انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 714 از 718:  « پیشین  1  ...  713  714  715  716  717  718  پسین »

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


زن

andishmand
 
شماره ۵۸۴

محبت چون کند زورآزمایی
شکست آرد به قلب مومیایی

به رنگ و بو مناز ای گل که دارد
خزان در آستین دست حنایی






شماره ۵۸۵

مرا چون نیست طالع ز آشنایی
همان بهتر که سازم با جدایی

من و بیگانگی، کز خوش قماشی
ندارد پشت و رو چون آشنایی








شماره ۵۸۶

باز رنگت شکسته است امروز
تا کجا رنگ عشق ریخته ای



شماره ۵۸۷

تا چو سرزلف صد شکست نیابی
دامن معشوق را به دست نیابی

تا ندهی خویش را تمام به علمی
بعضی ازان را چنان که هست نیابی



بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
شماره ۵۸۸

نهشت شرم رخ از گوشه نقاب نمایی
نشد که گوشه کاری به آفتاب نمایی

هوا چو ابر شود شیشه را به جلوه درآور
مباد دختر رز را به آفتاب نمایی







شماره ۵۸۹

بهار می گذرد، سیر گلستانی کن
به آشیان چه فرو رفته ای، فغانی کن

مباد خیره شود آرزوی خام طمع
به وقت خواب گل بوسه را نشانی کن!

ترا به خلق، تماشاییان شناخته اند
برای گلشن خود فکر باغبانی کن






شماره ۵۹۰

به هرزه ناله و فریاد ای سپند مکن
اگر ز سوختگانی صدا بلند مکن

مباد ز هر ندامت گزد زبان ترا
به تلخکامی عشاق نوشخند مکن






شماره ۵۹۱

یکی هزار شد از عشق ناتمامی من
ز آفتاب قیامت فزود خامی من

کمال چون مه نو بوته گدازم شد
به از تمامی من بود ناتمامی من

بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
شماره ۵۹۲

ختم است بر خرام تو راه نظر زدن
چون آه صبحگاه به قلب جگر زدن

در خامشی گریز ز گفتار، زان که هست
آن گل به جیب ریختن، این گل به سر زدن






شماره ۵۹۳

اول علاج ما به نگاه کشند کن
آنگاه غیر را هدف نوشخند کن

از صد یکی به سوز نهانی نمی رسد
ای کمتر از سپند، صدایی بلند کن








شماره ۵۹۴

خود را به عشق کم ز خودی متهم مکن
آیینه هست، بر نگه خود ستم مکن

عشق است و صد هزار غم عافیت گداز
تاب جفا نداری بر خود ستم مکن





شماره ۵۹۵

تیغ دو دم بود لب خندان به چشم من
شاخ گل است زخم نمایان به چشم من

گشته است از نظاره آن سرو جامه زیب
سوهان روح، سرو گلستان به چشم من

صبح دگر شود ز پی خواب غفلتم
خالی اگر کنند نمکدان به چشم من
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
شماره ۵۹۶

هر نغمه طرازی نرباید دل مستان
از ناله نی وجد کند محمل مستان

از طاق فرود آید و در پای خم افتد
خشتی که سرانجام کنند از گل مستان








شماره ۵۹۷


ز لباس تن برون آ به گه نیاز کردن
که به جامه های صورت نتوان نماز کردن

قد همچو تیر خود را به سجود حق کمان کن
که به این کلید بتوان در خلد باز کردن







شماره ۵۹۸

دل ز مهر بوالهوس آزاد کن
شعله را از قید خس آزاد کن

ما حریف درد غربت نیستیم
مرغ ما را با قفس آزاد کن!






شماره ۵۹۹

برد تا رنگ حیا را باده از رخسار او
آنچه بسیارست گلچین است در گلزار او

طره دستار او همسایه بال هماست
پادشاهی کرد گل بر گوشه دستار او
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
شماره ۶۰۰

نیست هر آیینه را تاب رخ گلرنگ او
هم مگر آیینه سازند از دل چون سنگ او

در شب تاریک نتوان دزد را دنبال رفت
دل گرفتن مشکل است از طره شبرنگ او

از لطافت نسبت رخسار او با گل خطاست
کز نگاه گرم گردد آفتابی، رنگ او







شماره۶۰۱

عمر را سازد دو بالا، دیدن بالای او
خضر و عمر جاودان، ما و قد رعنای او

خواجه مستغنی ز دین من به دنیای دنی است
چون نباشم من به دین مستغنی از دنیای او؟







شماره ۶۰۲

می به جامم می کند چشم خمارآلود تو
گل به طرحم می دهد روی بهارآلود تو

می رسی از گرد راه و می توان برداشتن
گرده خورشید از روی غبارآلود تو






شماره ۶۰۳

ای قیامت نخل بند قامت رعنای تو
نخل رعنایی به بارآورده بالای تو

حق ما افتادگان را کی توان پامال کرد؟
بوسه من کارها دارد به خاک پای تو
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
شماره ۶۰۴

ای صبا احوال ما با پاسبان او بگو
اشتیاق سجده را با آستان او بگو

هر کجا آن شاخ گل را ناز بگشاید کمر
شکوه آغوش ما را با میان او بگو







شماره ۶۰۵

مگر ذوق خودآرایی براندازد نقابش را
وگرنه عشق مسکین چه دارد رونمای او؟







شماره ۶۰۶

قیامت را به رفتار آورد سرو روان تو
زند مهر خموشی بر لب عیسی زبان تو

صبا را منع می کردم ز گلزارت، چه دانستم
که زیر دست صد گلچین برآید گلستان تو






شماره ۶۰۷

ای قیامت نخل بند قامت رعنای تو
نخل رعنایی به بارآورده بالای تو

حق ما افتادگان را کی توان پامال کرد؟
بوسه من کارها دارد به خاک پای تو
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
شماره ۶۰۸

یکی هزار شد از خط سبز، شهرت او
ازین غبار بلندی گرفت رایت او

اگر چه بود گلوسوز آن لب شکرین
شد از خط عسلی بیشتر حلاوت او







شماره ۶۰۹

اگر ز تیغ کند روزگار افسر تو
برون نمی رود این باد نخوت از سر تو

ز سرکشی تو نبینی به زیر پا، ورنه
به لای نفی بنا کرده اند پیکر تو







شماره ۶۱۰


---






شماره ۶۱۱


به کویش مشت خاکی می فرستم
پیام دردناکی می فرستم

دماغ نامه پردازی ندارم
به مستان برگ تاکی می فرستم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
شماره ۶۱۲

خیره گردد دیده صبح از جلای داغ من
داغ دارد مهر تابان را صفای داغ من

نیست گر صحرای محشر سینه گرمم، چرا
می پرد چون نامه هر سو پنبه های داغ من؟







شماره ۶۱۳

ختم است بر خرام تو راه نظر زدن
چون آه صبحگاه به قلب جگر زدن

در خامشی گریز ز گفتار، زان که هست
آن گل به جیب ریختن، این گل به سر زدن






شماره ۶۱۴

اول علاج ما به نگاه کشند کن
آنگاه غیر را هدف نوشخند کن

از صد یکی به سوز نهانی نمی رسد
ای کمتر از سپند، صدایی بلند کن










شماره ۶۱۵

خود را به عشق کم ز خودی متهم مکن
آیینه هست، بر نگه خود ستم مکن

عشق است و صد هزار غم عافیت گداز
تاب جفا نداری بر خود ستم مکن


بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
شماره ۶۱۶

تیغ دو دم بود لب خندان به چشم من
شاخ گل است زخم نمایان به چشم من

گشته است از نظاره آن سرو جامه زیب
سوهان روح، سرو گلستان به چشم من

صبح دگر شود ز پی خواب غفلتم
خالی اگر کنند نمکدان به چشم من







شماره ۶۱۷

هر نغمه طرازی نرباید دل مستان
از ناله نی وجد کند محمل مستان

از طاق فرود آید و در پای خم افتد
خشتی که سرانجام کنند از گل مستان






شماره ۶۱۸

ز لباس تن برون آ به گه نیاز کردن
که به جامه های صورت نتوان نماز کردن

قد همچو تیر خود را به سجود حق کمان کن
که به این کلید بتوان در خلد باز کردن










شماره ۶۱۹

دل ز مهر بوالهوس آزاد کن
شعله را از قید خس آزاد کن

ما حریف درد غربت نیستیم
مرغ ما را با قفس آزاد کن!



بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
شماره ۶۱۹

برد تا رنگ حیا را باده از رخسار او
آنچه بسیارست گلچین است در گلزار او

طره دستار او همسایه بال هماست
پادشاهی کرد گل بر گوشه دستار او







شماره ۶۲۰

نیست هر آیینه را تاب رخ گلرنگ او
هم مگر آیینه سازند از دل چون سنگ او

در شب تاریک نتوان دزد را دنبال رفت
دل گرفتن مشکل است از طره شبرنگ او
ا
ز لطافت نسبت رخسار او با گل خطاست
کز نگاه گرم گردد آفتابی، رنگ او






شماره ۶۲۱

عمر را سازد دو بالا، دیدن بالای او
خضر و عمر جاودان، ما و قد رعنای او

خواجه مستغنی ز دین من به دنیای دنی است
چون نباشم من به دین مستغنی از دنیای او؟










شماره ۶۲۲

می به جامم می کند چشم خمارآلود تو
گل به طرحم می دهد روی بهارآلود تو

می رسی از گرد راه و می توان برداشتن
گرده خورشید از روی غبارآلود تو



بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
صفحه  صفحه 714 از 718:  « پیشین  1  ...  713  714  715  716  717  718  پسین » 
شعر و ادبیات

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA