انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 688 از 718:  « پیشین  1  ...  687  688  689  ...  717  718  پسین »

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


زن

andishmand
 
غزل شماره ۶۹۴۴

چندان به خضر ساز که از خود بدر شوی
کز خود برون چو خیمه زدی راهبر شوی

چندان تلاش کن که ترا بی خبر کنند
چون بی خبر شدی ز جهان باخبر شوی

شبنم به آفتاب رسید از فروتنی
افتاده شو مگر تو هم از خاک بر شوی

شد آب تلخ گوهر شهوار در صدف
از خود تو هم سفر کن، شاید گهر شوی

از قلزمی که نوح مسلم بدر نرفت
تو خشک مغز در غم آنی که تر شوی

همت بلنددار، چه چیزست این جهان؟
تا قانع از خدای به این مختصر شوی

چون سوزن از لباس تعلق برهنه شو
تا با مسیح پاک نفس همسفر شوی

صائب جواب آن غزل است این که خواجه گفت
ای بیخبر بکوش که صاحب خبر شوی
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۶۹۴۵

تا رهنورد وادی سودا نمی شوی
اخترشناس آبله پا نمی شوی

تا برنخیزی از سر این تیره خاکدان
سرو ریاض عالم بالا نمی شوی

تا چون حباب تخت نسازی ز تاج خویش
بی چشم زخم واصل دریا نمی شوی

تا همچو غنچه تنگ نگیری به خویشتن
از جنبش نسیم چو گل وا نمی شوی

تا بر محک ترا نزند سنگ کودکان
در مصر عشق قابل سودا نمی شوی

تا خارخار عشق نپیچد ترا به هم
چون گردباد مرحله پیما نمی شوی

صبح امید خنده شادی نمی کند
تا ناامید از همه دنیا نمی شوی

در میوه تو تا رگ خامی به جای هست
در کام روزگار گوارا نمی شوی

صائب به گرد خود نکنی تا سفر چو چرخ
سر تا به پای دیده بینا نمی شوی
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۶۹۴۶

دل را اگر چه نیست ز دلدار آگهی
دلدار را بود ز دل زار آگهی

بیمار اگر ز درد بود غافل از طبیب
دارد ولی طبیب ز بیمار آگهی

از نافه نیست آهوی رم کرده را خبر
عاشق ندارد از دل افگار آگهی

آن برده است راه به مرکز که نیستش
از سیر و دور خویش چو پرگار آگهی

مهر خموشیم به دهن چون صدف زدند
تا یافتم ز گوهر اسرار آگهی

بگشا نظر چو سوزن و باریک شو چو تار
داری اگر ز نازکی کار آگهی

در شهر زنگ، آینه در زنگ خوشترست
پیش سیه دلان مکن اظهار آگهی

خون می کنند بر سر هر خار رهروان
یابند اگر ز لذت آزار آگهی

از پیچ و تاب کشف شود خرده های راز
دارد ز گنج زیرزمین مار آگهی

انگشت اعتراض به گفتار ما منه
ما را چو خامه نیست ز گفتار آگهی

مهرش به لب زنند چو خال دهان یار
آن را که می دهند ز اسرار آگهی

پوشیدگی حجاب بصیرت نمی شود
دارد ز خفتگان دل بیدار آگهی

صائب مرا ز بی خبری نیست شکوه ای
بر خاطر لطیف بود بار آگهی

این آن غزل که مولوی روم گفته است
کار آن کند که دارد از کار آگهی
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۶۹۴۷

گر درد طلب رهبر این قافله بودی
کی پای ترا پرده خواب آبله بودی؟

زود این ره خوابیده به انجام رسیدی
گر ناله شبگیر درین مرحله بودی

دل چاک نمی گشت ز فریاد جرس را
بیداری اگر در همه قافله بودی

شوق است درین وادی اگر راحله ای هست
در راه نمی ماندی اگر راحله بودی

می بود اگر مغز ترا پرده هوشی
آسوده ازین عالم پرمشغله بودی

از خون جگر کام کسی تلخ نگشتی
گر در خور این باده مرا حوصله بودی

دریای وجود از تو شدی مخزن گوهر
رزق تو اگر از کف پرآبله بودی

شیرازه جمعیتش از هم نگسستی
با بلبل ما غنچه اگر یکدله بودی

چون آب روان می گذرد عمر و تو غافل
ای وای درین قافله گر فاصله بودی

صائب سر زلف سخن از دخل حسودان
آشفته نشد تا تو درین سلسله بودی
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۶۹۴۸

یک روز گل از یاسمن صبح نچیدی
پستان سحر خشک شد از بس نمکیدی

تبخال زد از آه جگرسوز لب صبح
وز دل تو ستمگر دم سردی نکشیدی

صد بار فلک پیرهن خویش قبا کرد
یک بار تو بی درد گریبان ندریدی

چون بلبل تصویر به یک شاخ نشستی
زافسردگی از شاخ به شاخی نپریدی

از جذبه آهن شرر از سنگ برآمد
از مستی غفلت تو گرانجان نرهیدی

این لنگر تمکین تو چون صورت دیوار
زان است که از غیب ندایی نشنیدی

یک صبحدم از دیده سرشکی نفشاندی
از برگ گل خویش گلابی نکشیدی

چون صورت دیوار درین خانه شدی محو
دنباله یوسف چو زلیخا ندویدی

گردید ز دندان تو دندانه لب جام
یک بار لب خود ز ندامت نگزیدی

زان سنگدل و بی مزه چون میوه خامی
کز عشق به خورشید قیامت نرسیدی

ایام خزان چون شوی ای دانه برومند؟
از خاک چو در فصل بهاران ندمیدی

نگذشته ز آتش، نخورد آب خردمند
تو در پی سامان کبابی و نبیدی

در پختن سودا شب و روز تو سر آمد
زین دیگ به جز زهر ندامت چه چشیدی؟

پیوسته چراگاه تو از چون و چرا بود
از گلشن بی چون و چرا رنگ ندیدی

از زنگ قساوت دل خود را نزدودی
جز سبزه بیگانه ازین باغ نچیدی

از بار تواضع قد افلاک دوتا ماند
وز کبر تو یک ره چو مه نو نخمیدی

از شوق شکر مور برآورد پر و بال
صائب تو درین عالم خاکی چه خزیدی؟
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۶۹۴۹

دستی به سر زلف خود از ناز کشیدی
تا حلقه به گوش که دگر باز کشیدی

شد بر لب دریاکش من مهر خموشی
جامی که ز منصور سخن بازکشیدی

در کنج قفس چند کنی بال فشانی؟
بس نیست ترا آنچه ز پرواز کشیدی؟

ای آینه در روی زمین دیدنیی نیست
بیهوده چرا منت پرداز کشیدی؟

جز سرمه که برخاست به تعظیم تو از جای؟
چندان که درین انجمن آواز کشیدی

ای کبک لب از خنده بیهوده نبستی
تا رخت به سرپنجه شهباز کشیدی

چون برگ گل افزود به رسوایی نکهت
هر پرده که بر چهره این راز کشیدی

خون گشت دل زمزمه پرداز تو صائب
تا این غزل از طبع سخنساز کشیدی
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
مرد

 
andishmand: چندان تلاش کن که ترا بی خبر کنند
چون بی خبر شدی ز جهان باخبر شوی
واقعا" خسته نباشید خانم اندیشمند... من گزیده ی غزلیات صائب رو دارم و تا بحال خیلی از غزل هایی که شما اینجا قرار میدید رو نخوندم... دست مریزاد
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۶۹۵۰

چون رشته به همواری اگر نام برآری
از گرد گریبان گهر سر بدر آری

زان شهپر همت به تو کردند کرامت
تا بیضه گردون به ته بال و پر آری

آزادگی آن است که چون سرو درین باغ
غمگین نشوی گر گره دل ثمر آری

گردید چو صیقل قدت از دور فلک خم
آیینه دل را نشد از زنگ برآری

گر در دل خود تنگدلان بار دهندت
حاشا که دگر یاد ز تنگ شکر آری

روز سیه مرگ شود شمع مزارت
هر خار که از پای فقیری بدر آری

یک بار هم از بی خبری ها خبری گیر
تا چند به بازار روی و خبر آری؟

هرگز ننهی بر سخن هیچ کس انگشت
یک بار اگر نامه خود در نظر آری

تا کی سخن پوچ دهی عرض به مردم؟
تا چند ز دریا صدف بی گهر آری؟

گر ذوق شکستن به تو اقبال نماید
خود کشتی خود تحفه به موج خطر آری

فارغ شوی از حلقه زدن بر در دونان
یک بار اگر در دل شب دست برآری

زین راهبران راه به جایی نتوان برد
در خویش فرو رو که سر از عرش برآری

صائب شود آن روز ترا آینه روشن
کز هستی بی حاصل خود گرد برآری
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۶۹۵۱

دل آب کند برق جلالی که تو داری
آیینه گدازست جمالی که تو داری

در آینه و آب نگشته است مصور
از بس که بود شوخ مثالی که تو داری

با ناخن مشکین چه جگرها که کند ریش
از خط بناگوش هلالی که تو داری

بس حلقه که در گوش کشد شیردلان را
از چشم سیه مست، غزالی که تو داری

بسیار کند در دل نظارگیان خون
این لعل لب و چهره آلی که تو داری

بر کبک کند چنگل شهباز هوا را
از شوخی مژگان پر و بالی که تو داری

بر هم زن جمعیت مرغان بهشت است
در کنج لب آن دانه خالی که تو داری

سرمشق جنون، مرکز پرگار نظرهاست
بر صفحه عارض خط و خالی که تو داری

نه خواب گذارد به نظرها نه خیالی
از چشم و دهن خواب و خیالی که تو داری

در پنجه مژگان تو فولاد شود موم
در سنگ کند ریشه نهالی که تو داری

سی شب به تماشایی رخسار تو عیدست
از دیدن ابروی هلالی که تو داری

هر روز به خورشید زوالی رسد از چرخ
ایمن بود از نقص کمالی که تو داری

در معنی و لفظ تو تفاوت نتوان یافت
خوشتر بود از روی، خصالی که تو داری

ظلم است که بر سوخته جانان نکنی رحم
در لعل لب این آب زلالی که تو داری

صائب نشود فکر تو چون نازک و باریک؟
زان موی میان راه خیالی که تو داری
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۶۹۵۲

محراب نظرهاست کمانی که تو داری
شیرازه دلهاست میانی که تو داری

چون سبزه زمین گیر کند آب روان را
این قامت چون سرو روانی که تو داری

بر روی زمین رنگ عمارت نگذارد
این جلوه سیلاب عنانی که تو داری

از حلقه صاحب نظران هوش رباید
از هر مژه شوخ سنانی که تو داری

یک سینه بی داغ محال است گذارد
این چهره چون لاله ستانی که تو داری

در حرف سرایی دهن غنچه ندارد
در خامشی این تیغ زبانی که تو داری

بس خون که کند در جگر گوشه نشینان
این کنج لب و کنج دهانی که تو داری

از پسته دهانان جهان شور برآرد
از صبح شکرخند دهانی که تو داری

در گلشن حسن تو خلل راه ندارد
در خواب بهارست خزانی که تو داری

صائب چه خیال است که بتوان به نشان یافت
این گوشه بی نام و نشانی که تو داری
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
صفحه  صفحه 688 از 718:  « پیشین  1  ...  687  688  689  ...  717  718  پسین » 
شعر و ادبیات

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA