انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 658 از 718:  « پیشین  1  ...  657  658  659  ...  717  718  پسین »

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


زن

andishmand
 
غزل شماره ۶۶۷۷

از فنای پیکر خاکی چرا خون می خوری؟
از شکست خم چرا غم ای فلاطون می خوری؟

در قفس روزی ز بیرون می خورد مرغ قفس
غم ز بی برگی چرا در زیر گردون می خوری؟

ای که می سازی ز می رخسار خود را لاله گون
غافلی کز دل سیاهی غوطه در خون می خوری

حفظ کن اندازه را در می که گردد ناگوار
گر ز آب زندگی یک جرعه افزون می خوری

کاهش و افزایش این نشأه با یکدیگرست
می خورد افیون ترا چندان که افیون می خوری

می رسد در سنگ صائب رزق لعل از آفتاب
اینقدر ز اندیشه روزی چرا خون می خوری؟
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
غزل شماره ۶۶۷۸

یاد دارد تخت شاهان قلزم خضرا بسی
سرنگون گردیده زین کشتی درین دریا بسی

خاک ها در کاسه سرکرده چون موج سراب
رهروان تشنه لب را جلوه دنیا بسی

ترک دنیا پیش دنیادوستان باشد عظیم
ورنه در قاف قناعت هست ازین عنقا بسی

نه همین قارون فرو رفته است در خاک سیاه
خویش را گم کرده اند از جستن دنیا بسی

خاکساری چون سرافرازی نمی دارد زوال
کوهها را پشت سر دیده است این صحرا بسی

شیشه پر زهر گردون چیست در دیر مغان
هر تنک ظرفی تهی کرده است ازین مینا بسی

آسمان سنگدل از گریه ما فارغ است
یاد دارد پل ازین سیلاب بی پروا بسی

از هزاران کس که می بینی یکی صاحبدل است
آهوی مشکین ندارد دامن صحرا بسی

دست بردار از خم آن زلف چون چوگان که کرد
سروران را گوی میدان صائب این سودا بسی
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۶۶۷۹

زیر پای چرخ کجرفتار چون خوابد کسی؟
در ره این سیل بی زنهار چون خوابد کسی؟

خواب مستی از در و دیوار می جوشد چو می
در خرابات جهان هشیار چون خوابد کسی؟

در سرایی کز در و دیوار سیل آید برون
بی خبر چون صورت دیوار چون خوابد کسی؟

نوک خاری از گلستان جهان بیکار نیست
در چنین هنگامه ای بیکار چون خوابد کسی؟

تشنه خون است تیغ آبدار کهکشان
زیر این شمشیر بی زنهار چون خوابد کسی؟

شور بلبل سبزه خوابیده در گلشن نهشت
در چنین فصلی درین گلزار چون خوابد کسی؟

چشم بیداری است هر کوکب درین وحشت سرا
در میان اینقدر بیدار چون خوابد کسی؟

آسمان چون خانه زنبور آتش دیده است
در ته این سقف آتشبار چون خوابد کسی؟

تنگنای چرخ صائب نیست مأوای حضور
در دهان شیر و کام مار چون خوابد کسی؟
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۶۶۸۰

دل چه افتاده است در این خاکدان بندد کسی؟
در تنور سرد از بهر چه نان بندد کسی؟

پای خواب آلود منزل را نمی بیند به خواب
با زمین گیری چه طرف از آسمان بندد کسی؟

با قد خم گشته راه عشق رفتن مشکل است
در جوانی به که این زه بر کمان بندد کسی

تا به چند از سادگی بر کشتی جسم گران
هر نفس لنگر به جای بادبان بندد کسی؟

در گلستانی که روید دام چون سنبل ز خاک
به که بر شاخ بلندی آشیان بندد کسی

این بیابان را به تنهایی بریدن مشکل است
چون جرس خود را مگر بر کاروان بندد کسی

از نزول درد و غم اظهار دلگیری خطاست
حیف باشد در به روی میهمان بندد کسی

چون قفس در هر رگم چاکی سراسر می رود
دست عشق لاابالی را چسان بندد کسی؟

راه امن بیخودی را کاروان در کار نیست
دل چرا صائب به این افسردگان بندد کسی؟
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۶۶۸۱

تکیه چند از ضعف بر دوش عصا دارد کسی؟
این بنای سست را تا کی بپا دارد کسی؟

اعتمادی نیست بر جمعیت بی نسبتان
چند پاس آتش و آب و هوا دارد کسی؟

چند بتوان عقده در کار نفس زد چون حباب؟
این بنا را چند بر پا از هوا دارد کسی؟

عمر با صد ساله الفت بی وفایی کرد و رفت
از که دیگر در جهان چشم وفا دارد کسی؟

من که دارم تا غبار افشاند از بال و پرم؟
وقت بلبل خوش که چون باد صبا دارد کسی

مطلب کونین در آغوش ترک مدعاست
برنیاید مطلبش تا مدعا دارد کسی

استخوانم توتیا شد از گرانی های جان
این زره را چند در زیر قبا دارد کسی؟

رنج میل آتشین و پرتو منت یکی است
چشم بینایی چرا از توتیا دارد کسی؟

خار صحرای ملامت خواب مخمل می شود
آتش شوقی اگر در زیر پا دارد کسی

می شود آخر بیابان مرگ، بی درد طلب
چون خضر هر گام اگر صد رهنما دارد کسی

هر که با حق آشنا شد، از جهان بیگانه شد
نیست با حق آشنا تا آشنا دارد کسی

بی تکلف، آب خوردن بی رفیقان مشکل است
من گرفتم چون خضر آب بقا دارد کسی

پرده جمعیت خاطر بود صائب حجاب
بد نبیند تا نظر بر پشت پا دارد کسی

این جواب آن غزل صائب که می گوید ملک
چند پاس وعده هر بی وفا دارد کسی؟
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۶۶۸۲

شوق اگر شهپر شود پروا نمی دارد کسی
همچو موج اندیشه از دریا نمی دارد کسی

مریم خاموش عیسی را به گفتار آورد
با لب گویا دل گویا نمی دارد کسی

ما و صحرای جنون، کز خاک اگر جای گیاه
سرزند تیغ زبان پروا نمی دارد کسی

نیست ممکن چون صدف گنجینه گوهر شود
تا نظر بر عالم بالا نمی دارد کسی

مستی دیوانگان از خود بود چون چشم یار
چشم بر کیفیت صهبا نمی دارد کسی

لطف حق ما را زدنیای دنی دارد دریغ
ورنه دنیا را دریغ از ما نمی دارد کسی

جز خط تسلیم کآنجا سیر گردد منتهی
ساحل دیگر درین دریا نمی دارد کسی

تن به پیچ و تاب ده صائب که چون موج سراب
اختیار خود درین صحرا نمی دارد کسی
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۶۶۸۳

چند ازان آرام بخش جان جدا باشد کسی؟
چشم بر در، گوش بر آواز پا باشد کسی

سایه خود را نمی باید دریغ از خاک داشت
گر به دولت بال اقبال هما باشد کسی

یک نگاه آشنا کشته است ای ظالم که را؟
حیف باشد اینقدر ناآشنا باشد کسی

با چنان زلفی که بر خاک از رسایی می کشد
دور از انصاف است چندین نارسا باشد کسی

هم تو خود انصاف ده، خوب است با این دستگاه
بی مروت، بی حقیقت، بی وفا باشد کسی؟

مست شو چون گل، گریبانی به مستی چاک کن
تا به کی چون غنچه دربند قبا باشد کسی؟

می شود از تلخرویان زندگانی ناگوار
من گرفتم تشنه آب بقا باشد کسی

شد حصاری شمع در فانوس از پروانه ها
بد گمان با پاکدامانان چرا باشد کسی؟

با وجود عشق، عاقل بودن از دیوانگی است
شهر تا باشد چرا در روستا باشد کسی؟

در کمان چشم از هدف برداشتن صائب خطاست
به که در هنگام پیری با خدا باشد کسی
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۶۶۸۴

چند در ایام گل عزلت گزین باشد کسی؟
در بهار این چنین زیر زمین باشد کسی

حسن یوسف در خزان از زردی آیینه است
نیست عیبی در جهان گر پاک بین باشد کسی

جذبه ای کو کز نگین دان این نگین را بر کند؟
چند در گردون حصاری چون نگین باشد کسی؟

تا مگر آهوی فرصت را تواند صید کرد
به که چون صیاد دایم در کمین باشد کسی

نام اگر نیک است اگر بد، سنگ راه سالک است
در طلسم نام تا کی چون نگین باشد کسی؟

زلف جانان را چه نسبت با حیات جاودان؟
حیف باشد اینقدر کوتاه بین باد کسی!

جامه خاکستری آب حیات آتش است
عشق می خواهد که خاکسترنشین باشد کسی

خنده کردن، رخنه در قصر حیات افکندن است
خانه دربسته باشد تا غمین باشد کسی

آب صاف و تیره صائب دشمن آیینه است
به که فارغ از خیال مهر و کین باشد کسی
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۶۶۸۵

بر زبان و دل چو کج باشد نبخشاید کسی
از دم عقرب گره جز سنگ نگشاید کسی

از ثمر شیرین نسازی گر دهان خلق را
سعی کن از سایه ات چون بید آساید کسی

جز شب و روز مکرر در بساطش هیچ نیست
عمرها زیر فلک چون خضر اگر پاید کسی

می شود بال و پر توفیق هنگام رحیل
دست افسوسی که در دنیا به هم ساید کسی

در جهان آگهی خضری دچار من نشد
می روم از خود برون شاید که پیش آید کسی

می شود افزون سرانجام گدازش همچو شمع
هر چه از تن پروری بر جسم افزاید کسی

نیست داغ عشق را حاجت به الماس و نمک
شهپر طاوس را بهر چه آراید کسی؟

نیست غیر از گوشه دل در جهان آب و گل
گوشه امنی که یک ساعت بیاساید کسی

شور سیلاب حوادث سنگ را بیدار کرد
تا به کی از خواب غفلت چشم نگشاید کسی؟

می توان کرد آشنا با خاک پشت آسمان
صائب از همت اگر اقبال فرماید کسی
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۶۶۸۶

بیش ازین آتش مزن در عالم ای جان کسی
رحم کن بر تشنگان ای آب حیوان کسی

می زند بحر از لب خشک صدف موج سراب
چند خودداری کنی ای ابر نیسان کسی؟

چون کتان در هر قدم صد سینه چاک افتاده است
زیر پای خود ببین ای ماه تابان کسی

پیش ازان کز شکرستانت برآرد گرد مور
تلخکامان را بپرس ای شکرستان کسی

شد گلوی قمریان از اشک حسرت طوق دار
سرکشی تا چند ای سرو خرامان کسی؟

چند زخم از بخیه زنجیر تقاضا بگسلد؟
مهر بردار از لب خود ای نمکدان کسی

پیش ازان کز شرم خط بر رو گذاری آستین
عقده ای بگشا ز کار نابسامان کسی

دیده کنعانیان از انتظارت شد سفید
خیمه بیرون زن ز مصر ای ماه کنعان کسی

در بهاران خاطر بلبل بجو، تا در خزان
بینوایی کم کشی ای باغ و بستان کسی

دست تاراج خزان در آستین (تا) غنچه است
یاد کن ما را به برگی ای گلستان کسی

می تواند ملک عالم را به آسانی گرفت
لشکر دل گر بود صائب به فرمان کسی
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
صفحه  صفحه 658 از 718:  « پیشین  1  ...  657  658  659  ...  717  718  پسین » 
شعر و ادبیات

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA