تشنه و ریحان سوخته

چون لاله گرچه چشم و چراغم بهار را
تر می کنم به خون جگر نان سوخته

تخمی که سوخت سبز نگردد ز نوبهار
از می چگونه تازه شود جان سوخته؟

خیزد نفس ز سینه گرمم به رنگ آه
خاکسترست گرد بیابان سوخته

از مرگ فارغند حریفان پاکباز
آتش چه می کند به نیستان سوخته؟

از خاک پای سوختگان است سرمه ام
بینایی شرر بود از جان سوخته

چون داغ لاله است زمین گیر آه من
از دل به لب نمی رسد افغان سوخته

جان تازه شد ز سینه بی آرزو مرا
گلزار رهروست بیابان سوخته

صائب ز خوان نعمت الوان نوبهار
قانع شدم چو لاله به یک نان سوخته
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
صفحه  صفحه 651 از 718:  « پیشین  1  ...  650  651  652  ...  717  718  پسین » 
شعر و ادبیات

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA