انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 703 از 718:  « پیشین  1  ...  702  703  704  ...  717  718  پسین »

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


زن

andishmand
 
شماره ۱۵۱


هستی نماند و در سر پوچ آرزو بجاست
می شد تمام و نکهت او در کدو بجاست

دخل جهان سفله نگردد به خرج کم
چندان که می برند به خاک آرزو بجاست




✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿



شماره ۱۵۲

ز اهل سخن مپرس مقام سخن کجاست
حسن غریب را که شناسد وطن کجاست؟

زان شعله ها که از دل پروانه سر کشید
روشن نشد که شمع درین انجمن کجاست




✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

شماره ۱۵۳

ما را بهشت نقد، تماشای دلبرست
عمر دوباره سایه بالای دلبرست

کج می کند نظر به خیابان باغ خلد
چشمی که محو قامت رعنای دلبرست

مطلوب ازان اوست که درد طلب ازوست
دلبر در آن دل است که جویای دلبرست



✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


شماره ۱۵۴


چون غنچه گر زبان تو با دل موافق است
بر کاینات از ته ل خنده لایق است

در وقت صبح چرخ نفس راست می کند
یعنی که غمگسار جهان یار صادق است
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
شماره ۱۵۵

موج خطر سفینه اهل توکل است
در رهگذار راست روان تیغ کج پل است

ز افتادگی چو شبنم گل نیستم غمین
چون پله ترقی من در تنزل است



✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


شماره ۱۵۶

یعقوب بد نکرد که در هجر چشم باخت
در قحط حسن، چشم گشودن چه لازم است؟


✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


شماره ۱۵۷

امروز حسن خط به رخ او مسلم است
یاقوت از شکسته آن زلف، درهم است

در چشم داغ من که به ماتم نشسته است
هر ناخنی اشاره به ماه محرم است




✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


شماره ۱۵۸

نرمی حصار عافیت جان روشن است
از موم پشت آینه بر کوه آهن است

قانع به دستبوس شدن زان جهان حسن
از بحر تشنه را به قلم آب خوردن است
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
شماره ۱۵۹


ناخن به سینه ریزی حسن هلال ازوست
طرز نگاه کردن چشم غزال ازوست

شیرین به جوی شیر برآمیخت چون شکر
خسرو دلش خوش است که بزم وصال ازوست



✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


شماره ۱۶۰

تا عارضت ز آتش می برفروخته است
بر آسمان ستاره خورشید سوخته است

ای آتش و سپند دگر وقت همرهی است
چشم بدی به زخم دلم بخیه دوخته است



✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿



شماره ۱۶۱

زلفت که همچو شام غریبان گرفته است
صبح نشاط در ته دامان گرفته است

از دست رستخیز حوادث کجا رویم؟
ما را میان بادیه باران گرفته است

این سهو بین که دیده حق ناشناس من
روی ترا برابر قرآن گرفته است

از ابر نوبهار چمن جان گرفته است
گلزار رنگ چهره مستان گرفته است

از بس که نوبهار به تعجیل می رود
شاخ از شکوفه دست به دندان گرفته است


✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿



شماره ۱۶۲

از سرد مهری آتش شوقم فسرده است
روغن تلف مکن به چراغی که مرده است

با مشتری به چین جبین حرف می زند
حسن تو گوشمال کسادی نخورده است
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
شماره ۱۶۳

در جوش خلق کعبه حاجات گم شده است
در توبه شکسته خرابات گم شده است

آن طفل مشربیم که در مشت خاک ما
بس گوهر گرامی اوقات گم شده است



✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

شماره ۱۶۴

خال تو ریشه در شکرستان دوانده است
در خط سبز، شهپر طوطی رسانده است

جز خط دل سیه که مبیناد روز خوش
بر شمع آفتاب که دامن فشانده است؟



✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

شماره ۱۶۵

دل بی خیال طایر شهپر بریده است
بی فکر روح پای به دامن کشیده است

معیار آرمیدگی مجلس است شمع
تا دل بجاست وضع جهان آرمیده است




✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿



شماره ۱۶۶

از پسته تو شور ملاحت چکیده است
صبح صباحت از گل رویت دمیده است

یارب ز چشم زخم خمارش نگاه دار
باغ از بنفشه سرمه مستی کشیده است
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
شماره ۱۶۷

آتش ز شرم خوی تو تا سر کشیده است
خود را به زیر بال سمندر کشیده است

خودبین مباش تا به حیات ابد رسی
آیینه سد به راه سکندر کشیده است



✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

شماره ۱۶۸

دارد سری به کاکل او هر سری که هست
دربند اوست هر دل غم پروری که هست

در حلقه اطاعت حق پایدار باش
تا بر رخت گشاده شود هر دری که هست

دنیا کند به دل سیهان میل بیشتر
از شش جهت به هند رود هر زری که هست


✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿



شماره ۱۶۹

(در زیر آسمان دل بی اضطراب نیست
در چشم ما غنودگیی هست، خواب نیست

از روی گرم عشق به جوش است خون خاک
هر چند لعل را خبر از آفتاب نیست

دست تهی گره نگشاید ز کار خویش
در حق خود دعای گدا مستجاب نیست




✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

شماره ۱۷۰

عشق ترا به رونق ما احتیاج نیست
این برق را به مشت گیا احتیاج نیست

در زیر بار منت عریان تنی مرو
ملک تجردست، قبا احتیاج نیست
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
شماره ۱۷۱

بر حسن زود سیر بهار اعتماد نیست
بر اعتدال لیل و نهار اعتماد نیست

در چارسوی جسم مزن خیمه ثبات
بر ابر و برق و باد و غبار اعتماد نیست

ایمن مشو ز فتنه آن حسن در نقاب
بر ابر و آفتاب بهار اعتماد نیست

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

شماره ۱۷۲

در گلشن وجود ره بوالفضول نیست
برگ خزان رسیده او بی اصول نیست

داغ است عشق از دل بی آرزوی من
خون می خورد کریم چو مهمان فضول نیست


✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

شماره ۱۷۳

بر رنگ عصمت تو می ناب دست یافت
صد حیف بر کتان تو مهتاب دست یافت

نگذاشت آشنایی من چین در ابرویت
کافر به طاق ابروی محراب دست یافت


✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


شماره ۱۷۴

از ما به گفتگو دل و جان می توان گرفت
این ملک را به تیغ زبان می توان گرفت

ما را بس است گوشه ابروی التفات
این صید رام را به کمان می توان گرفت

افتادگی است چاره خصم سبک عنان
با خاک پیش آب روان می توان گرفت
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
شماره ۱۷۵

تا چند ز رسوا شدن راز توان سوخت؟
از بی تهی اشک نظرباز توان سوخت

مردیم درین خانه دلگیر قفس، چند
از شوق هم آغوشی پرواز توان سوخت؟

واسوختگی شیوه ما نیست، وگرنه
از یک سخن سرد دل ناز توان سوخت

گر در گذری از سر یک غنچه تبسم
از شعله غیرت دل اعجاز توان سوخت


✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
شماره ۱۷۶

رخساره گلرنگ تو گلزار بهشت است
خط گرد گل روی تو دیوار بهشت است

طاعات ریایی است کلید در دوزخ
زاهد به چه سرمایه خریدار بهشت است




✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿



شماره ۱۷۷

رخسار تو شاداب تر از لاله طورست
شبنم گل سیراب ترا دیده شورست

بسیار به از صحبت ابنای زمان است
در مشرب من، خلوت اگر خلوت گورست

خواری ز طمع دور نگردد که عصاکش
هر چند که در پیش بود پیر و کورست



✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


شماره ۱۷۸

می بی نمک صحبت احباب حرام است
می چیست، گر انصاف بود آب حرام است

با ساغر شبگیر، سراسر مزه دارد
در خانه نشستن شب مهتاب حرام است

در مشرب ما جوهریان گهر وقت
غیر از شب آدینه می ناب حرام است


بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
شماره ۱۷۹


آغاز خط آن شوخ به عشاق رحیم است
در آخر بازار، فروشنده کریم است

از جلوه بیاسا که ز بیداد خزان سرو
آزاد ازان است که یک جای مقیم است



✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿



شماره ۱۸۰

از وصل، ملال دل خرم نمکین است
در دامن گل گریه شبنم نمکین است

بی چاشنیی نیست شکرخنده شادی
اما روش گریه ماتم نمکین است




✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿



شماره ۱۸۱

روی دل این خسته به آن چشم سخنگوست
چون عقده مرا چشم به آن گوشه ابروست

تا مهر خموشی زده ام بر لب گفتار
در چشم من این دایره یک چشم سخنگوست


✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


شماره ۱۸۲

(راه سخنم معنی بسیار گرفته است
از جوش گل این رخنه دیوار گرفته است

با صاف ضمیران به ادب باش که بسیار
از آب گهر آینه زنگار گرفته است

آن رهرو افسرده اساسم که مکرر
دامان مرا سایه دیوار گرفته است
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
شماره ۱۸۳





✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
شماره ۱۸۴


از خموشی هر که سر در جیب فکرت می برد
در سخن از دیگران گوی سعادت می برد

آنچنان کز پنبه می سازند پاک آیینه را
خامشی از سینه من گرد کلفت می برد

مصرع برجسته در هنگامه دلمردگان
چون چراغ روز بر پروانه حسرت می برد



✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


شماره ۱۸۵

ناله بلبل به بال شیون ما می پرد
چشم شبنم در هوای گلشن ما می پرد

آفتابی هست در طالع شبستان مرا
یک دو روزی شد که چشم روزن ما می پرد

از فغان ما گلستانت بلند آوازه شد
شعله حسنت به بال دامن ما می پرد

حاصل ما تنگدستان را به چشم کم مبین
چشم برق از اشتیاق خرمن ما می پرد



✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

شماره ۱۸۶

تا به برگ سبز، خط او چمن را یاد کرد
باغبان از خرمی گل را مبارک باد کرد

سخت جانان خوب می دانند قدر یکدگر
بیستون فریادها در ماتم فرهاد کرد

بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
شماره ۱۸۷

کاوش مژگان او از بس که دست انداز کرد
صفحه آیینه را چون سینه شهباز کرد

چون نگردد آب حیوان در مذاق خضر تلخ؟
تیغ او در ماتم من زلف جوهر باز کرد



✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


شماره ۱۸۸

ناله من بزم عشرت را مصیبتخانه کرد
اشک شور من نمک در دیده پیمانه کرد

تازه شد زخم هواداران، مگر باد صبا
زلف مشکین ترا در دامن خود شانه کرد؟

در گلستانی که روید دام چون سنبل ز خاک
بلبل دون همت ما میل پروازی نکرد



✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

شماره ۱۸۹

بوی خون از غنچه گل بر دماغم می خورد
سوده مشک از خط ریحان به داغم می خورد

زلف سنبل گر چه شد سر حلقه آشفتگان
پیچ و تاب رشک از دود چراغم می خورد

روی گرمی هرگز از داغ نمکسودم ندید
پنبه گر فرصت بیابد خون داغم می خورد





✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


شماره ۱۹۰

می چسان مغز من آتش روان را پرورد؟
روغن بادام چون ریگ روان را پرورد؟

زود باشد غوطه در بحر تهیدستی زند
چون صدف هر کس یتیم دیگران را پرورد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
صفحه  صفحه 703 از 718:  « پیشین  1  ...  702  703  704  ...  717  718  پسین » 
شعر و ادبیات

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA