انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 91 از 98:  « پیشین  1  ...  90  91  92  ...  97  98  پسین »

Feyz Kashani | فیض کاشانی



 
«غزل شماره ۸۹۶»
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
ای معدن دلداری جز تو که کند یاری
ای مشتری زاری جز تو که کند یاری

در راه تو میپویم یاری ز تو میجویم
خالق توئی و باری جز تو که کند یاری

افغان کنم و زاری شاید که تو رحم آری
بر رحم نمی‌یاری جز تو که کند یاری

جانرا بغمت بستم جان را بتو پیوستم
ای منبع غمخواری جز تو که کند یاری

بر خاک درت گریم افزون ز سحاب و یم
گر تو نخری زاری جز تو که کند یاری

از در گهت ای دلدار محروم مرانم زار
گر تو کنیم خواری جز تو که کند یاری

فیض آمده با عصیان دارد طمع غفران
ستاری و غفاری جز تو که کند یاری
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
«غزل شماره ۸۹۷»
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
حور ار چه دارد دلبری اما تو چیزی دیگری
داند پری افسونگری اما تو چیزی دیگری

مهر ار چه شد گرم وفا ماه ار چو شد محو صفا
حور ار چه شد غرق حیا اما تو چیزی دیگری

بس در چمن گلها دمید بس سرو بستان قد کشید
بس چشم گردون حسن دید اما تو چیزی دیگری

بس مهوش گل پیرهن شکر لب سیمین ذقن
شد فتنه هر مرد و زن اما تو چیزی دیگری

بس زلف مشکین دیده‌ام بس سیب سیمین دیده‌ام
بس شور و شیرین دیده‌ام اما تو چیزی دیگری

خورشید رویان دیده‌ایم زنجیر مویان دیده‌ام
رشک نکویان دیده‌ام اما تو چیزی دیگری

بس روی زیبا دیده‌ام بس قد و بالا دیده‌ام
بس مهر سیما دیده‌ام اما تو چیزی دیگری

بس دلبر دمساز هست افسونگر غماز هست
عشوه ده طناز هست اما تو چیزی دیگری

بس روی گلگون دیده‌ام بس قد موزون دیده‌ام
بس صنع بیچون دیده‌ام اما تو چیزی دیگری

شیرین شورانگیز هست بر ماه عنبر بین هست
وز لعل شکر ریز هست اما تو چیز دیگری

فیض ار چه دُرها سفته اند اشعار نیکو گفته‌اند
صاحبدلان پذرفته‌اند اما تو چیزی دیگری
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
«غزل شماره ۸۹۸»
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
رو بر در تو آریم رانی و گر نوازی
جز تو کسی نداریم سازی و گر نسازی

ای چاره ساز هر چند سازی تو چاره ما
دیگر بتو گرائیم از بهر چاره سازی

از تو شویم‌آباد وز تو شویم ویران
شرمنده‌ایم تا کی ویران کنیم و سازی

خواهد دلم بهر دم جانی کند فدایت
کو جان بی‌نهایت عمری بدین درازی

تا چند شویم از خود آلایش هوسها
یارب لباس تقوی کی میشود نمازی

هرکس گرفته یاری ما و خیال جانان
هر کس بفکر کاری مائیم و عشقبازی

چون رو نهد بمیدان در کف گرفته چوگان
از ما فکندن سر از دوست گوی بازی

بر پای او نهد سر جویای سر بلندی
بر خاک او نهد رو خواهان سر فرازی

عمر دراز باید تا صرف عشق گردد
برفیض مرحمت کن یا رب بجان درازی
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
«غزل شماره ۸۹۹»
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
قصه عشق سرودیم بسی
سوی ما گوش نینداخت کسی

ناله بیهده تا چند توان
کو در این بادیه فریاد رسی

کو کسی تا که بپرسد ز غمی
یا کند گوش بفریاد کسی

کس بفریاد دل کس نرسد
نشنود کس ز کسی ملتمسی

نکند کس نظری جانب کس
نکند گوش کسی سوی کسی

نیست در روی زمین اهل دلی
نیست در زیر فلک هم نفسی

نیست در باغ جهان جز خاری
نیست در دور زمان غیر حسی

بسرا پای جهان گردیدیم
آشنای دل ما نیست کسی

رفته رفته زبر ما رفتند
نیست جز ناله کنون هم نفسی

بس درُ سر که بمنطق سفتند
قدر آنها نه بدانست کسی

جانشان بود ز صحرای دگر
تنشان بود مر آن را قفسی

نیست اکنون اثری از تنشان
نیست اکنون ز روانشان نفسی

نیست از شعلهٔ تنشان شرری
نیست از آتش جانشان قبسی

تنشان خاک شد و رفت به باد
شو روان نیز دوان سوی کسی

نه از آن قافله گردی پیدا
نه نشانی نه صدای جرسی

تنشان داشت حیات از بادی
نفسی رفت و نیامد نفسی

ای خوش آندم که نهم دیده بهم
مرغ جان چند بود در قفسی

حیف و صدحیف کس از ما نخرید
دُر اسرار که سفتیم بسی

کو کسی تا که بفهمد سخنی
کو کسی تا ببرد مقتبسی

چه سرایم سخن پیش گران
گوهری را چه محل نزد خسی

چه نمایم بکوران خوبی
شکری را چه کند خر مگسی

سر این شهد بپوشان ای فیض
نیست در دهر خریدار کسی
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
«غزل شماره ۹۰۰»
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
یدای توام ز من چه پرسی
شیدای توام ز من چه پرسی

در دل پیوسته جای داری
مأوای توام ز من چه پرسی

از سر تا پای صنعت تو است
انشای توام ز من چه پرسی

سر همه مو بموی دانی
رسوای توام ز من چه پرسی

گفتی که چه گفتی و چه کردی
مثوای توام ز من چه پرسی

گفتی که بدی تو یا نکوئی
کالای توام ز من چه پرسی

آنرا شنوی که خود دمیدی
من نای توام ز من چه پرسی

جانم صدف و تو گوهر آن
دریای توام ز من چه پرسی

بر تو پنهانم آشکار است
صحرای توام ز من چه پرسی

فردا چه دهم حساب امروز
فردای توام ز من چه پرسی

از من ناید جز آنچه خواهی
بر رای توام ز من چه پرسی

اوصاف تو راست فیض مظهر
سیمای توام ز من چه پرسی
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
«غزل شماره ۹۰۱»
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
مثل حسنت بجهان نور ندیده است کسی
همچه عشقت غم پر زور ندیده است کسی

پرتوت تافته بر عالم و نورت پنهان
شاهد ظاهر و مستور ندیده است کسی

دو جهان شیفته دارد رخ ننمودهٔ تو
حسن در پرده و مشهور ندیده است کسی

سخت دوریم ز تو با همه نزدیکی‌ها
بار نزدیک چنین دور ندیده است کسی

دو جهان مست و خرابست ز یک جام الست
این چنین بادهٔ پر زور ندیده است کسی

جز دل اهل خرابات که جولانگه تواست
در جهان خانهٔ معمور ندیده است کسی

نصرت و یاریت آنست که بردار کشی
همچه منصور تو منصور ندیده است کسی

میخورم زهر غمت را بحلاوت دلشاد
ماتمی را که بود سود ندیده است کسی

هر کجا مرده دلی زنده جاوید شود
چون صدای سخنت صور ندیده است کسی

چون غزلهای دل افروز و جهانسوز تو فیض
سخنیرا که دهد نور ندیده است کسی
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
«غزل شماره ۹۰۲»
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
چه شود گر تو شوی جان کسی
شبکی سر زده مهمان کسی

پیشت آرد ز دل و جان خانی
بپذیری بکرم خوان کسی

دل و جان اردل و جان آرد پیش
ای فدای تو دل و جان کسی

همه جانها بفدای تو شود
که تو هم جانی و جانان کسی

گر ملامت کندم واعظ شهر
دل من نیست بفرمان کسی

سخنی رفت ز خوبی گفتم
آیتی آمده در شأن کسی

ظلمت زلف تو کفر است و ضلال
نور رخسار تو ایمان کسی

خال و خط تو و روی چو مهت
آیت و سورت و قرآن کسی

میکند فیض نثارت چه شود
بپذیری بکرم جان کسی
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
«غزل شماره ۹۰۳»
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
ای فدای غم جان تو کسی
که تو هم جانی و جانان کسی

تو بمانی دگران در گذرند
همهٔ خلق بقربان کسی

لمن الملک تو سوزد اغیار
آتش قهر تو طوفان کسی

بفدای تو سر و سامان ها
ای سر هر کس و سامان کسی

هر چه جز تو همه کفر است و ضلال
نیست جز عشق تو ایمان کسی

درد تو بس بودم در دل و جان
درد تو مایهٔ درمان کسی

روی بنمائی و گر ننمائی
آن خویشی تونه‌ای آن کسی

رحم کن رحم که بگداخت دلم
در غمت جان کسی جان کسی

فیض جان داد بجانان آخر
قطره پیوست بعمان کسی
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
«غزل شماره ۹۰۴»
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
بیک نظر کندم دیده مبتلای کسی
ندیده است چو دیده کسی بلای کسی

خرابی دل من نیست جز زدیدهٔ من
که بسته باد چنین روزن از سرای کسی

ز دست دیده چه سازم مرا بجان آورد
کسی چگونه کشد روز و شب جفای کسی

من از کجا و غم عشق بیغمان ز کجا
چه لازمست کسی غم خورد برای کسی

ز دیده شکوه کنم یا ز جور مهرویان
بلاست بدتر یا مایهٔ بلای کسی

ز عشق شکر کنم یا کرشمهٔ معشوق
دواست خوشتر یا مایهٔ دوای کسی

وفا و مهر ازینان طمع مدار ایدل
نمیشوند نکویان بمدعای کسی

چو دیده دید و طپیدن گرفت دل نتوان
بغیر آنکه نهد دل کسی برای کسی

چو دل ز سینه برون رفت و با کسی پیوست
طمع مدار دگر گردد آشنای کسی

ز غیر شکوه برم سوی بار از و بکجا
بهر کسی نتوان گفت ماجرای کسی

ز بیوفائی خوبان بجان رسد گرفیض
سزای اوست که دل بست در وفای کسی
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
«غزل شماره ۹۰۵»
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
در حسن بتان دلبر ما بلکه تو باشی
در غمزه زنان هوشبر ما بلکه تو باشی

چشم از رخ خوبان نکنم جانب محراب
بر ابروشان عشوه نما بلکه تو باشی

در زلف بتان کیست نهان رهزن دلها
زیر شکن زلف دو تا بلکه تو باشی

گستاخ بهر جا نتوانم نظر افکند
پنهان ز نظرها همه جا بلکه تو باشی

از کس نکنم شکوه چرا گفت و چرا کرد
دارنده بر آن جور و جفا بلکه تو باشی

بی پا و سر افتم بره بیسر و پایان
پا و سر هر بیسر و پا بلکه تو باشی

بر گفتهٔ فیض اهل دلی نکته نگیرد
گوینده پس پردهٔ ما بلکه تو باشی
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  
صفحه  صفحه 91 از 98:  « پیشین  1  ...  90  91  92  ...  97  98  پسین » 
شعر و ادبیات

Feyz Kashani | فیض کاشانی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA