انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 81 از 98:  « پیشین  1  ...  80  81  82  ...  97  98  پسین »

Feyz Kashani | فیض کاشانی



 
«غزل شماره ۷۹۶»
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
خورشید ذره‌ایست ز نور جمال تو
افلاک قطره‌ایست ز بحر نوال تو

لذات هر دو کون ز جودت نشانهٔ
ایجاد شمه‌ایست ز حسن نعال تو

آفاق پرتویست ز اشراق کبریا
غیب و شهادت آیت نور و ظلال تو

آدم نمونه‌ایست ز مجموع خلق و امر
خاتم نگین خاتم جاه و جلال تو

جنت اشارتیست ز قرب و کرامتت
دوزخ کنایتیست ز بعد و نکال تو

هر جا غمی و محنت و دردیست سربسر
یکسطوتست از سطوات جلال تو

حلمست نکتهٔ ز شکوه خدائیت
علمست نقطهٔ ز کتاب کمال تو

هرجاست بینش و شنوائی و دانشی
یکشمهٔ ز آگهی بیمثال تو

حسن بتان و غمزهٔ خوبان دلفریب
یک لمعاست از لمعات جمال تو

چندین هزار عالم و آدم که هست نیست
جزموجهٔ ز بحر عدیم المثال تو

جائی نگنجی از عظمت جز سرای دل
شاد آن دل وسیع که باشد محال تو

عاشق بنقد غرقهٔ بحر شهود وصل
عارف در انتظار ندای تعال تو

مستغرق شهودم و جویای آن شهود
محروم گردم ارز حجاب خیال تو

در من زن آتشی که بسوزد مرا ز من
شاید که فیض فیض برد از وصال تو
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
«غزل شماره ۷۹۷»
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
ای خدا شرمنده‌ام از کثرت احسان تو
شرم بر شرمم فزاید چون کنم عصیان تو

گر ببخشائی گناهان مرا از فضل خود
آب گردم از خجالت بر در غفران تو

ور حساب من کنی ای وای من ای وای من
کی تن و جان من آرد طاقت نیران تو

گاه گویم شاید این ذره نیاید در حساب
چون کنم با ذره دارد کار در استان تو

هرچه هستم از توام بهر توام ای بی‌نیاز
مظهر قهر توام یا مظهر غفران تو

هرچه دارم از تو دارم خود چه دارم هیچ هیچ
نسیتم من جز بدی مستغرق احسان تو

فیض را حد ثنایت نیست معذورش بدار
کیست او یا چیست او تا دم زند در شان تو

کی توان از عهدهٔ شکر تو بیرون آمدن
شکر نعمت نعمتی دیگر بود از خوان تو
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
«غزل شماره ۷۹۸»
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
خاهم که خاک راه شوم زیر پای تو
تا ذره ذره‌ام همه گیرد هوای تو

آیم چو گرد بر سر راه تو اوفتم
شاید که بوسهٔ بربایم ز پای تو

جان در رهت فدا کنم و منتت کشم
ای صد هزار جان گرامی فدای تو

جان صد هزار کاش بود هر دمی مرا
تا جمله را نثار کنم از برای تو

خوش آندمی که سوی من آئی ز روی لطف
تا جان ز من طلب کنی و من لقای تو

یابم حیات تازه بهر جان فشاندنی
گر صد هزار بار بمیرم برای تو

در تو کسی بحسن و ملاحت کجا رسد
تو پادشاه حسنی و خوبان گدای تو

تو همچو آقتابی و من همچو سایه‌ام
آیم بهر کجا که روی در قفای تو

هستم برای تو و تو هستی برای خود
هستی تو خود برای خود و من برای تو

هرچند لطف بیش کنی تشنه‌تر شوم
سیراب کی شوم ز شراب لقای تو

از درگه تو دور نگردد به تیغ سر
هر کو چشید چاشنئی از عطای تو

در آسمان ملائکه گویند آمین
آندم که فیض روی کند در دعای تو
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
«غزل شماره ۷۹۹»
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
ای سر هر سروری در پای تو
خوبی هر خوبی از بالای تو

شد خراب چشم مستت ملک جان
ای جهانی مست از صهبای تو

بر سر یکدیگر افتاده است دل
خستهٔ مژگان بی پروای تو

هر دو عالم را بیک جو کی خرد
عاشق شوریدهٔ شیدای تو

جای هیهای تو کی دارد سرم
ای دو عالم یک می از هیهای تو

از خودم دارد تهی وز خویش پر
پای تا سر عشق سر تا پای تو

همتی تا سر درین سودا نهم
ای سرم سودایی و سودای تو

هر چه فرمائی بجان فرمان برم
ای من از جان بنده و مولای تو

فیض را خاموش کن زین گفتگو
ظرف را کو وسعت دریای تو
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
«غزل شماره ۸۰۰»
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
هستیم یکقطره از دریای تو
مستیم یک نشأه از صهبای تو

گر قبولم میکنی درّ یتیم
رانیم از خود کف دریای تو

حسن تو نور دل بینای من
عشق من زیب رخ زیبای تو

چشم تو مفتون سر تا پای خود
چشم من حیران سر تا پای تو

آبروی شمع و مه را ریخت دوش
آفتاب روی بزم آرای تو

میفزاید شور بر شور دلم
چون تبسم میکند لب‌های تو

آه من از تاب آن زلف سیاه
شور من از لعل شکر خای تو

ناله‌ام از بخت مادر زاد خود
عشق من از حسن مادرزای تو

هر که سودا کرد با تو سود برد
فیض را سر رفت از سودای تو
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
«غزل شماره ۸۰۱»
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
بی‌پرده رخ نما که شوم من فدای تو
در چشم من در آ که شوم من فدای تو

دور از چشم بد که سراپای نکوئیی
نزدیکتر بیا که شوم من فدای تو

خوب آمدی بیا که بپای تو جان دهم
دردم شود دوا که شوم من فدای تو

با من هر آنچه میکنی از لطف و قهر و ناز
هست آنهمه بجا که شوم من فدای تو

در خلد چون بناز خرامی برسم سیر
حورت کند دعا که شوم من فدای تو

بگذر ز فیض زود که دیریست داریش
در وعده لقا که شوم من فدای تو
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
«غزل شماره ۸۰۲»
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
تا بکی در مقام نازی تو
چه شود گر بما بسازی تو

حسن رویت ز عشق دارد ساز
از چه با عاشقان نسازی تو

دست پرورد عشقبازی ما
نشود گر بما نبازی تو

ز آینه عشق ما نمود رخت
سزد الحق بما بنازی تو

در تو یکذره از حقیقت نیست
پای تا سر همه مجازی تو

مینوازش بلطف خود گاهی
گر چه از فیض بی‌نیازی تو

مردم از غم سحر نخواهی شد
شب هجران چه بس درازی تو
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
«غزل شماره ۸۰۳»
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
جان من سخت دلربائی تو
دل من نیک جانفزائی تو

نیک دل میبری ولیکن سخت
سست پیمان و بی‌وفائی تو

من ز هجرت چنانکه میدانی
تو چنینی چنین چرائی تو

طاقت هجر و تاب وصلم نیست
چون کنم چون عجب بلائی تو

چند بیگانگی کنی با من
گوئیم کهنه آشنائی تو

آشنائی قدیم را چو نهٔ
جان من پس بگو کرائی تو

چون بر فیض خود نمی‌آئی
دل من پس بر که آئی تو
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
«غزل شماره ۸۰۴»
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
بر من نیستی کجائی تو
ای که یکجا دمی نیائی تو

آتش هجر تو کبابم کرد
سوختم این چنین چرائی تو

ای سراپا چنانکه می‌باید
وی که هستی چنانکه بائی تو

نیک محبوب دلربائی لیک
بی‌وفائی عجب بلائی تو

گل نچینند عاشقان ز درخت
ای ز خود بی‌خبر کرائی تو

گرچه من نیستم سزای تو لیک
بی‌وفائی عجب بلائی تو

فیض دیوانه میکند فریاد
بر من نیستی کجائی تو
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
«غزل شماره ۸۰۵»
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
ای گل چه گلی مانا از گلشن هوئی تو
چشمت مرساد از کس هی هی چه نکوئی تو

یا رب چه جمالست این یا رب چه کمالست این
از توبه نپرسد کس هم خود نه بگوئی تو

چشمم نگران سویت دل میتپد از خویت
ای روی چه روئی تو ای خوی چه خوئی تو

من میشنوم بوئی از حلقه گیسوئی
کز دست ببر دستم ای بوی چه بوئی تو

یا رب ز چه می بود آنک ایزد بسبویت کرد
مست عجبم کردی آیا چه سبوئی تو

گشتم ز میت چون مست خود کوزهٔ من بشکست
وانگاه نظر کردم دیدم همه اوئی تو

ای فیض مکن اسرار نزد کر و کور اظهار
چون گوشی و هوشی نیست بیهوده چگوئی تو
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  
صفحه  صفحه 81 از 98:  « پیشین  1  ...  80  81  82  ...  97  98  پسین » 
شعر و ادبیات

Feyz Kashani | فیض کاشانی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA