شماره ۱۵۱ هستی نماند و در سر پوچ آرزو بجاستمی شد تمام و نکهت او در کدو بجاستدخل جهان سفله نگردد به خرج کمچندان که می برند به خاک آرزو بجاست ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ شماره ۱۵۲ ز اهل سخن مپرس مقام سخن کجاستحسن غریب را که شناسد وطن کجاست؟زان شعله ها که از دل پروانه سر کشیدروشن نشد که شمع درین انجمن کجاست ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ شماره ۱۵۳ ما را بهشت نقد، تماشای دلبرستعمر دوباره سایه بالای دلبرستکج می کند نظر به خیابان باغ خلدچشمی که محو قامت رعنای دلبرستمطلوب ازان اوست که درد طلب ازوستدلبر در آن دل است که جویای دلبرست ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ شماره ۱۵۴ چون غنچه گر زبان تو با دل موافق استبر کاینات از ته ل خنده لایق استدر وقت صبح چرخ نفس راست می کندیعنی که غمگسار جهان یار صادق است
شماره ۱۵۵ موج خطر سفینه اهل توکل استدر رهگذار راست روان تیغ کج پل استز افتادگی چو شبنم گل نیستم غمینچون پله ترقی من در تنزل است ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ شماره ۱۵۶ یعقوب بد نکرد که در هجر چشم باختدر قحط حسن، چشم گشودن چه لازم است؟ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ شماره ۱۵۷ امروز حسن خط به رخ او مسلم استیاقوت از شکسته آن زلف، درهم استدر چشم داغ من که به ماتم نشسته استهر ناخنی اشاره به ماه محرم است ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ شماره ۱۵۸ نرمی حصار عافیت جان روشن استاز موم پشت آینه بر کوه آهن استقانع به دستبوس شدن زان جهان حسناز بحر تشنه را به قلم آب خوردن است
شماره ۱۵۹ ناخن به سینه ریزی حسن هلال ازوستطرز نگاه کردن چشم غزال ازوستشیرین به جوی شیر برآمیخت چون شکرخسرو دلش خوش است که بزم وصال ازوست ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ شماره ۱۶۰ تا عارضت ز آتش می برفروخته استبر آسمان ستاره خورشید سوخته استای آتش و سپند دگر وقت همرهی استچشم بدی به زخم دلم بخیه دوخته است ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ شماره ۱۶۱ زلفت که همچو شام غریبان گرفته استصبح نشاط در ته دامان گرفته استاز دست رستخیز حوادث کجا رویم؟ما را میان بادیه باران گرفته استاین سهو بین که دیده حق ناشناس منروی ترا برابر قرآن گرفته استاز ابر نوبهار چمن جان گرفته استگلزار رنگ چهره مستان گرفته استاز بس که نوبهار به تعجیل می رودشاخ از شکوفه دست به دندان گرفته است ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ شماره ۱۶۲ از سرد مهری آتش شوقم فسرده استروغن تلف مکن به چراغی که مرده استبا مشتری به چین جبین حرف می زندحسن تو گوشمال کسادی نخورده است
شماره ۱۶۳ در جوش خلق کعبه حاجات گم شده استدر توبه شکسته خرابات گم شده استآن طفل مشربیم که در مشت خاک مابس گوهر گرامی اوقات گم شده است ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ شماره ۱۶۴ خال تو ریشه در شکرستان دوانده استدر خط سبز، شهپر طوطی رسانده استجز خط دل سیه که مبیناد روز خوشبر شمع آفتاب که دامن فشانده است؟ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ شماره ۱۶۵ دل بی خیال طایر شهپر بریده استبی فکر روح پای به دامن کشیده استمعیار آرمیدگی مجلس است شمعتا دل بجاست وضع جهان آرمیده است ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ شماره ۱۶۶ از پسته تو شور ملاحت چکیده استصبح صباحت از گل رویت دمیده استیارب ز چشم زخم خمارش نگاه دارباغ از بنفشه سرمه مستی کشیده است
شماره ۱۶۷ آتش ز شرم خوی تو تا سر کشیده استخود را به زیر بال سمندر کشیده استخودبین مباش تا به حیات ابد رسیآیینه سد به راه سکندر کشیده است ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ شماره ۱۶۸ دارد سری به کاکل او هر سری که هستدربند اوست هر دل غم پروری که هستدر حلقه اطاعت حق پایدار باشتا بر رخت گشاده شود هر دری که هستدنیا کند به دل سیهان میل بیشتراز شش جهت به هند رود هر زری که هست ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ شماره ۱۶۹ (در زیر آسمان دل بی اضطراب نیستدر چشم ما غنودگیی هست، خواب نیستاز روی گرم عشق به جوش است خون خاکهر چند لعل را خبر از آفتاب نیستدست تهی گره نگشاید ز کار خویشدر حق خود دعای گدا مستجاب نیست ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ شماره ۱۷۰ عشق ترا به رونق ما احتیاج نیستاین برق را به مشت گیا احتیاج نیستدر زیر بار منت عریان تنی مروملک تجردست، قبا احتیاج نیست
شماره ۱۷۱ بر حسن زود سیر بهار اعتماد نیستبر اعتدال لیل و نهار اعتماد نیستدر چارسوی جسم مزن خیمه ثباتبر ابر و برق و باد و غبار اعتماد نیستایمن مشو ز فتنه آن حسن در نقاببر ابر و آفتاب بهار اعتماد نیست ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ شماره ۱۷۲ در گلشن وجود ره بوالفضول نیستبرگ خزان رسیده او بی اصول نیستداغ است عشق از دل بی آرزوی منخون می خورد کریم چو مهمان فضول نیست ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ شماره ۱۷۳ بر رنگ عصمت تو می ناب دست یافتصد حیف بر کتان تو مهتاب دست یافتنگذاشت آشنایی من چین در ابرویتکافر به طاق ابروی محراب دست یافت ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ شماره ۱۷۴ از ما به گفتگو دل و جان می توان گرفتاین ملک را به تیغ زبان می توان گرفتما را بس است گوشه ابروی التفاتاین صید رام را به کمان می توان گرفتافتادگی است چاره خصم سبک عنانبا خاک پیش آب روان می توان گرفت
شماره ۱۷۵ تا چند ز رسوا شدن راز توان سوخت؟از بی تهی اشک نظرباز توان سوختمردیم درین خانه دلگیر قفس، چنداز شوق هم آغوشی پرواز توان سوخت؟واسوختگی شیوه ما نیست، وگرنهاز یک سخن سرد دل ناز توان سوختگر در گذری از سر یک غنچه تبسماز شعله غیرت دل اعجاز توان سوخت ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ شماره ۱۷۶ رخساره گلرنگ تو گلزار بهشت استخط گرد گل روی تو دیوار بهشت استطاعات ریایی است کلید در دوزخزاهد به چه سرمایه خریدار بهشت است ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ شماره ۱۷۷ رخسار تو شاداب تر از لاله طورستشبنم گل سیراب ترا دیده شورستبسیار به از صحبت ابنای زمان استدر مشرب من، خلوت اگر خلوت گورستخواری ز طمع دور نگردد که عصاکشهر چند که در پیش بود پیر و کورست ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ شماره ۱۷۸ می بی نمک صحبت احباب حرام استمی چیست، گر انصاف بود آب حرام استبا ساغر شبگیر، سراسر مزه دارددر خانه نشستن شب مهتاب حرام استدر مشرب ما جوهریان گهر وقتغیر از شب آدینه می ناب حرام است
شماره ۱۷۹ آغاز خط آن شوخ به عشاق رحیم استدر آخر بازار، فروشنده کریم استاز جلوه بیاسا که ز بیداد خزان سروآزاد ازان است که یک جای مقیم است ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ شماره ۱۸۰ از وصل، ملال دل خرم نمکین استدر دامن گل گریه شبنم نمکین استبی چاشنیی نیست شکرخنده شادیاما روش گریه ماتم نمکین است ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ شماره ۱۸۱ روی دل این خسته به آن چشم سخنگوستچون عقده مرا چشم به آن گوشه ابروستتا مهر خموشی زده ام بر لب گفتاردر چشم من این دایره یک چشم سخنگوست ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ شماره ۱۸۲ (راه سخنم معنی بسیار گرفته استاز جوش گل این رخنه دیوار گرفته استبا صاف ضمیران به ادب باش که بسیاراز آب گهر آینه زنگار گرفته استآن رهرو افسرده اساسم که مکرردامان مرا سایه دیوار گرفته است
شماره ۱۸۳ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ شماره ۱۸۴ از خموشی هر که سر در جیب فکرت می برددر سخن از دیگران گوی سعادت می بردآنچنان کز پنبه می سازند پاک آیینه راخامشی از سینه من گرد کلفت می بردمصرع برجسته در هنگامه دلمردگانچون چراغ روز بر پروانه حسرت می برد ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ شماره ۱۸۵ ناله بلبل به بال شیون ما می پردچشم شبنم در هوای گلشن ما می پردآفتابی هست در طالع شبستان مرایک دو روزی شد که چشم روزن ما می پرداز فغان ما گلستانت بلند آوازه شدشعله حسنت به بال دامن ما می پردحاصل ما تنگدستان را به چشم کم مبینچشم برق از اشتیاق خرمن ما می پرد ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ شماره ۱۸۶ تا به برگ سبز، خط او چمن را یاد کردباغبان از خرمی گل را مبارک باد کردسخت جانان خوب می دانند قدر یکدگربیستون فریادها در ماتم فرهاد کرد
شماره ۱۸۷ کاوش مژگان او از بس که دست انداز کردصفحه آیینه را چون سینه شهباز کردچون نگردد آب حیوان در مذاق خضر تلخ؟تیغ او در ماتم من زلف جوهر باز کرد ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ شماره ۱۸۸ ناله من بزم عشرت را مصیبتخانه کرداشک شور من نمک در دیده پیمانه کردتازه شد زخم هواداران، مگر باد صبازلف مشکین ترا در دامن خود شانه کرد؟در گلستانی که روید دام چون سنبل ز خاکبلبل دون همت ما میل پروازی نکرد ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ شماره ۱۸۹ بوی خون از غنچه گل بر دماغم می خوردسوده مشک از خط ریحان به داغم می خوردزلف سنبل گر چه شد سر حلقه آشفتگانپیچ و تاب رشک از دود چراغم می خوردروی گرمی هرگز از داغ نمکسودم ندیدپنبه گر فرصت بیابد خون داغم می خورد ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ شماره ۱۹۰ می چسان مغز من آتش روان را پرورد؟روغن بادام چون ریگ روان را پرورد؟زود باشد غوطه در بحر تهیدستی زندچون صدف هر کس یتیم دیگران را پرورد