شماره ۱۹۱ بر گل رخسار او تا زلف پیچ و تاب زدشهپر پروانه سیلی بر رخ مهتاب زداز شکرخواب خزان امید بیداری نداشتسایه سرو تو بر روی گلستان آب زد ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ شماره ۱۹۲ من کیم تا دست امیدم به آن دامن رسد؟این مرا بس کز رهش گردی به چشم من رسدنیست هر گوشی حریف ناله جانسوز منآتشی کو تا به فریاد سپند من رسد؟ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ شماره ۱۹۳ بی تو بر من شش جهت چون خانه زنبور شدچار دیوار عناصر تنگنای گور شداز سر مشق جنون افتاده بودم سالهانوخطی دیدم که داغ کهنه ام ناسور شد ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ شماره ۱۹۴ تا دل از زلفش جدایی کرد از جان سیر شدنافه تا افتاد دور از ناف آهو پیر شدروزی لب تشنگان را می دهد سامان خدادایه هر خونی که خورد از دست طفلان، شیر شد
شماره ۱۹۵ از فضولی چشم بستم خار و گل همرنگ شدگوش را کردم گران، هر نغمه سیرآهنگ شدچون صدف هر قطره آبی که در کامم چکیداز هوای خاطر افسرده من سنگ شد ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ شماره ۱۹۶ دل فتاد از چشم مست یار تا فرزانه شدتا ز جوش افتاد می آواره از میخانه شددل ز ترک آرزو بر آرزوها دست یافتمیهمان ترک فضولی کرد صاحبخانه شدهیچ کافر را مبادا آرزو در دل گره!عاقبت مشت گل ما سبحه صد دانه شد ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ شماره ۱۹۷ وقت شد تا لشکر خط ماه تا ماهی کشدماجرای دل به زلف او به کوتاهی کشدهر کجا حرفی ازان چاک گریبان بگذردقصه پپراهن یوسف به کوتاهی کشد ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ شماره ۱۹۸ هر قدر نقاش نقش او به دقت می کشدچون نظر بر رویش اندازد خجالت می کشدشعله جواله یک نقطه است چون ساکن شودسیر و دور سالکان آخر به وحدت می کشدآبروی جرم اگر این است، در دیوان عفوعاصی از ناکرده بیش از کرده خجلت می کشد
شماره ۱۹۹ شوربختم، دل به آن کنج دهانم می کشدموشکافم، دل به آن موی میانم می کشدخار دیوارم، وبال دامن گل نیستمبی سبب از باغ بیرون باغبانم می کشد ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ شماره ۲۰۰ خط ظالم از گل رخسار او کین می کشدانتقام بلبلان از باغ گلچین می کشدکوهکن را عشق اگر هم پله پرویز ساخترشک خسرو هم شکر بر روی شیرین می کشدچشم بند عیبجویان چشم خود پوشیدن استبی زبانی سرمه در کام سخن چین می کشد ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ شماره ۲۰۱ داستان عمر طی شد حرف او آخر نشدبرگریزان زبان شد، گفتگو آخر نشدشد به هم پیچیده طومار حیات جاودانداستان زلف بی پایان او آخر نشد ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ شماره ۲۰۲ هیچ کس بی گوشمال روزگار آدم نشدغوطه تا در خون نزد شمشیر صاحب دم نشدنیست گوهر را به از گرد یتیمی کسوتیاز غبار خط صفای چهره او کم نشداز شکست خویش بالاتر نباشد هیچ فتحنیست استاد آن که از شاگرد خود ملزم نشد
شماره ۲۰۳ زخم گستاخم لب تیغ شهادت می مکدشبنم من خون خورشید قیامت می مکدنقش شیرین شسته شد از لوح خارا و هنوزتیشه فرهاد انگشت جلادت می مکداز دهان خضر آب زندگانی می رودتیغ او از بس لب خود را به رغبت می مکد ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ شماره ۲۰۴ از چمن رفتی و گل با حسرت بسیار ماندچشم بلبل در پی آن طره دستار ماندروی حرف طوطیان هر چند با آیینه استدید تا آیینه ات را طوطی از گفتار ماندمی سراید زاغ خط او به آواز بلندکز گلستانش همین خار سر دیوار ماندپنجه دشمن گریبان مرا از بخت بدنوبت دامن گرفتن چون رسید از کار ماند ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ شماره ۲۰۵ شد بهار و غنچه ما همچنان در خاک مانداین گره گلزار را در رشته خاشاک ماندلاله با دست نگارین سینه خارا شکافتدانه ما در چنین فصلی به زیر خاک ماند ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ شماره ۲۰۶ یادگار عشق داغی در دل دیوانه ماندشمع رفت از انجمن، خاکستر پروانه ماندگریه ام در دل گره شد، ناله ام بر لب شکستوای بر قفلی که مفتاحش درون خانه ماندزیر سقف آسمان نتوان نفس را راست کرددر دل ما آرزوی نعره مستانه ماند
شماره ۲۰۷ رفت ایام جوانی، شوق در جانم نماندهایهوی عندلیبان در گلستانم نمانداز پشیمانی سخن در عهد پیری می زنملب به دندان می گزم اکنون که دندانم نماند ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ شماره ۲۰۸ روز قسمت چون ادا فهمی به ابرو داده انددلربایی را به آن چشم سخنگو داده انداز کسی پروا ندارد دیده گستاخ مندر دیار حسن چون آیینه ام رو داده انددر تمنای لب او بوسه های آبدارمی پرستان بر لب جام و لب جو داده اندبی حنای بیعت گل نیست دستی در چمنعندلیبان را مگر بیهوشدارو داده اند؟ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ شماره ۲۰۹ وقت جمعی خوش که تخمی در ته گل کرده اندخاطر خود جمع از امید حاصل کرده اندزاهدان چون سکه بهر رونق بازار خودپشت بر زر، روی در دنیای باطل کرده اند ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ شماره ۲۱۰ فتنه و آشوب از هر سو به من رو کرده اندتا دگر چشمان پرکارش چه جادو کرده اندچشم آهو چشم من هرگز به این مستی نبودگوییا در سرمه اش بیهوشدارو کرده اند
شماره ۲۱۱ زهر در پیمانه کردم انگبین پنداشتندخون دل خوردم شراب آتشین پنداشتندخط کشیدم بر سر سوداپرست خویشتنساده لوحان جهان چین جبین پنداشتندبدگمانی لازم بدباطنان افتاده استگوشه از خلق جهان کردم کمین پنداشتند ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ شماره ۲۱۲ نغمه و گفتار خوش ارواح را بال و پرندگر به صورت رهزنند اما به معنی رهبرندگل ز شبنم، شبنم از گل یافت چندین آب و تابساده لوحان جهان آیینه یکدیگرند ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ شماره ۲۱۳ پنبه از بی طالعی ناخن به داغم می زندپرده فانوس، دامن بر چراغم می زندعشقبازان را نسیم زلف می آرد به رقصبوی گل بیهوده خود را بر دماغم می زند ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ شماره ۲۱۴ ناله ام ناخن به داغ عندلیبان می زندگریه گرم من آتش در گلستان می زندشمع پا در دامن فانوس پیچید و هنوزشوق بر خاکستر پروانه دامان می زندنیست در جیب دو عالم خونبهای یک سئوالهمتم این نغمه بر گوش کریمان می زندعاشقان را جلوه گل درنمی آرد ز جایلاله گاهی ناخنی بر داغ ایشان می زند
شماره ۲۱۵ روز روشن آه ما بر قلب گردون می زندعاجزست آن کس که بر دشمن شبیخون می زنددست گستاخم به زلف او شبیخون می زندبوسه ام خود را بر آن لبهای میگون می زندسرکه ابروی زاهد گر چنین تندی کندنشأه می همچو رنگ از شیشه بیرون می زند ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ شماره ۲۱۶ اهل دعوی خط به حرف اهل معنی می کشنداین سگان با آهوان گردن به دعوی می کشندنیست حسن و عشق را از یکدگر بیگانگیعاشقان از بید مجنون ناز لیلی می کشند ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ شماره ۲۱۷ گه لب لعلش دهد دشنام و گه تحسین کندهر نفس خود را به رنگی در دلم شیرین کنددانی از خارا بریدن مطلب فرهاد چیست؟می کند مشقی که چون جا در دل شیرین کند ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ شماره ۲۱۹ روح را با تن شکم پرور برابر می کندبادبان را کشتی پربار لنگر می کندتخم نیکی را زمین پاک اکسیر بقاستقطره آبی که نوشد تیغ جوهر می کند
شماره ۲۲۰ میان نور و ظلمت عالمی دارم، نمی دانمکه شامم صبح یا صبح امیدم شام می گرددبه گمنامی قناعت کن دل روشن اگر خواهیکه در چشم نگین عالم سیاه از نام می گردد ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ شماره ۲۲۱ ز عشق افزون تمنای دل خودکام می گرددز خورشید قیامت این ثمرها خام می گرددز همواری نگین تا نامور گردید دانستمکه هر کس می شود هموار، صاحب نام می گرددسگ لیلی به جز لیلی نگردد آشنا با کسوگرنه آهوی وحشی به مجنون رام می گردد ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ شماره ۲۲۲ کدامین سینه مجروح مهمان تو می گردد؟که شور حشر بر گرد نمکدان تو می گرددنیندیشد ز دوزخ هر که دارد داغ هجرانتنپردازد به جنت هر که حیران تو می گرددتو کز شوخی بنای کعبه را زیر و زبر کردیکجا ویرانی ما گرد دامان تو می گردد؟خیال روی او تا در کدامین سینه می گرددکه آب حسرتی در دیده آیینه می گرددطریق دوستداری نیست خاموشی پس از رنجششکایت چون گره گردید در دل، کینه می گردد ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ شماره ۲۲۳ دل عاشق به جنت قانع از دلبر نمی گرددتسلی تشنه دیدار از کوثر نمی گرددنیم غافل ز پاس زیردستان در زبردستیچو گوهر رشته از پهلوی من لاغر نمی گرددگرانجان در زمین خشک گردد غرق چون قارونکف پای سبکروحان ز دریا تر نمی گردد
شماره ۲۲۴ کسی تا کی برای رزق دل بر آسمان بندد؟به جاب آب، آب رو به جوی کهکشان بنددز بس تلخ است کامم از حدیث تلخ، حیرانمکه چون با راستی نی را شکر در استخوان بندد ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ شماره ۲۲۵ خطش خورشید را در دامگاه هاله می آردرخ او جام می را در لباس لاله می آردنه از تیشه است کوه بیستون را ناله و زاریشکوه حسن شیرین سنگ را در ناله می آرد ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ شماره ۲۲۶ ز آب تیغ او هر بیجگر سربرنمی آردز سر تا نگذرد غواص، گوهر برنمی آردمگردان صرف در تن پروری عمر گرامی راکه عیسی را به گردون از زمین خر برنمی آردترا چشم قیامت بین ندارد روشنی، ورنهکدامین صبح سر از جیب محشر برنمی آرد؟ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ شماره ۲۲۷ نهال قامت او کی مرا از خاک بردارد؟که چون نقش قدم افتاده ای در هر گذر داردشدم خاک و نیامد بر سر خاکم خدنگ اومگر از بال عنقا ناوک ناز تو پردارد؟
شماره ۲۲۸ خطر از قاطعان راه، رهبر بیشتر داردکه پیرو پیش رو از پیشرو دایم سیر داردمنم کز سوختن دود از نهادم برنمی خیزدوگرنه هر کجا خاری است آهی در جگر دارد ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ شماره ۲۲۹ (غبارم را نسیم ناتوانی دربدر داردغریب کشور طالع چه پروای سفر دارد؟غلط کردم ز بزم او جدا گشتم، ندانستمخمار باده لعلش چه عالم دردسر داردز نخوت تاج شاهان فتنه ها در زیر سر داردازین باد مخالف کشتی دولت خطر داردمخور زنهار از همواری وضع جهان بازیکه این بیدادگر در موم پنهان نیشتر داردمده سررشته کوچکدلی از دست در دولتکه گر از دیده سوزن فتد عیسی خطر دارد ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ شماره ۲۳۰ ازان فرهاد دایم جای در کوه و کمر داردکه از هر لاله نقش پای گلگون در نظر دارددلم از فکر مژگانش نمی آید برون صائبهمیشه خون گرم من جدل با نیشتر دارد ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ شماره ۲۳۱ خوشا دردی که مهرم از لب خاموش برداردخوشا جوشی که از سر دیگ را سرپوش بردارددرین میخانه از خاکی نهادان چون سبوی میکه بار دوش می گردد که بار از دوش بردارد؟دم مشکل گشایی هست با مطرب که گر خواهدسبک چون پنبه سنگینی مرا از گوش بردارد