غزل شماره ۷۱ لعل سیراب تو ترخنده به صهبا زده استنگهت زهر به سرچشمه مینا زده استگوهر جرات من در صدف طوفان نیستبارها قطره من بر صف دریا زده است✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ غزل شماره ۷۲ سبزه خط تو راه دل آگاه زده استاین چه خضرست ندانم که مرا راه زده استراهزن نیست در آن دشت که من سیارمتا برون رفته ام از راه، مرا راه زده استدامن پاک بود شرط هم آغوشی حسنگل شبنم زده را ره به گریبانش نیستگر چنین افسون غفلت پنبه در گوشم نهدکاسه سر را خطر از خواب سنگین من استداغ دارد بلبلان را شعله آواز منشاخ گل در خون ز مصرع های رنگین من استگر چه مرجان پنجه با دریای خونین می زندکی حریف پنجه دریای خونین من است؟ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ غزل شماره ۷۳ داغ مشکینم که ناف لاله ها را سوخته استاز تب غیرت گل خورشید را افروخته استآنچه بر رخساره او می نماید خال نیستشبنم نازک دلی در آتش گل سوخته است✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ غزل شماره ۷۴ در غلط می افکند هر دم سپند بزم راعکس رخسارت ز بس آیینه را افروخته است
غزل شماره ۷۵ دل به دام زلف آن مشکین کمند افتاده استمرغ بی بال و پری در کوچه بند افتاده استدر حریم خاکساری سرکشی را بار نیستشعله این بزم در پای سپند افتاده است ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ غزل شماره ۷۶ بخت ما چون بیدمجنون سرنگون افتاده استهمچو داغ لاله نان ما به خون افتاده استهر چه می گیریم صرف بینوانان می کنیمکاسه دریوزه ما سرنگون افتاده است ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ غزل شماره ۷۷ تا خیال عارضش در دیده مأوا کرده استگریه خونها خورده تا در چشم من جا کرده استمژده باد ای اختر طالع که چشم مست اوگوشه چشمی به حال سرمه پیدا کرده است ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ غزل شماره ۷۸ بر سر گردون گل انجم سرشک ما زده استباده گلرنگ ما گل بر سر مینا زده استکیست مجنون تا بود در ناتوانی همچو من؟سایه دامن مکرر تیشه ام بر پا زده است!
غزل شماره ۷۹ از خمار خواب خوش یوسف به زندان آمده استبد نبیند هر که خواب او پریشان آمده استز آشنایانی که بر گرد تواند ایمن مباشبارها بر سنگ، پای من ز دامان آمده است ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ غزل شماره ۸۰ گل ز تیغ غمزه اش در خاک و خون غلطیده استچشم خورشید از غبار خط او ترسیده استاشک ما در چشم دارد گرد غربت بر جبینگوهر ما در صدف داغ یتیمی دیده است ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ غزل شماره ۸۱ آنچه می دانیش روی به خون اندوده ای استآنچه سروش می شماری تیغ زهرآلوده ای استآنچه برگ عیش می دانی درین بستانسراپیش چشم اهل بینش دست بر هم سوده ای استعشق پنهانی خنک چون ناز حسن خانگی استشیوه های دلفریب عشق در دیوانگی استنغمه لبیک، غمازست در راه طلبجامه احرام اینجا پرده بیگانگی است ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ غزل شماره ۸۲ هر که چشم رغبت از نظاره مرغوب بستبر دل آسوده راه یک جهان آشوب بستاز زلیخای هوس بگریز کاین بی آبروتهمت آلودگی بر دامن محبوب بستگفتم از دنیا فشانم دست در پایان عمرحرص پیری از عصا دست مرا بر چوب بست
غزل شماره ۸۳ چشم ما طرفی کز آن رخسار آتشناک بستکی سمندر از وصال شعله بی باک بست؟طالع از خوبان ندارد چهره خندان ماورنه قمری سرو را از طوق بر فتراک بست ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ غزل شماره ۸۴ بس که تند و تلخ و خشم آلود آن بدخو نشستچین چو جوهر عاقبت بر تیغ آن ابرو نشسترو به دیوار آورد هر کس به من آورد رویبس که گرد کلفت از دوران مرا بر رو نشست ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ غزل شماره ۸۵ بس که بر رویم غبار کلفت از هر سو نشستگرد از تمثال من آیینه را بر رو نشستتیر آه خاکساران را نمی باشد خطابرحذر باش از کمانداری که بر زانو نشستاز تپیدن دور کرد از خود دل بی تاب منغیر تیر او مرا هر کس که در پهلو نشست ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ غزل شماره ۸۶ خوشدلی فرش است در هر جا شراب و ساز هستغم نگردد گرد آن محفل که غم پرداز هستدر صدف گوهر جدا باشد ز آغوش صدفوصل هجران است هر جا دورباش ناز هست
] غزل شماره ۸۷ در محبت جز تهیدستی متاعی باب نیستهر که را دل هست اینجا از اولوالالباب نیستدر میان چشم ما و دولت بیدار عشقپرده بیگانگی جز پرده های خواب نیست ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ غزل شماره ۸۸ (آتشین جانی چو من بر صفحه ایام نیستبخیه را بر خرقه من چون سپند آرام نیستدل چه گستاخانه با آن زلف بازی می کندمرغ نوپرواز را اندیشه ای از دام نیست ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ غزل شماره ۸۹ ذوقی از حرف محبت بی صفای سینه نیستطوطیان را تخته مشقی به از آیینه نیستهر طرف چشم افکنی داغی به خون غلطیده استهیچ باغ دلگشایی به ز چاک سینه نیست ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ غزل شماره ۹۰ تا خیال زلف او ره در دل دیوانه داشتاز پر و بال پری جاروب این ویرانه داشتشیشه ناموس من تا بر کنار طاق بودهر که سنگی داشت از بهر من دیوانه داشتمی شکست از خون من دایم خمار خویش راچشم مخموری که در هر گوشه صد میخانه داشت
غزل شماره ۹۱ در محبت کام نتوان بی دل خونخواره یافتغنچه خونها خورد تا چون گل دل صدپاره یافتلنگر آسودگی دست مرا بر چوب بستتا به دست بسته روزی طفل در گهواره یافتگریه شادی حجاب چهره مقصود شدبعد ایامی که چشمم رخصت نظاره یافت ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ غزل شماره ۹۲ پنجه غیرت دل پرویز را در هم شکستهر کجا حرفی ز شیرین کاری فرهاد رفت ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ غزل شماره ۹۳ به این عنوان اگر قامت کشد سرو دلارایتنماید طوق قمری جلوه خلخال در پایتنخواهی از گزیدن مانع دندان من گشتناگر دانی چه خونها در جگر دارم ز لبهایت ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ غزل شماره ۹۴ هر کجا قامت دلدار به دعوی برخاستسرو چون زنگ ز آیینه قمری برخاستعشق ازان برق که در خرمن مجنون انداختدود اول ز سیه خانه لیلی برخاست
غزل شماره ۹۵ تار و پود فلک از ناله پیچیده ماستپیله اطلس گردون دل غم دیده ماستنظر همت ما وسعت دیگر داردآسمان مردمک چشم جهان دیده ماست ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ غزل شماره ۹۶ پیش ارباب خرد رسم تکلف باب استدر خرابات مغان ترک ادب آداب استعاشق صادق و پروای ملامت، هیهاتصبح در سینه خود چاک زدن بی تاب استهر که گیرد ز جهان گوشه عزلت طاق استهر که زین خلق به دیوار خزد محراب است ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ غزل شماره ۹۷ پیش اشکم که خروشنده تر از سیلاب استبحر را مهر خموشی به لب از گرداب استتا ازان حسن رباینده نظر یافته استآب آیینه رباینده تر از سیلاب است ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ غزل شماره ۹۸ چشمت از گوشه میخانه بلاخیزترستپسته تنگ تو از بوسه شکرریزترستدر لطافت تن سیمین تو با خرمن گلیک قماش است، ولی از تو بانگیزترست
غزل شماره ۹۹ در شکست دل ما سعی نه از تدبیرستپشت این لشکر آگاه، دم شمشیرستخبر از صورت احوال جهان نیست مراچشم حیرت زدگان آینه تصویرستعافیت می طلبی ترک برومندی کنکه سر سبز در اینجا علف شمشیرست ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ غزل شماره ۱۰۰ فکر دنیای دنی کار خدانشناس استهر چه در دل گذرد غیر خدا وسواس استلب ببند از سخن پوچ که صد پیراهنلاغری خوبتر از فربهی آماس است ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ غزل شماره۱۰۱ چاره خاک نشینان به قضا ساختن استپیش شمشیر حوادث سپر انداختن استدامن از خلق کشیدن گل شهرت طلبی استاین بساطی است که بر چیدنش انداختن است ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ غزل شماره ۱۰۲ تا به کام است فلک، خار گل پیرهن استبخت تا سبز بود ساحت گلخن چمن استیوسف از خواری اخوان سر کنعانش نیستهر کجا بخت عزیزی دهد آنجا وطن استجوی شیر از جگر سنگ بریدن سهل استهر که بر پای هوس تیشه زند کوهکن است
غزل شماره ۱۰۳ شور دریای وجود از سر پرشور من استرقص مینای فلک از می پرزور من استمی زند مور خطش ملک سلیمان بر هماین پریزاد قباپوش که منظور من است ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ غزل شماره ۱۰۴ اشک از گرمی آه دل من گلگون استطره آه من از سلسله مجنون استسرو آورده خطی سبز ز دیوان قضاکز جهان دست تهی قسمت هر موزون است ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ غزل شماره ۱۰۵ نامه لاله که داغ جگرش مضمون استچشم بر راه قبول نظر مجنون استدر سواد ورق لاله اگر غور کنیگرده دامن لیلی و سر مجنون استرتبه چین جبین اهل هوس نشناسندسکته در مشرب این طایفه ناموزون است ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ غزل شماره ۱۰۶ یک سر زلف تو در چین و یکی ماچین استچشم بد دور ازان ملک که حدش این استترسم از دور به چشمش بخورند اهل نظربس که چون خواب بهاران لب او شیرین است
غزل شماره ۱۰۷ روزگاری است که پایم ز چمن کوتاه استدست امیدم ازان سیب ذقن کوتاه استبی حجابانه به بزم آمد و مستانه نشستگل بچینید که دیوار چمن کوتاه است ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ غزل شماره ۱۰۸ اشک خالی کن دلهای غم اندوخته استسخن سرد نسیم جگر سوخته استدر بیابان تمنا اثر از منزل نیستمی کند آنچه سیاهی، نفس سوخته است ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ غزل شماره ۱۰۹ راحت و محنت عالم به هم آمیخته استگوهر تجربه در خاک سفر ریخته استهر کجا خار و گلی دست و گریبان بینیحسن و عشق است که با یکدگر آمیخته استبرگرفته است ز خاکستر دوزخ مشتینقش پرداز جهان رنگ سفر ریخته است ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ غزل شماره ۱۱۰ دل هر کس که مسلم ز علایق رسته استچون سپندی است که از آتش سوزان جسته استچشم احسان ز بخیلان ترشروی مدارچه زنی حلقه بر آن در که ز بیرون بسته است؟