انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 702 از 718:  « پیشین  1  ...  701  702  703  ...  717  718  پسین »

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


زن

andishmand
 
غزل شماره ۱۱۱

جوش سودا ز سرم عقل گرانبار گرفت
این چنین گل نتوان از سر دستار گرفت

چمن آرای مرا حاجت در بستن نیست
جوش گل راه تماشایی گلزار گرفت



✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


غزل شماره ۱۱۲

دل به منت ز من آن یار جفاکیش گرفت
گل به رغبت نتوان از کف درویش گرفت

کم خود گیر که انگشت نما می گردد
هر که چون ماه درین حلقه کم خویش گرفت




✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿



غزل شماره ۱۱۳

دلم ز سینه به آن زلف تابدار گریخت
ز چارموجه غم در دهان مار گریخت

خوشا کسی که ازین سایه های پا به رکاب
به زیر سایه آن سرو پایدار گریخت)



✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


غزل شماره ۱۱۴

مرا گشایش خاطر ز دامگاه بلاست
کمند وحدت من چارموجه دریاست

گره ز کار کریمان گشاده گردد زود
حباب نیم نفس بار خاطر دریاست

گریختیم به خاک از سپهر و غافل ازین
که خاک، تخته مشق محرران قضاست
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۱۱۵

سیاه روی کتاب از ورق شماری ماست
شبی که صبح ندارد سیاهکاری ماست

ز شوق، جسم گران را چنان سبک کردیم
که وقت فکر، ردیف فلک سواری ماست



✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


غزل شماره ۱۱۶

ترا که پنبه گوش شعور سیماب است
نفس کشیدن محشر فسانه خواب است

هوای وادی غفلت رطوبتی دارد
که پای ریگ روان در شکنجه خواب است




✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿



غزل شماره ۱۱۷

زبان شانه درازست بر سر عالم
به این که خدمت زلف تو حق شمشادست

جفای چرخ فلک را هم از تو می دانم
که شوخ چشمی طفلان گناه استادست



✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


غزل شماره ۱۱۸

دل آرمیده بود گفتگو چو هموارست
چمن صحیح بود تا نسیم بیمارست

ز سایه روی زمین را کبود می سازد
ز ناز بس که نهال قدش گرانبارست
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۱۱۹

ستاره سحر عشق چشم بیدارست
غبار لشکر غم ناله شرربارست

دلی که نیست در او شور عشق، ناقوس است
رگی که نیست در او پیچ تاب، زنارست

قدم ز دایره خود برون منه صائب
که حصن عافیت نقطه خط پرگارست



✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


غزل شماره ۱۲۰

ترا که خط بناگوش ابجد نازست
چه وقت توبه حسن کرشمه پردازست؟

دو چشم واله قربانیان پس از تسلیم
دو شاهدست که انجام به ز آغازست




✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿



غزل شماره ۱۲۱

کلام تلخ جبینان حلاوت آمیزست
زمین هند به آن تیرگی شکرخیزست

خدا غنی است ز عصیان ما سیه کاران
طبیب را چه زیان از شکست پرهیزست؟



✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


غزل شماره ۱۲۲


تبسمی که دهد یار ازان دهن جان است
میی که بوسه بر آن لب زد آب حیوان است

دمی که بی سخن عاشقی است شمشیرست
دلی که آب ز تیغی نخورده پیکان است
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۱۲۳

سخن بلند چو گردد به وحی مقرون است
اتاقه سر مصحف کلام موزون است

برات وعده می کهنگی نمی داند
که وعده می گلرنگ دعوی خون است



✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


غزل شماره ۱۲۴

ز ناله ام در و بام قفس نگارین است
ز گریه ام چمن روزگار رنگین است

خزان نسیم برون رانده ای است از چمنش
بهار نسخه آن پنجه نگارین است

به نامه حسرت آغوش خود چه بنویسم؟
که این کتاب مناسب به خانه زین است

چنان به بستر آسودگی نهم پهلو؟
مرا که خواب پریشان به زیر بالین است




✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿



غزل شماره ۱۲۵

هزار گرگ هوس در کمین عصمت توست
چه وقت رفتن صحرا و سیر و صحبت توست؟

ز خط مگوی برات مسلمی دارم
هنوز اول جوش بهار آفت توست

زبان تهمت یک شهر را سخن دادن
گناه خامشی شعله های غیرت توست



✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


غزل شماره ۱۲۶



حیرتکده چشم مرا خواب ندیده است
افتادگی اشک مرا آب ندیده است

کم لاف ز همچشمی اش ای آهوی وحشی
این طرز نگه چشم تو در خواب ندیده است!
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۱۲۷

بر سبزه خط تکیه مکن موج سرابی است
هر حلقه پی رفتن حسن تو رکابی است

گر آه برآرد ز دل هر دو جهان دود
در پیش سیه مستی او دود کبابی است



✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


غزل شماره ۱۲۸

اندیشه ز مستی نکند هر که شرابی است
کآبادی این طایفه موقوف خرابی است

آن را که به انگشت توان عیب شمردن
در عالم انصاف ز مردان حسابی است!




✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿



غزل شماره ۱۲۹

ارباب همم را چه غم از بی پر و بالی است؟
بال و پر این طایفه از همت عالی است

نفرین بود از دست دعا رزق بخیلان
تکبیر فنا فاتحه سفره خالی است



✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


غزل شماره ۱۳۰

جز گوشه میخانه مرا جای دگر نیست
چون خم ز خرابات مرا پای سفر نیست

با تلخی هجران بسرآریم که نی را
جز بند گران حاصلی از قرب شکر نیست

چون آینه آب خضر زنگ نگیرد؟
در دور عقیق لب او تشنه جگر نیست
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۱۳۱

جز نام تو بر لوح دلم هیچ رقم نیست
در نامه ما یک سر مو سهو قلم نیست

ما خود سر طومار شکایت نگشاییم
خودگوی، فراموشی احباب ستم نیست؟

بر نامه سودازدگان نکته نگیرند
داریم جوابی که به دیوانه قلم نیست





✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


غزل شماره ۱۳۲


ارباب حیا را لب نانی ز جهان نیست
روزی ز دل خود خورد آن را که زبان نیست


یاری که نگیرد دلش از دوری منزل
در وادی تجرید به جز ریگ روان نیست




✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿



غزل شماره ۱۳۳

در چشم و دل پاک ز دنیا خبری نیست
در عالم حیرت ز تماشا خبری نیست

آسوده بود سرو ز بی طاقتی آب
این سر به هوا را ز ته پا خبری نیست



✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


غزل شماره ۱۳۴

هر کس طمع روی دل از مردم خس داشت
امید شکرخند گل از چاک قفس داشت

هر کس که درین دایره از ناموران شد
مانند نگین چشم به دست همه کس داشت

برگشت ز لب جان به تن خسته دگربار
تا روی تو آیینه مرا پیش نفس داشت
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
غزل شماره ۱۳۵

زاهدان را گوشه خلوت بس است
عارفان را نشأه وحدت بس است

خاکساران بی نیازند از لباس
سایه را افتادگی زینت بس است



✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


غزل شماره ۱۳۶

ای دل بی درد، آزادی بس است
این همه آزار ما دادی بس است

سرفرازی میوه آزادگی است
سرو خضر راه این وادی بس است




✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿



غزل شماره ۱۳۷

در چشم پاکبازان آن دلنواز پیداست
آیینه صاف چون شد آیینه ساز پیداست

غیر از خدا که هرگز در فکر او نبودی
هر چیز از تو گم شد وقت نماز پیداست

هر چند جلوه او بیرون ازین جهان است
در آبهای روشن آن سروناز پیداست


✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿



غزل شماره ۱۳۸

سرکشم ز ابر بهاری گذشته است
شراب من از خوشگواری گذشته است

چرا ابرویت چون هلالی نباشد؟
که عمرش به بیمارداری گذشته است
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۱۳۹

غم پوشش برونم را گرفته است
خیال نان درونم را گرفته است

ز فکر جامه و نان چون برآیم؟
که بیرون و درونم را گرفته است



✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


غزل شماره ۱۴۰

ای که گفتی نگاه خیره تو
پرده شرم از میان برداشت:

روی ازان روی می توان گرداند؟
چشم ازان چشم می توان برداشت؟




✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿



غزل شماره ۱۴۱

زهرست بی تبسم شیرین شراب تلخ
با بخت شور چند توان خورد آب تلخ

بی می نیم شکفته، همانا بریده اند
همچون پیاله ناف مرا با شراب تلخ



✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


غزل شماره ۱۴۲

شنیدم آنقدر از دوستان تلخ
که شد شیرینی جان در دهان تلخ

نباشد چشم او بی زهر چشمی
بود بیمار را دایم دهان تلخ
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۱۴۳

زلف مشکین تو سر در دامن محشر نهاد
خط گستاخ تو لب را بر لب کوثر نهاد

برنمی خیزد ز شور حشر، یارب بخت من
در کدامین ساعت سنگین به بالین سر نهاد







✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


غزل شماره ۱۴۴

سرو را از جلوه مستانه از جا می برد
خنده او تلخکامی را ز صهبا می برد

قسمت سوداگر بیت الحزن دست تهی است
صرفه سودای یوسف را زلیخا می برد



✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿





غزل شماره ۱۴۵

عقل را از مغز بیرون داغ سودا می برد
جذبه خورشید شبنم را به بالا می برد

نوبهار مغفرت از مشرب ما سرخ روست
ابر رحمت آب از پیمانه ما می برد

اگر چه باغ جهان از وفای گل خالی است
به تن مباد سری کز هوای گل خالی است

اگر به کنج قفس راه باغبان افتد
نمی رود به زبانش که جای گل خالی است







✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿





غزل شماره ۱۴۶

قسم به شمع تجلی که پرتوش ازلی است
که عشق تازه عذاران بهار زنده دلی است

عزیزدار دل پاره پاره ما را
که شمع را پر پروانه مصحف بغلی است
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
غزل شماره ۱۴۷

ترا که برق بلا خوشه چین خرمن نیست
خبر ز حال من و تنگدستی من نیست

ترا رسد به غزال حرم سرافرازی
که در قلمرو چین این بیاض گردن نیست




✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿



غزل شماره ۱۴۸


خیال طره او در دل خراب گذشت
چه موج بود که مستانه بر حباب گذشت

کجایی ای نفس عقده سوز باد سحر
که عمر غنچه ما در ته نقاب گذشت




✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

غزل شماره ۱۴۹


مرا به نیم تبسم خراب کرد و گذشت
نگاه گرم عنان را به خواب کرد و گذشت

فغان که دولت پا در رکاب خوبی را
دو چشم ظالم او صرف خواب کرد و گذشت



✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


غزل شماره ۱۵۰

ترخنده از عرق به می ناب زد رخت
باز این چه نقش بود که بر آب زد رخت

یاقوت های راز نهان رنگ باختند
زین آتشی که در دل احباب زد رخت
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
صفحه  صفحه 702 از 718:  « پیشین  1  ...  701  702  703  ...  717  718  پسین » 
شعر و ادبیات

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA