انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 709 از 718:  « پیشین  1  ...  708  709  710  ...  717  718  پسین »

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


زن

andishmand
 
شماره ۳۸۵


(چشمت که راه توبه احباب می زند
ساغر به طاق ابروی محراب می زند)

(یک صبحدم به طرف گلستان گذشته ای
شبنم هنوز بر رخ گل آب می زند؟)




❀❀❀❀❀❀


شماره ۳۸۶

چون لاله هر که باده حمرا نمی زند
جوش نشاط چون خم صهبا نمی زند

مجنون که از لباس تعلق برآمده است
آتش چرا به دامن صحرا نمی زند؟

از داغ گشت شورش مغزم زیادتر
گرداب مهر بر لب دریا نمی زند



❀❀❀❀❀❀


شماره ۳۸۷

دم گر چه پیش آینه عالم نمی زند
آیینه پیش عارض او دم نمی زند

از پنبه داغ ما نرود زنده در کفن
از بخیه زخم ما مژه بر هم نمی زند

از ششدر جهات، مرا نقش کم رهاند
گیرد اگر کسی کم خود، کم نمی زند



❀❀❀❀❀❀


شماره ۳۸۸

ماه از حجاب روی تو پروین عرق کند
آیینه را شکوه جمال تو شق کند

اسکندرست اگر چه بود در لباس فقر
هر کس که اختصار به سد رمق کند

چون با رخ تو چهره شود مه، که آفتاب
از شرم عارضت ز شفق خون عرق کند
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
شماره ۳۸۹

تا چند رخ ز باده کسی لاله گون کند؟
تا کی کسی شناه به دریای خون کند؟

هر کس ز عشق سایه دستی گرفته است
چون تیشه دست در کمر بیستون کند

روزی که چرخ پنبه گذارد به داغ ما
خورشید سر ز روزن مغرب برون کند

اول شکار لاغر آن صید پیشه ایم
ما را مگر شهید برای شگون کند



❀❀❀❀❀❀


شماره ۳۹۰

چندان که ممکن است کسی مردمی کند
دم را چرا علم کند و کژدمی کند؟

نان جوی به سفره هر کس که هست ازوست
آدم زبان خویش اگر گندمی کند

طوفان نوح، کودک دریا ندیده ای است
جایی که آب دیده ما قلزمی کند


❀❀❀❀❀❀


شماره ۳۹۱

اول به ظالمان اثر ظلم می رسد
پیش از هدف همیشه کمان ناله می کند


❀❀❀❀❀❀



شماره ۳۹۲

در خشت خم به چشم حقارت نظر مکن
خورشید ساغر از لب این بام شد بلند

پرواز مرغ بسمل ازو بیشتر مخواه
بال و پری که در شکن دام شد بلند
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
شماره ۳۹۳


این ناقصان که فخر به انساب می کنند
پس پس سفر چو طفل رسن تاب می کنند

اسلاف را هم از نسب خود کنند خوار
بس نیست این ستم که به اعقاب می کنند؟



❀❀❀❀❀❀


شماره ۳۹۴

تیر از فراق شست تو می کرد ناله دوش؟
یا بال عندلیب پر این خدنگ بود

از آبیاری عرق شرم، روی او
تا آفتاب زرد خزان لاله رنگ بود

امشب که شوخی هوسش آرمیده بود
جان شراب بر لب ساغر رسیده بود

درد طلب بلاست، وگرنه رفیق خضر
لب تشنگی خویش در آیینه دیده بود



❀❀❀❀❀❀



شماره ۳۹۵

مژگان من ز اشک دمی بی گهر نبود
این شاخ بی شکوفه لخت جگر نبود

آیینه ات ز دود خط آخر سیاه شد
خط بر زمین کشیدن ما بی اثر نبود



❀❀❀❀❀❀


شماره ۳۹۶

خطت ز پیش چشم سوادم نمی رود
دلسوزی رخ تو ز یادم نمی رود

هر جلوه ای که دیده ام از سروقامتی
چون مصرع بلند ز یادم نمی رود

هرگه لبت به خنده تبسم ادا شود
هر عضو من چو برگ گل از هم جدا شود

پیکان یار را نتواند به خود گرفت
گر استخوان من همه آهن ربا شود

بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
شماره ۳۹۷

دل روبرو به خنجر مژگان چرا شود
با برق، خار دست و گریبان چرا شود؟

جان داد صبح بر سر یک خنده خنک
دندان کس به خنده نمایان چرا شود؟



❀❀❀❀❀❀


شماره ۳۹۸


آنجا که عارض تو ز می لاله گون شود
در دیده رشته های نگه جوی خون شود

لنگر درین محیط کند کار بادبان
دیوانگی ز سنگ ملامت فزون شود


❀❀❀❀❀❀

شماره ۳۹۹

عمرم به تلخکامی مل خرج می شود
اشکم به رنگ لاله و گل خرج می شود

با عاشقان همین سخن عاشقی بگوی
در کشور قفس زر گل خرج می شود




❀❀❀❀❀❀


شماره ۴۰۰

ای سنگدل عقیق تو بدنام می شود
ورنه مرا چه از دو سه دشنام می شود؟

ایام برگریز پر و بال میرسد
تا عندلیب ما به قفس رام می شود

در خانه ای که روی تو افزود از شراب
تبخاله خوش نشین لب بام می شود
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
شماره ۴۰۱

از خواب، چشم شوخ تو سنگین نمی شود
در زیر ابر برق به تمکین نمی شود

تلخی پذیر باش که بی آب تلخ و شور
چون گوهر استخوان تو شیرین نمی شود



❀❀❀❀❀❀


شماره ۴۰۲

هر کس که از رخ تو نظر آب می دهد
خرمن به برق و خانه به سیلاب می دهد

در خون یک جهان دل بی تاب می رود
مشاطه ای که زلف ترا تاب می دهد

صیدی که بی قراری وحشت کشیده است
در چشم دام، داد شکرخواب می دهد


❀❀❀❀❀❀

شماره ۴۰۳

گل بوی بی وفایی ارواح می دهد
یادی ز کم بقایی ارواح می دهد

خندیدن و شکفتن یاران به روی هم
یاد از بغل گشایی ارواح می دهد




❀❀❀❀❀❀


شماره ۴۰۴


آیینه ات ز چشم بدان بی صفا شده است
خاکستر سپند، جلای تو می دهد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
شماره ۴۰۵

عاشق عنان به چرخ مقوس نمی دهد
صید رمیده دست به هر کس نمی دهد

بی حاصلی است حاصل نیکی به بدگهر
آبی که خورد ریگ روان پس نمی دهد

چون طفل خام، آرزوی بی تمیز ما
فرصت به هیچ میوه نارس نمی دهد



❀❀❀❀❀❀


شماره ۴۰۶

هرگز کسی ز قافله دل نشان ندید
یک آفریده آتش این کاروان ندید

چون سرو، خام آمد و خام از چمن گذشت
نخلی که انقلاب بهار و خزان ندید



❀❀❀❀❀❀

شماره ۴۰۷

به جای قطره باران به کشت طالع ما
ز آسمان ستم پیشه مور می آید




❀❀❀❀❀❀


شماره ۴۰۸

تبسمی پی دشنام تلخ در کارست
نمکچش مزه ای با پیاله می باید
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
شماره ۴۰۹

چه شد دگر که فغان از دلم خروش کشید؟
لباس عافیتم دست غم ز دوش کشید

کمان حسن که در بند ماه کنعان بود
خط سیاه تو از گوش تا به گوش کشید

❀❀❀❀❀❀

شماره۴۱۰

مرا در آتش بی رحمی عتاب مسوز
که شمع طور مرا با چراغ می جوید

مگر نهال تو در باغ سایه افکن شد؟
که سرو رخنه دیوار باغ می جوید


❀❀❀❀❀❀


شماره ۴۱۱

نسیم از چمن و مشک از ختن گوید
گل شکفته ازان چاک پیرهن گوید

دلم نشست به خون تا به اشک شد همراز
کسی به طفل چرا راز خویشتن گوید؟

❀❀❀❀❀❀


شماره ۴۱۲

رونق ز لاله زار تو خط سیاه برد
این هاله روشنی ز شبستان ماه برد

ای ناخدای موج به فریاد من برس
باد مراد کشتی ما را ز راه برد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
شماره ۴۱۳

گفتار او غم از دل ناکام می برد
این قند سوده تلخی بادام می برد

رعنا قدان باغ، برآورده تواند
نام ترا نهال به اندام می برد



❀❀❀❀❀❀

شماره ۴۱۴

تا چند ناگواری از اندازه بگذرد؟
اوقات در شکنجه خمیازه بگذرد

شایسته هزار شبیخون کوتهی است
عمری که چون خمار به خمیازه بگذرد


❀❀❀❀❀❀

شماره ۴۱۵

تنها نه کار من به نگاه نخست کرد
هر کس که دید جلوه او پای سست کرد

زلف از متاع فتنه تهیدست گشته بود
خط عاقبت شکسته او را درست کرد


❀❀❀❀❀❀



شماره ۴۱۶

کی دیدمش که گریه سر حرف وا نکرد؟
رنگ شکسته راز دلم برملا نکرد

تنها نبرد جلوه او شمع را ز جای
سرزنده ای نماند که بی دست و پا نکرد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
شماره ۴۱۷


تا عشق هست ناله به فریاد می رسد
تا هست آتشی مدد باد می رسد

ای تیشه کامرانی خسرو ز حد گذشت
زورت همین به بازوی فرهاد می رسد؟

❀❀❀❀❀❀


شماره ۴۱۸

جان چون کمال یافت به جانانه می رسد
انگور چون رسید به میخانه می رسد

طوفان کند شراب در آن سر که مغز نیست
فیض بهار، بیش به دیوانه می رسد

حسن غریب حوصله پرداز طاقت است
کی آشنا به معنی بیگانه می رسد؟




❀❀❀❀❀❀


شماره ۴۱۹

از بس ادب که یافت دل ما ادیب شد
بیمار ما ز رنج کشیدن طبیب شد

بی درد و داغ، فکر ترقی نمی کند
دل شد یتیم تا سخن من غریب شد

بعد از هزار شب که شب وصل داد روی
اوقات صرف پاس نگاه رقیب شد



❀❀❀❀❀❀



شماره ۴۲۰

آخر غبار خط تو گرد کساد شد
جوهر به چشم آینه موی زیاد شد

هر عاشقی که شیوه وارستگی شناخت
چون بنده گریخته بی اعتماد شد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
شماره ۴۲۱

خالش بلای جان ز خط مشکبار شد
پرهیز ازان ستاره که دنباله دار شد

انصاف نیست سوختن از تشنگی مرا
کز خون من عقیق لبت آبدار شد



❀❀❀❀❀❀


شماره ۴۲۲

بال و پر محیط ز موج آشکاره شد
گردد یکی هزار چو دل پاره پاره شد

بالیدگی است لازمه التفات خلق
فربه به یک دو هفته هلال از اشاره شد


❀❀❀❀❀❀

شماره ۴۲۳

آثار عشق در دل چون سنگ من نماند
در بیستون من اثر از کوهکن نماند

تا رنگ من شکسته خود را درست کرد
گلگونه در بساط سهیل یمن نماند




❀❀❀❀❀❀


شماره ۴۲۴

گردنکشی مکن که ضعیفان به آه سرد
دیهیم نخوت از سر قیصر گرفته اند
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
صفحه  صفحه 709 از 718:  « پیشین  1  ...  708  709  710  ...  717  718  پسین » 
شعر و ادبیات

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA