«غزل شماره ۷۶۶»~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ای که هم دردی و هم درمان منوی که هم جانی و هم جانان مندردم از حد رفت درمانی فرستای دوای درد بی درمان منتا بکی سوزد دلم در آتشترحمی آخر بر دل من جان منآتش عشقت سراپایم گرفتسوخت خشک و ترزخان و مان منروز اول دین و دل دادم ز دستتا چو آرد بر سر پایان منراز خود هر چند پنهان داشتمفاش کرد این دیدهٔ گریان منیادگار از فیض در عالم بماندقصه عشق من و جانان من
«غزل شماره ۷۶۷»~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~باز آی جان من و جانان منداغ عشقت تازه شد بر جان منعشق شورانگیز عالم سوز بازآتش اندازد بخان و مان منغمزهٔ شوخ بلای مست توشد دگر بر همزن سامان منآن نگاه دلفریبت تازه کرددر دل من درد بیدرمان منتیر مژگانت بلای دین و دلکرد صد جا رخنه در ایمان منآتش عشق رخت بالا گرفتشعله زن شد در درون جان مناز می لعل لبت جامی بدهآب زن بر آتش سوزان منیا بسوز از من بجز نقش خودتوارهان این مرا از آن منصد هزاران آفرین بر جان عشقکو نهاد این داغها بر جان منباقی آن آفرین بر جان فیضگر نگوید این من یا آن من
«غزل شماره ۷۶۸»~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ایجان و ای جانان من رحمی بکن بر جان منای مرهم درمان من رحمی بکن بر جان منهم مرهم و درمان من هم درد بی درمان منهم این من هم آن من رحمی بکن بر جان منجان و جهان جان من آرام جان جان منفاش و نهان جان من رحمی بکن بر جان منای طاعت و عصیان من ای کفر و ای ایمان منای سود و ای خسران من رحمی بکن بر جان منسامان خان و مان من بر همزن سامان منآبادی ویران من رحمی بکن بر جان منای جنت و ریحان من ای دوزخ و نیران منایمالک و رضوان من رحمی بکن بر جان منکردی وطن در جان من بگرفتی از من جان منکردی مرا حیران من رحمی بکن بر جان منگفتی که باشی زان من گیری بهایش جان منای گوهر ارزان من رحمی بکن بر جان منگفتی که فیض است آن من گر او شود قربان مناو نیست در فرمان من رحمی بکن بر جان من
«غزل شماره ۷۶۹»~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ای عمر من ایجان من ای جان و ای جانان منای مرهم و درمان من ایجان و ای جانان منهم شادی از تو غم ز تو زخم از تو و مرهم ز توجان بلاکش هم ز تو ای جان و ای جانان منتا در دلم کردی وطن جان نوم آمد بتنهم نو فدایت هم کهن ای جان و ای جانان منگاهی ز وصل افروزیم گاهی ز هجران سوزیمگاهی دری گه دوزیم ای جان و ای جانان منچشمت به تیرم میزند زلفت اسیرم میکندهجرت ز بیخم میکند ای جان و ای جانان منبا من جفا تا کی کنی ترک وفا تا کی کناین کارها تا کی کنی ای جان و ای جانان منیکبار هم مهر و وفا یکچند هم ترک جفاگو کرده باشی یک خطا ای جان و ای جانان منیکدم تو هم ای جان من شکر بیفشان ز آن دهنتا فیض بگذارد سخن ای جان و ای جانان من
«غزل شماره ۷۷۰»~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~شدم آتش از غم او که مگر دمی کنم جاچو درون سنگ آتش بدل چو سنگ او منپری خیالش آید ز سرم خرد ربایدبچه سان رهم ندانم ز خیال شنگ او مننچنان نهنگ عشقش بدمم فرو کشیدهکه خلاصیی توانم ز دم نهنگ او منتن من چه خاک گردد همه گلستان برویمکه شوم ببوی او من که شوم برنگ او مناگراو زند به تیرم و گر او زند بسنگمنرم ز پیش تیرش نجهنم ز سنگ او منبجفاش صلح کردم ببلاش دل نهارمنکشم ز کوی او پا نرهم ز چنگ او منهمه اوست خیر و خوبی همه من نیاز و زاریهمه عز و فخر من او همه ننگ و عار او مندل و دین عمر دادم بهواش فیض و رفتمنگرفته هیچ کامی ز دهان تنگ او من
«غزل شماره ۷۷۱»~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~بر در تو من رو بخاک عجز ناله میکنم کای اله منجرم کردهام ظلم کردهام پرده بپوش بر گناه منسربر آستان روبراستان کای مقربان روزبازخواستیارئی کنید در شفاعتم نزد حضرت قبلهگاه منگریه میکنم شسته تا شود ز آب دیدهام نامه گنهآه میکشم تا کند سیه هرچه کردهام دود آه منصبح تا بشام میکنم گنه توبه گر بود سال یا بمهجرم بیحدم محو کی کند توبه کم گاه گاه منآمدم بتو از ره نیاز عاجزانه من شاید از کرمرحم آوری بر من و کشی خط مغفرت بر گناه منپای تا بسر گشتهام امید تا شنیدهام آنکه گفتهٔکی گذارمش تا شود هلاک آنکه آید او در پناه منروبراه تو کردهام کنون جای ده مرا تو بخویشتنگفتهٔ که جانزد خود دهم هر که او کند روبراه منکیتوانبخودآمدن برت یارئی بکن دست من بگیرباش هادیم گامگام ره نور خویش کن شمع راه منعمر شد تبه نامه شدسیه شدبدی زحد معترفشدمغیر اعتراف نیست شافعی تا شود برت عذرخواه مندشمن ار کند قصدجان منسوی درگهت آورم پناهگر تو رانیم از درت کجاست مأمنی شود تا پناه مناز جوار تو من کجاروم یا ز قید تو من چسان رهمکو در دگر کو ره گذر ای پناه من ای اله منبا زبان حال وز ره مقال میکنم سؤال از درت نوالمن نیازمند تو نیاز جو من گدا و تو پادشاه منمال من توئی جاه من توئی دنییم توئی عقبیم توئیای فدای تو هر دو کون من وز برای تو مال و جاه منفیض اگربود غرقه درگنه دستگیردش مهر این دوشهمصطفی نبی مرتضی علی مهر این دو بس زاد راه من
«غزل شماره ۷۷۲»~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~گرد جهان گردیده من چون روی تو نادیده منز آنروز اسباب جهان جز عشق تو نگزیده مناز پرتو نور رخت تابی فتاده در دلمکز هستیش چون کوه طور بر خویشتن لرزیده منآیا چه مستیها کنم آندم که برگیری نقابچون بیخود و آشفتهام روی ترا نادیده مناز حسن پیداگشت عشق از عشق پیداگشت حسناز حسن اگر نازیده تو از عشق هم نازیده مناز بهر آن گاهی مگر روزی ز من گیری خبرشبها بسی در کوی تو در خاک و خون غلطیده منتا بو که تو یادم کنی گوشی بفریادم کنیبر آستانت روز و شب زاریده و نالیده مناز دیدهام خون شد روان آهم گذشت از آسمانبا من همان هستی چنان چیزی چنین نشنیده منخاک رهت با من نما تا سازم آن را توتیابهر تماشای رخت روشن کنم زان دیده منمهرت بجان فیض جا کرده است در روز ازلتا بوده مهر و بوده جان مهرت بجان ورزیده من
«غزل شماره ۷۷۳»~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~بیا ساقی بده آن آب گلگونکه دل تنگ آمد از اوضاع گردونخرد را از سرای سر بدر کنبر افکن پرده از اسرار مکنونبگوش جان صلای عشق در دهرسوم عاقلان را کن دگرگونبکنج درد و غم تا کی نشینمشکیبائی شد از اندازه بیرونببا تا آه آتشناک از دلروان سازیم سوی چرخ گردونفلک را سقف بشکافیم شایدرویم از تنگنای دهر بیروندل و جانرا نثار دوست سازیمکه غیر دوست افسانه است و افسونرقم کن بر دل و بر جانت ای فیضبرات سرخ روئی ز اشگ گلگون
«غزل شماره ۷۷۴»~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~غم پنهان سمر شد چون کنم چونمحبت پرده در شد چون کنم چونبگردابی فرو شد پای دل راکه آب از سر بدر شد چون کنم چونخوش آنروزی که دل در دست من بوددل از دستم بدر شد چون کنم چونبجنبانید تا زنجیر زلفشجنونم بیشتر شد چون کنم چونندارد در دلش تاثیر فریادفغانم بی اثر شد چون کنم چونچسان امید بهبودی توان داشتکه کار از بدبتر شد چون کنم چونفتاده بر در دلها بلی فیضگدای در بدر شد چون کنم چون
«غزل شماره ۷۷۵»~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~غم عشقت فزون شد چون کنم چونشکیب از حد برون شد چون کنم چونمرا بی جرمی از خود دور کردیدلم زینغصه خون شد چون کنم چونبکام اژدهای غم فتادمنمیدانم که چون شد چون کنم چوندلی کان با وصالت داشت آرامکنون در هجر خون شد چون کنم چونز عشقت ای پری دیوانه گشتمسراپایم جنون شد چون کنم چونبگرداب بلائی مبتلایمکه نتوان زان برون شد چون کنم چونبلای عشق و بی تابی و مستیجنون من فنون شد چون کنم چوندلم در زلف بیآرام جا کردسکونم بیسکون شد چون کنم چوننمیگنجد دگر در سینهٔ فیضغمش از حد برون شد چون کنم چون