انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 710 از 718:  « پیشین  1  ...  709  710  711  ...  717  718  پسین »

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


زن

andishmand
 
شماره ۴۲۵

مردم ز حد خویش برون پا نهاده اند
راه هزار تفرقه بر خود گشاده اند

بسته است روزگار جهان را به کار گل
یکسر به فکر باغ و عمارت فتاده اند

خواهند عاقبت ز ندامت به سر زدن
دستی که ظالمان به تعدی گشاده اند




❀❀❀❀❀❀




شماره ۴۲۶

روشندلان که آینه جان زدوده اند
از روی حشر پرده هم اینجا گشوده اند

غافل مشو ز گل که فرورفتگان خاک
آن نامه را به خون دل انشا نموده اند


❀❀❀❀❀❀


شماره ۴۲۷

این ریش پروران که گرفتار شانه اند
غافل که صد خدنگ بلا را نشانه اند

در خانمان خرابی دل سعی می کنند
این غافلان که در پی تعمیر خانه اند





❀❀❀❀❀❀




شماره ۴۲۸

جوش سخن من بود از جذبه مردان
هر خام مرا بر سر گفتار نیارد

دلوی که چهل کس نتوانند کشیدن
یک کس چه خیال است که از چاه برآرد؟
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
شماره ۴۲۹


رخسار تو با خط سیه کار چه سازد؟
آیینه به تردستی زنگار چه سازد؟

از جلوه شیرین دهنان آب نگردید
فرهاد به جان سختی کهسار چه سازد؟



❀❀❀❀❀❀



شماره ۴۳۰



می بی خبر از نرگس شهلای تو ریزد
خمیازه نمکسود ز لبهای تو ریزد

در گوش صدف جای کند از بن دندان
هر نکته که از لعل گهرزای تو ریزد





❀❀❀❀❀❀





شماره ۴۳۱

از دیده حیرت زده چون آب نریزد؟
از دست چسان آینه سیماب نریزد؟

در کلبه من از پی آسایش (من) چرخ
گورنگ ز خاکستر سنجاب نریزد



❀❀❀❀❀❀


شماره ۴۳۲

در دور خط آن سیم ذقن تلخ سخن شد
خط ابجد بی رحمی آن غنچه دهن شد

شد آتش گل اخگر خاکستر بلبل
روزی که گل روی تو پیدا ز چمن شد

اخگر نتواند ز گریبان بدر انداخت
دستی که گرفتار سر زلف سخن شد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
شماره ۴۳۳


لب تشنه تو، سوخته ای نیست نباشد
شاد از تو غم اندوخته ای نیست نباشد

اندیشه زلف تو چو عزم سفر هند
در هیچ دل سوخته ای نیست نباشد


❀❀❀❀❀❀


شماره ۴۳۴

توفیق، مرا رخت به منزل نرساند
خاشاک مرا موج به ساحل نرساند

ای وای بر آن کشته که از گریه شادی
آبی به کف خنجر قاتل نرساند

❀❀❀❀❀❀



شماره ۴۳۵

ترسم که مرا عشق به مردی نرساند
دل را به شفاخانه دردی نرساند

امشب نفسم مضطرب از سینه برون رفت
بر آینه حسن تو گردی نرساند!



❀❀❀❀❀❀

شماره ۴۳۶

چون حرف زند، غنچه ز گفتار بماند
چون جلوه کند، سرو ز رفتار بماند

آن کبک خرامنده به رفتار چو آید
سیماب بر آیینه ز رفتار بماند
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
شماره ۴۳۷


جمعی که سر خویش به فتراک تو بستند
چندان که به گردش بود این دایره، هستند

شد پنجه سیمین تو در مهد، نگارین
از رشته جانها که به انگشت تو بستند





❀❀❀❀❀❀


شماره ۴۳۸

کی در تن خاکی دل آگاه گذارند؟
یوسف نه عزیز است که در چاه گذارند

صد مرتبه خوشتر بود از قیمت نازل
گر یوسف ما را به ته چاه گذارند



❀❀❀❀❀❀





شماره ۴۳۹

جویای تو آسودگی از مرگ نبیند
در خاک، طلبکار تو از پا ننشیند

از عمر برومند شود هر که درین باغ
در سایه نخلی که نشاند بنشیند






❀❀❀❀❀❀



شماره ۴۳۶

تا صدق طلب خضر من آبله پا بود
هر موجه ای از ریگ روان قبله نما بود

از کشمکش عشق رسیدیم به دولت
این اره به فرق سر ما بال هما بود

سر داد به صحرا دل دیوانه ما را
آن گنج که در گوشه ویرانه ما بود
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
شماره ۴۴۱


احوال دل خسته به اغیار مگویید
حال سرشوریده به دستار مگویید

در خلوت دل رشته جان موی دماغ است
اینجا سخن از سبحه و زنار مگویید

در سنگ پر و بال نهد حشر مکافات
هرگز سخن سخت به دیوار مگویید



❀❀❀❀❀❀
شماره ۴۴۲

(شکست حال پریشان ما چه فایده دارد؟
خرابی دل ویران ما چه فایده دارد؟)

(بگیر دامنش ای اشک (و) چاره سازی (ما) کن
همین گرفتن دامان ما چه فایده دارد؟)

(کسی که تخم محبت به دل نکشته چه داند
که آب دیده گریان ما چه فایده دارد؟)


❀❀❀❀❀❀

شماره ۴۴۳

کدام شوخ که با من سر عتاب ندارد؟
کدام گوشه که چشمم گلی در آب ندارد؟

مرا که تشنه آن لعلم از عتاب چه پروا؟
که می پرست غم از تلخی شراب ندارد

❀❀❀❀❀❀


شماره ۴۴۴

عجب نباشد اگر دل ز آسمان بگریزد
که تیر راست رو از صحبت کمان بگریزد

گل حمایت (و) مظلوم پروری است شجاعت
وگرنه گرگ چرا از سگ شبان بگریزد؟
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
شماره ۴۴۵


خراب شو که به ملک خراب باج نباشد
برهنه شو که به عریان تنان خراج نباشد

چنان بزی که چو فرمان کردگار درآید
ترا به حال دگر نقل احتیاج نباشد



❀❀❀❀❀❀



شماره ۴۴۶

همت عالی نظر به پست ندارد
خانه گردون غم نشست ندارد

تیر تو از شست صاف، گرد نشانه
چون صف مژگان بلند و پست ندارد





❀❀❀❀❀❀



شماره ۴۴۷

دور قدح را مه تمام ندارد
روشنی ماه این دوام ندارد

بر لب کوثر شکسته است سبویش
هر که به کف وقت صبح جام ندارد

با همه دلها یکی است نسبت آن زلف
دیده آهوشناس دام ندارد


❀❀❀❀❀❀



شماره ۴۴۸

ره به فروغ رخش نقاب نگیرد
ابر تنک پیش آفتاب نگیرد

گرد دل عاشقان مگرد خدا را
رخت تو بوی دل کباب نگیرد!
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
شماره ۴۴۹


طالع ما عیش را غم می کند
سور را همچشم ماتم می کند

تا خیال گریه کردم یار رفت
این غزال از بوی خون رم می کند



❀❀❀❀❀❀

شماره ۴۵۰

گریه ما دل به طوفان می دهد
ناله ما جان به افغان می دهد

بلبلان را داغ دارد باغبان
کاو سزای هرزه گویان می دهد



❀❀❀❀❀❀

شماره ۴۵۱

نه هر دل جای سودای تو باشد
دلی کز جا رود جای تو باشد

گل از شبنم سراپا چشم گردید
که حیران تماشای تو باشد

دو عالم را تواند پشت پا زد
سر هر کس که در پای تو باشد



❀❀❀❀❀❀

شماره ۴۵۲

هر که نبرد آب خود چشمه کوثر شود
هر که فرو خورد اشک مخزن گوهر شود

هر که فشاند از جهان دست خود آسوده شد
خواب فراغت کند نخل چو بی بر شود
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
شماره ۴۵۳


خار پیراهن مشو آسودگان خاک را
تا پس از مردن نگردد بر تنت هر موی مار




❀❀❀❀❀❀

شماره ۴۵۴

غم مرا در جان بی حاصل نمی گیرد قرار
جغد از وحشت درین منزل نمی گیرد قرار

جان قدسی در تن خاکی دو روزی بیش نیست
موج دریا دیده در ساحل نمی گیرد قرار

راهرو چون می تواند پشت بر دیوار داد؟
در بیابان طلب منزل نمی گیرد قرار



❀❀❀❀❀❀


شماره ۴۵۵

آشیان بلبلان پر گل شد از جوش بهار
خوش وصالی قسمت بلبل شد از جوش بهار

از در گلشن به دشواری برون می آورد
بس که دامان صبا پر گل شد از جوش بهار

سبزه پشت لبت چون ریشه در دلها دواند
گوشه دستار پر سنبل شد از جوش بهار



❀❀❀❀❀❀

شماره ۴۵۶

باز دارم نعل در آتش ز پیکان دگر
می کند در سینه کاوش تیر مژگان دگر

کشته آن دست و بازویم که در میدان عشق
زخم را دل می دهد هر دم ز پیکان دگر
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
شماره ۴۵۷


ای ز رویت هر نظر محو تماشای دگر
در دل هر ذره ای خورشید سیمای دگر

چون رود بیرون ز باغ آن یوسف گل پیرهن
می شود هر شاخ گل دست زلیخای دگر



❀❀❀❀❀❀

شماره ۴۵۸

نوازش می کند بی حاصلان را آسمان کمتر
به نخل بی ثمر دارد توجه باغبان کمتر

ز آه گرم من دل سخت تر گردید گردون را
چه حرف است این که از آتش شود زور کمان کمتر

ندارد در درازی کوتهی دست دراز من
به پا گر می دهم دردسر آن آستان کمتر



❀❀❀❀❀❀

شماره ۴۵۹

با بخت تیره کوکب ما را چه اعتبار؟
در روز ابر، بال هما را چه اعتبار؟

در کوی دوست نرخ دل از خاک کمترست
در صحن کعبه قبله نما را چه اعتبار؟



❀❀❀❀❀❀

شماره ۴۶۰

درویش خامش است ز مبرم کشنده تر
از پشه هاست پشه خاکی گزنده تر

خاموش بی کمال چو باروت بی صدا
باشد ز پوچ گو به مراتب کشنده تر
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
شماره ۴۶۱


اقبال، گلی از چمن نیت خیرست
زاغ ار به سرت سایه کند بال هما گیر



❀❀❀❀❀❀

شماره ۴۶۲

ای دل بی تاب زاری واگذار
گریه با ابربهاری واگذار

کی ز صندل به شود دردسرم؟
ناصحا این چوبکاری واگذار!



❀❀❀❀❀❀

شماره ۴۶۳

رزق نزدیکان حق آید به پای خویشتن
از تردد در حرم باشد کبوتر بی نیاز



❀❀❀❀❀❀

شماره ۴۶۴

رنگ من کرده به بال و پر عنقا پرواز
نیست ممکن که به چندین بط می آید باز

می شود صاحب آوازه ز یکدستی، شعر
این چه حرف است که یک دست ندارد آواز؟
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
صفحه  صفحه 710 از 718:  « پیشین  1  ...  709  710  711  ...  717  718  پسین » 
شعر و ادبیات

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA