انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 701 از 718:  « پیشین  1  ...  700  701  702  ...  717  718  پسین »

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


زن

andishmand
 
غزل شماره ۷۱

لعل سیراب تو ترخنده به صهبا زده است
نگهت زهر به سرچشمه مینا زده است

گوهر جرات من در صدف طوفان نیست
بارها قطره من بر صف دریا زده است




✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿



غزل شماره ۷۲

سبزه خط تو راه دل آگاه زده است
این چه خضرست ندانم که مرا راه زده است

راهزن نیست در آن دشت که من سیارم
تا برون رفته ام از راه، مرا راه زده است

دامن پاک بود شرط هم آغوشی حسن
گل شبنم زده را ره به گریبانش نیست

گر چنین افسون غفلت پنبه در گوشم نهد
کاسه سر را خطر از خواب سنگین من است

داغ دارد بلبلان را شعله آواز من
شاخ گل در خون ز مصرع های رنگین من است

گر چه مرجان پنجه با دریای خونین می زند
کی حریف پنجه دریای خونین من است؟




✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

غزل شماره ۷۳

داغ مشکینم که ناف لاله ها را سوخته است
از تب غیرت گل خورشید را افروخته است

آنچه بر رخساره او می نماید خال نیست
شبنم نازک دلی در آتش گل سوخته است



✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


غزل شماره ۷۴

در غلط می افکند هر دم سپند بزم را
عکس رخسارت ز بس آیینه را افروخته است
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
غزل شماره ۷۵

دل به دام زلف آن مشکین کمند افتاده است
مرغ بی بال و پری در کوچه بند افتاده است

در حریم خاکساری سرکشی را بار نیست
شعله این بزم در پای سپند افتاده است




✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

غزل شماره ۷۶

بخت ما چون بیدمجنون سرنگون افتاده است
همچو داغ لاله نان ما به خون افتاده است

هر چه می گیریم صرف بینوانان می کنیم
کاسه دریوزه ما سرنگون افتاده است




✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


غزل شماره ۷۷

تا خیال عارضش در دیده مأوا کرده است
گریه خونها خورده تا در چشم من جا کرده است

مژده باد ای اختر طالع که چشم مست او
گوشه چشمی به حال سرمه پیدا کرده است



✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

غزل شماره ۷۸

بر سر گردون گل انجم سرشک ما زده است
باده گلرنگ ما گل بر سر مینا زده است

کیست مجنون تا بود در ناتوانی همچو من؟
سایه دامن مکرر تیشه ام بر پا زده است!
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
غزل شماره ۷۹


از خمار خواب خوش یوسف به زندان آمده است
بد نبیند هر که خواب او پریشان آمده است

ز آشنایانی که بر گرد تواند ایمن مباش
بارها بر سنگ، پای من ز دامان آمده است




✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿



غزل شماره ۸۰

گل ز تیغ غمزه اش در خاک و خون غلطیده است
چشم خورشید از غبار خط او ترسیده است

اشک ما در چشم دارد گرد غربت بر جبین
گوهر ما در صدف داغ یتیمی دیده است




✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


غزل شماره ۸۱

آنچه می دانیش روی به خون اندوده ای است
آنچه سروش می شماری تیغ زهرآلوده ای است

آنچه برگ عیش می دانی درین بستانسرا
پیش چشم اهل بینش دست بر هم سوده ای است

عشق پنهانی خنک چون ناز حسن خانگی است
شیوه های دلفریب عشق در دیوانگی است

نغمه لبیک، غمازست در راه طلب
جامه احرام اینجا پرده بیگانگی است



✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

غزل شماره ۸۲

هر که چشم رغبت از نظاره مرغوب بست
بر دل آسوده راه یک جهان آشوب بست

از زلیخای هوس بگریز کاین بی آبرو
تهمت آلودگی بر دامن محبوب بست

گفتم از دنیا فشانم دست در پایان عمر
حرص پیری از عصا دست مرا بر چوب بست
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۸۳

چشم ما طرفی کز آن رخسار آتشناک بست
کی سمندر از وصال شعله بی باک بست؟

طالع از خوبان ندارد چهره خندان ما
ورنه قمری سرو را از طوق بر فتراک بست




✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿



غزل شماره ۸۴

بس که تند و تلخ و خشم آلود آن بدخو نشست
چین چو جوهر عاقبت بر تیغ آن ابرو نشست

رو به دیوار آورد هر کس به من آورد روی
بس که گرد کلفت از دوران مرا بر رو نشست




✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


غزل شماره ۸۵

بس که بر رویم غبار کلفت از هر سو نشست
گرد از تمثال من آیینه را بر رو نشست

تیر آه خاکساران را نمی باشد خطا
برحذر باش از کمانداری که بر زانو نشست

از تپیدن دور کرد از خود دل بی تاب من
غیر تیر او مرا هر کس که در پهلو نشست



✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

غزل شماره ۸۶

خوشدلی فرش است در هر جا شراب و ساز هست
غم نگردد گرد آن محفل که غم پرداز هست

در صدف گوهر جدا باشد ز آغوش صدف
وصل هجران است هر جا دورباش ناز هست
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
] غزل شماره ۸۷

در محبت جز تهیدستی متاعی باب نیست
هر که را دل هست اینجا از اولوالالباب نیست

در میان چشم ما و دولت بیدار عشق
پرده بیگانگی جز پرده های خواب نیست




✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿



غزل شماره ۸۸

(آتشین جانی چو من بر صفحه ایام نیست
بخیه را بر خرقه من چون سپند آرام نیست

دل چه گستاخانه با آن زلف بازی می کند
مرغ نوپرواز را اندیشه ای از دام نیست



✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


غزل شماره ۸۹

ذوقی از حرف محبت بی صفای سینه نیست
طوطیان را تخته مشقی به از آیینه نیست

هر طرف چشم افکنی داغی به خون غلطیده است
هیچ باغ دلگشایی به ز چاک سینه نیست




✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿





غزل شماره ۹۰

تا خیال زلف او ره در دل دیوانه داشت
از پر و بال پری جاروب این ویرانه داشت

شیشه ناموس من تا بر کنار طاق بود
هر که سنگی داشت از بهر من دیوانه داشت

می شکست از خون من دایم خمار خویش را
چشم مخموری که در هر گوشه صد میخانه داشت
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
غزل شماره ۹۱

در محبت کام نتوان بی دل خونخواره یافت
غنچه خونها خورد تا چون گل دل صدپاره یافت

لنگر آسودگی دست مرا بر چوب بست
تا به دست بسته روزی طفل در گهواره یافت

گریه شادی حجاب چهره مقصود شد
بعد ایامی که چشمم رخصت نظاره یافت




✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


غزل شماره ۹۲

پنجه غیرت دل پرویز را در هم شکست
هر کجا حرفی ز شیرین کاری فرهاد رفت




✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

غزل شماره ۹۳

به این عنوان اگر قامت کشد سرو دلارایت
نماید طوق قمری جلوه خلخال در پایت

نخواهی از گزیدن مانع دندان من گشتن
اگر دانی چه خونها در جگر دارم ز لبهایت




✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


غزل شماره ۹۴

هر کجا قامت دلدار به دعوی برخاست
سرو چون زنگ ز آیینه قمری برخاست

عشق ازان برق که در خرمن مجنون انداخت
دود اول ز سیه خانه لیلی برخاست
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
غزل شماره ۹۵

تار و پود فلک از ناله پیچیده ماست
پیله اطلس گردون دل غم دیده ماست

نظر همت ما وسعت دیگر دارد
آسمان مردمک چشم جهان دیده ماست




✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


غزل شماره ۹۶

پیش ارباب خرد رسم تکلف باب است
در خرابات مغان ترک ادب آداب است

عاشق صادق و پروای ملامت، هیهات
صبح در سینه خود چاک زدن بی تاب است

هر که گیرد ز جهان گوشه عزلت طاق است
هر که زین خلق به دیوار خزد محراب است




✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

غزل شماره ۹۷

پیش اشکم که خروشنده تر از سیلاب است
بحر را مهر خموشی به لب از گرداب است

تا ازان حسن رباینده نظر یافته است
آب آیینه رباینده تر از سیلاب است




✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


غزل شماره ۹۸

چشمت از گوشه میخانه بلاخیزترست
پسته تنگ تو از بوسه شکرریزترست

در لطافت تن سیمین تو با خرمن گل
یک قماش است، ولی از تو بانگیزترست
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۹۹


در شکست دل ما سعی نه از تدبیرست
پشت این لشکر آگاه، دم شمشیرست

خبر از صورت احوال جهان نیست مرا
چشم حیرت زدگان آینه تصویرست

عافیت می طلبی ترک برومندی کن
که سر سبز در اینجا علف شمشیرست



✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


غزل شماره ۱۰۰

فکر دنیای دنی کار خدانشناس است
هر چه در دل گذرد غیر خدا وسواس است

لب ببند از سخن پوچ که صد پیراهن
لاغری خوبتر از فربهی آماس است



✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


غزل شماره۱۰۱

چاره خاک نشینان به قضا ساختن است
پیش شمشیر حوادث سپر انداختن است

دامن از خلق کشیدن گل شهرت طلبی است
این بساطی است که بر چیدنش انداختن است




✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

غزل شماره ۱۰۲

تا به کام است فلک، خار گل پیرهن است
بخت تا سبز بود ساحت گلخن چمن است

یوسف از خواری اخوان سر کنعانش نیست
هر کجا بخت عزیزی دهد آنجا وطن است

جوی شیر از جگر سنگ بریدن سهل است
هر که بر پای هوس تیشه زند کوهکن است
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۱۰۳

شور دریای وجود از سر پرشور من است
رقص مینای فلک از می پرزور من است

می زند مور خطش ملک سلیمان بر هم
این پریزاد قباپوش که منظور من است



✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


غزل شماره ۱۰۴

اشک از گرمی آه دل من گلگون است
طره آه من از سلسله مجنون است

سرو آورده خطی سبز ز دیوان قضا
کز جهان دست تهی قسمت هر موزون است


✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿



غزل شماره ۱۰۵

نامه لاله که داغ جگرش مضمون است
چشم بر راه قبول نظر مجنون است

در سواد ورق لاله اگر غور کنی
گرده دامن لیلی و سر مجنون است

رتبه چین جبین اهل هوس نشناسند
سکته در مشرب این طایفه ناموزون است



✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


غزل شماره ۱۰۶

یک سر زلف تو در چین و یکی ماچین است
چشم بد دور ازان ملک که حدش این است

ترسم از دور به چشمش بخورند اهل نظر
بس که چون خواب بهاران لب او شیرین است
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۱۰۷


روزگاری است که پایم ز چمن کوتاه است
دست امیدم ازان سیب ذقن کوتاه است

بی حجابانه به بزم آمد و مستانه نشست
گل بچینید که دیوار چمن کوتاه است



✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


غزل شماره ۱۰۸

اشک خالی کن دلهای غم اندوخته است
سخن سرد نسیم جگر سوخته است

در بیابان تمنا اثر از منزل نیست
می کند آنچه سیاهی، نفس سوخته است




✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿



غزل شماره ۱۰۹

راحت و محنت عالم به هم آمیخته است
گوهر تجربه در خاک سفر ریخته است

هر کجا خار و گلی دست و گریبان بینی
حسن و عشق است که با یکدگر آمیخته است

برگرفته است ز خاکستر دوزخ مشتی
نقش پرداز جهان رنگ سفر ریخته است



✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


غزل شماره ۱۱۰


دل هر کس که مسلم ز علایق رسته است
چون سپندی است که از آتش سوزان جسته است

چشم احسان ز بخیلان ترشروی مدار
چه زنی حلقه بر آن در که ز بیرون بسته است؟
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
صفحه  صفحه 701 از 718:  « پیشین  1  ...  700  701  702  ...  717  718  پسین » 
شعر و ادبیات

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA