انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 90 از 123:  « پیشین  1  ...  89  90  91  ...  122  123  پسین »

مشاعره


مرد

 
اي نسيم سحر آرامگه يار كجاست
منزل آن مه عاشق كش عيار كجاست
     
  
زن

 
ayvar75:
اي نسيم سحر آرامگه يار كجاست
منزل آن مه عاشق كش عيار كجاست

تو خود ای شب جدایی چه شبی بدین درازی / بگذر که جان سعدی بگداخت از نهیبت
تو که میفهمی معنی ایهامو
     
  
مرد

 
wednesday:
نهیبت

ترسم که اشک در غمِ ما پرده‌در شود
وین رازِ سر به مُهر به عالَم سَمَر شود

گویند سنگ لَعل شود در مَقامِ صبر
آری شود، ولیک به خونِ جگر شود

خواهم شدن به میکده گریان و دادخواه
کز دستِ غم خلاصِ من آن جا مگر شود

از هر کرانه تیرِ دعا کرده‌ام روان
باشد کز آن میانه یکی کارگر شود

ای جان حدیثِ ما بَرِ دلدار بازگو
لیکن چنان مگو که صبا را خبر شود

از کیمیایِ مِهر تو زر گشت رویِ من
آری به یُمْنِ لطفِ شما خاک زر شود

در تنگنایِ حیرتم از نخوت رقیب
یا رب مباد آن که گدا معتبر شود

بس نکته غیرِ حُسن بِباید که تا کسی
مقبولِ طبعِ مردم صاحب نظر شود

این سرکشی که کنگره کاخِ وصل راست
سرها بر آستانهٔ او خاک در شود

حافظ چو نافهٔ سرِ زلفش به دستِ توست
دم درکش ار نه بادِ صبا را خبر شود

حضرت حافظ
ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍﯾﯽ هم ﺑﺎﺷﺪ، ﻻﯾﻖ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﺷﺪﻥ ﺍﺳﺖ، ﻧﻪ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﮐﺮﺩﻥ!
     
  
مرد

 
Farshadsar:
عالی

سپاس. به احترام پاسخت، با آخرین حرفش یکی از اشعار حضرت حافظ رو میزارم:

یا رب این شمع دل افروز ز کاشانهٔ کیست؟
جانِ ما سوخت، بپرسید که جانانهٔ کیست؟

حالیا خانه‌براندازِ دل و دین من است
تا در آغوش که می‌خسبد و همخانهٔ کیست

بادهٔ لعل لبش کز لبِ من دور مباد
راحِ روح که و پیمان‌دهِ پیمانهٔ کیست؟

دولتِ صحبتِ آن شمعِ سعادت‌پرتو
بازپرسید خدا را که به پروانهٔ کیست؟

می‌دهد هر کَسَش افسونی و معلوم نشد
که دلِ نازکِ او مایلِ افسانهٔ کیست؟

یا رب آن شاه‌وَشِ ماه‌رخِ زهره‌جبین
دُرِّ یکتایِ که و گوهر یک‌دانهٔ کیست؟

گفتم آه از دلِ دیوانهٔ حافظ بی تو
زیرِ لب خنده زنان گفت که دیوانهٔ کیست؟
ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍﯾﯽ هم ﺑﺎﺷﺪ، ﻻﯾﻖ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﺷﺪﻥ ﺍﺳﺖ، ﻧﻪ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﮐﺮﺩﻥ!
     
  
زن

 
LouisDeFunes:
گفتم آه از دلِ دیوانهٔ حافظ بی تو
زیرِ لب خنده زنان گفت که دیوانهٔ کیست؟

تو را من چشم در راهم

شباهنگام

که می گیرند در شاخ تَلاجَن سایه ها رنگ سیاهی

وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم

تو را من چشم در راهم

شباهنگام

در آن دم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند

در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام

گرم یادآوری یا نه، من از یادت نمی کاهم

تو را من چشم در راهم.
     
  
مرد

 
من خود به سر ندارمٖ دیگر هوای سامان
گردون کجا به فکر سامان من بیفتد
شهریار
چون حامله ی باکره در خانه ی عفت / هر تهمت زشتی که نگفتند شنیدیم
هرچند که در کوی فنا خانه خریدیم / هنگامه ی مرگ است و به مقصد نرسیدیم
شاعر: خودم 🙂
     
  
مرد

 
remover:
گردون کجا به فکر سامان من بیفتد

دیگر این پنجره بگشای که من
به ستوه آمدم از این شب تنگ
دیرگاهی ست که در خانه همسایه من خوانده خروس
وین شب تلخ عبوس
می فشارد به دلم پای درنگ
دیرگاهی ست که من در دل این شام سیاه
پشت این پنجره بیدار و خموش
مانده ام چشم به راه
همه چشم و همه گوش
مست آن بانگ دلاویز که می آید نرم ...
محو آن اختر شب تاب که می سوزد گرم
مات این پرده شبگیر که می بازد رنگ
آری این پنجره بگشای که صبح
می درخشد پس این پرده تار
می رسد از دل خونین سحر بانگ خروس
وز رخ آینه ام می سترد زنگ فسوس
بوسه مهر که در چشم من افشانده شرار
خنده روز که با اشک من آمیخته رنگ

زنده‌یاد هوشنگ ابتهاج
ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍﯾﯽ هم ﺑﺎﺷﺪ، ﻻﯾﻖ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﺷﺪﻥ ﺍﺳﺖ، ﻧﻪ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﮐﺮﺩﻥ!
     
  
زن

 
LouisDeFunes:
بوسه مهر که در چشم من افشانده شرار
خنده روز که با اشک من آمیخته رنگ

گــل بــــی رخ یـــار خـــوش نباشـــد
بــی بـــاده بهـــار خـوش نبـاشــد

گرچه پیرم تو شبی تنگ در آغوشم گیر
تا ســـحرگــه ز کـنـار تـو جــوان برخـیزم

گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع
سخت می گیرد جهان با مردمان سخت کوش

گفتم که خطا کردي و تدبير نه اين بود
گفتا چه توان کرد که تقدير چنين بود

گلي که تربيت از دست باغبان گرفت
اگر به چشمه ي خورشيد سرکشد خود روست

گر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی به هم سازیم و بنیادش براندازیم

گر به کاشنه رندان قدمی خواهی زد
نقل و شعر شکرین و می بی غش دارم
     
  
مرد

 
mahsa28n:
نقل و شعر شکرین و می بی غش دارم

من از آن که گردم به مستی هلاک
به آیین مستان بَریدم به خاک

به آب خرابات غسلم دهید
پس آنگاه بر دوش مستم نهید

به تابوتی از چوب تاکم کنید
به راه خرابات خاکم کنید

مبادا عزیزان که در مرگ من
بنالد به جز مطرب و چنگ زن

مریزید بر گور من جز شراب
میارید در ماتمم جز رباب

تو خود حافظا سر ز مستی متاب
که سلطان نخواهد خراج از خراب

حافظ شیرازی
ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍﯾﯽ هم ﺑﺎﺷﺪ، ﻻﯾﻖ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﺷﺪﻥ ﺍﺳﺖ، ﻧﻪ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﮐﺮﺩﻥ!
     
  
مرد

 
LouisDeFunes:
که سلطان نخواهد خراج از خراب

بیدل و خسته در این شهرم و دلداری نیست
غم دل با که توان گفت که غمخواری نیست

فکر بهبود خود ای دل بکن از جای دگر
کاندر این شهر، طبیب دل بیماری نیست

یارب این شهر چه شهری است که صد یوسف دل
به کلافی بفروشیم و خریداری نیست

شب به بالین من خسته به‌غیر از غم دوست
ز آشنایان کهن ، یار و پرستاری نیست

به‌جز از بخت تو و دیدهٔ من، در غم تو
شب در این شهر به بالین سر بیداری نیست

گر هما را ندهد ره به در صومعه شیخ
در خرابات مگر سایهٔ دیواری نیست؟

رضاقلی خان (میرزا محمدعلی همای شیرازی)
ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍﯾﯽ هم ﺑﺎﺷﺪ، ﻻﯾﻖ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﺷﺪﻥ ﺍﺳﺖ، ﻧﻪ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﮐﺮﺩﻥ!
     
  
صفحه  صفحه 90 از 123:  « پیشین  1  ...  89  90  91  ...  122  123  پسین » 
شعر و ادبیات

مشاعره

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA