انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 66 از 101:  « پیشین  1  ...  65  66  67  ...  100  101  پسین »

Sanai Ghaznavi | سنایی غزنوی


زن

 

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

پسر هند اگر چه خال منست
دوستی ویم به کاری نیست

ور نوشت او خطی ز بهر رسول
به خطش نیز افتخاری نیست

در مقامی که شیر مردانند
در خط و خال اعتباری نیست

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


ای ماه صیام ار چه مرا خود خطری نیست
حقا که مرا همچو تو مهمان دگری نیست

از درد تو ای رفته به ناگه ز بر ما
یک زاویه‌ای نیست که پر خون جگری نیست

آن کیست که از بهر تو یک قطره ببارید
کان قطره کنون در صدف دین گهری نیست

ای وای بر آن کز غم وقت سحر تو
او را بجز از وقت صبوحی سحری نیست

بسیار تو آیی و نبینی همه را زانک
ما برگذریم از تو ترا خود خبری نیست

آن دل که همی ترسد از شعلهٔ آتش
والله که به جز روزه مر او را سپری نیست

بس کس که چو ما روزه همی داشت ازین پیش
امروز به جز خاک مر او را مقری نیست

ای داده به باد این مه با برکت و با خیر
ما ناکت ازین آتش در دل شرری نیست

بسیار کسا کو بر عیدی چو تو می‌خواست
امروز جز از حسرت از آنش ثمری نیست

اشکی دو سه امروز درین بقعه فرو بار
کاندر چمن عمر تو زین به مطری نیست

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
     
  
زن

 

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

زین پسم با دیو مردم پیکر و پیکار نیست
گر بمانم زنده دیگر با غرورم کار نیست

یافتم در بی‌قراری مرکزی کز راه دین
جز نشاط عقل و جانش مرکز پرگار نیست

یافتم بازاری اندر عالم فارغ دلان
کاندران بازار خوی خواجه را بازار نیست

در سرای ضرب او الا به نام شاه عقل
بر جمال چهرهٔ آزادگان دینار نیست

بر گل حکمت شنوده باده گلگون حکم
گاه اسراف خماری بر گلی کش خار نیست

زیر این موکب گذر کن بر جهان کز روی حکم
جز به شمشیر نبوت کس برو سالار نیست

واندر آن موکب سوارانند کاندر رزمشان
رستم و اسفندیار و زال را مقدار نیست

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


ای سنایی خواجگی با عشق جانان شرط نیست
جان به تیر عشق خسته دل به کیوان شرط نیست

«رب ارنی» بر زبان راندن چو موسا وقت شوق
پس به دل گفتن «انا الاعلی» چو هامان شرط نیست

از پی عشق بتان مردانگی باید نمود
گر چو زن بی‌همتی پس لاف مردان شرط نیست

چون «انا الله» در بیابان هدی بشنیده‌ای
پس هراسیدن ز چوبی همچو ثعبان شرط نیست

از پی مردانگی خواهی که در میدان شوی
دور کردن گرد گویی همچو چوگان شرط نیست

چون جمال یوسفی غایب شدست از پیش تو
پس نشستن ایمن اندر شهر کنعان شرط نیست

ور همی دعوی کنی گویی که «لی صبر جمیل»
پس فغان و گریه اندر بیت احزان شرط نیست

چون همی دانی که منزلگاه حق جز عرش نیست
پس مهار اشتر کشیدن در بیابان شرط نیست


✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
     
  
زن

 

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


هر که در خطهٔ مسلمانیست
متلاشی چو نفس حیوانیست

هر که عیسی‌ست او ز مریم زاد
هر که او یوسفست کنعانیست

فرق باشد میان لام و الف
این چه آشوب و حشو و لامانیست

چه گرانی کنی ز کافهٔ کاف
این گرانی ز بهر ارزانیست

تن خود را عمارتی فرمای
کاین عمارت نصیب دهقانیست

تا سنایی ز خاک سر بر زد
در خراسان همه تن آسانیست

فتنهٔ روزگار او شده‌اند
گر عراقی و گر خراسانیست


✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


آمد آن حور و دست من بربست
زده استادوار نیش به دست

زنخ او به دست بگرفتم
چون رگ دست من ز نیش بخست

گفت هشیار باش و آهسته
دست هر جا مزن چون مردم مست

گفتمش گر به دست بگرفتم
زنخ سادهٔ تو عذرم هست

زان که هنگام رگ زدن شرطست
گوی سیمین گرفتن اندر دست

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
     
  
زن

 

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

آمد آن رگ زن مسیح پرست
تیغ الماس گون گرفته به دست

کرسی افگند و بر نشست بر او
بازوی خواجهٔ عمید ببست

نیش درماند و گفت: «عز علی»
این چنین دست را نیابد خست

سر فرو برد و بوسه‌ای دادش
خون ببارید از دو دیده به طشت

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


مرحبا بحری که آبش لذت از کوثر گرفت
حبذا کانی که خاکش زینت از عنبر گرفت

اتفاق آن دو جوهر بد که در آفاق جست
اصل وقتی خضر بر دو فرع اسکندر گرفت

جان و علم و عقل سرگردان درین فکرت مدام
کان چه جوهر بود کز وی عالمی گوهر گرفت

چتر همت تا بر عشق مطهر باز کرد
هر کرا سر دید بی‌سر کردو کار از سر گرفت

در همه بستان همت هیچ کس خاری ندید
عکس رخ بنمود بستانها گل احمر گرفت

آب آتش را نبد وصل تو چون صحبت نیافت
پاره‌ای زان آب بر آتش زد آتش در گرفت

چون قبولی دید خود را زان کرامتهای خام
قبله ویران کرد تا عالم همه کافر گرفت

هر که صاحب صدر بود از نور او روزی برند
صورت دیگر نمود و سیرت دیگر گرفت

مجرما ترسا که از فرمان عیسا سر بتافت
دل بدان خرم که روزی سم خر در زر گرفت

چون تجلی کرد بر سیمای جان سینای عشق
آن بت سنگین آزر سنگ در آزر گرفت

هر که در آباد جایی جست بی‌جایست و جاه
هر که در ویرانه رنجی برد گنجی بر گرفت

چون سنایی دید صد جا دفتر و یک دل ندید
رغم کاغذ از دل آزادگان دفتر گرفت

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
     
  
زن

 

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


ای همه جانها ز تو پاینده جان چون خوانمت
چون جهان ناپایدار آمد جهان چون خوانمت

ای هم از امر تو عقل و جان بس اندر شوق و ذوق
در مناجات از زبان عقل و جان چون خوانمت

هر چه در زیر زمان آید همه اسمست و جسم
من ز من بی هیچ عذری در زمان چون خوانمت

آسمانها چون زمین مرکب دربان تست
با چنین اجلال و رتبت آسمان چون خوانمت

آنکه نام او مکان آمد ندارد خود مکان
پس تو دارندهٔ مکانی در مکان چون خوانمت

آنچه در صدرست در لولوش کسی می ننگرد
من برون چون لولیان بر آستان چون خوانمت

چون تویی سود حقیقی دیگران سودای محض
پس چو مشتی خس برای سوزیان چون خوانمت

علم تو خود بام عقل و کعبهٔ نفسست و طبع
من چو حج گولان به زیر ناودان چون خوانمت

«این» و «آن» باشد اشارت سوی اجسام کثیف
تو لطیفی در عبارت «این» و «آن» چون خوانمت

آنچه دل داند حدوث است آنچه لب گوید حروف
من ز دل چون دانمت یا از زبان چون خوانمت

از ورای «کن فکان» آمد پس از تخییل خویش
در مناجات از فضولی «کن فکان» چون خوانمت

بی‌زبان چون تیر خواهی تا ترا خوانند بس
من سنایی با زبانی چون سنان چون خوانمت

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


مرحبا بحری که آبش لذت از کوثر گرفت
حبذا کانی که خاکش زینت از عنبر گرفت

اتفاق آن دو جوهر بد که در آفاق جست
اصل وقتی خضر بر دو فرع اسکندر گرفت

جان و علم و عقل سرگردان درین فکرت مدام
کان چه جوهر بود کز وی عالمی گوهر گرفت

چتر همت تا بر عشق مطهر باز کرد
هر کرا سر دید بی‌سر کردو کار از سر گرفت

در همه بستان همت هیچ کس خاری ندید
عکس رخ بنمود بستانها گل احمر گرفت

آب آتش را نبد وصل تو چون صحبت نیافت
پاره‌ای زان آب بر آتش زد آتش در گرفت

چون قبولی دید خود را زان کرامتهای خام
قبله ویران کرد تا عالم همه کافر گرفت

هر که صاحب صدر بود از نور او روزی برند
صورت دیگر نمود و سیرت دیگر گرفت

مجرما ترسا که از فرمان عیسا سر بتافت
دل بدان خرم که روزی سم خر در زر گرفت

چون تجلی کرد بر سیمای جان سینای عشق
آن بت سنگین آزر سنگ در آزر گرفت

هر که در آباد جایی جست بی‌جایست و جاه
هر که در ویرانه رنجی برد گنجی بر گرفت

چون سنایی دید صد جا دفتر و یک دل ندید
رغم کاغذ از دل آزادگان دفتر گرفت

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
     
  
زن

 

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


ای شده پیر و عاجز و فرتوت
مانده در کار خویشتن مبهوت

داده عمر عزیز خویش به باد
شده راضی ز عیش خویش به قوت

متردد میان جبر و قدر
غافل از عین عزت جبروت

ملکوت جهان نخست بدان
پس خبر ده ز مالک ملکوت

مگذر از حکم «آیةالکرسی»
سنگ بفگن چو یافتی یاقوت

آل موسی و آل هارون را
چون ز لاهوت دان جدا ناسوت

نشنیدی که چون نهان گردد
سر حق با سکینه در تابوت

جز سنایی که داند این حکمت
با چنین حکمت سخن مسکوت

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿



از بس غر و غر زن که به بلخند ادیبانش
می باز ندانند مذکر ز مونث

بلخی که کند از گه خردی پسران را
برکان دهی و دف زنی و ذلت لت حث

زان قبه لقب گشت مر او را که نیابی
در قبه بجز مسخره و رند و مخنث


✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
     
  
زن

 

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

ای دل نیک مذهب و منهاج
به تو اسرار هر دلی محتاج

بر فلکها به کشف ماه ترا
از حقیقت منازل و ابراج

مبطلم گشت از حقیقت حق
در ظهور نمایش معراج

متواریست وقت شاد مباش
ایمن از قبض و مکر و استدراج

بر گذرگاه باز روز شکار
آمن از قبض کی بود دراج

روز روشن منورست ولیک
در پی اوست ظلمت شب داج

یاد کن ای سنایی از اول
گر چه بر بد ترا نهاد مزاج

آخر تست جیفهٔ مطروح
اول تست نطفهٔ امشاج

گر هوایی مطهری ز صفات
ور خرابی مسلمی ز خراج


✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


گفتی که بترسد ز همه خلق سنایی
پاسخ شنو ار چند نه‌ای در خور پاسخ

جغد ار که بترسد بنترسد ز پی جنس
آن مرغ که دارند شهانش همه فرخ

آن مست ز مستی بنترسد نه ز مردی
ور نه بخرد نیزهٔ خطی شمرد لخ

در بند بود رخ همه از اسب و پیاده
هر چند همه نطع بود جایگه رخ

نز روی عزیزیست که چون مرکب شاهان
رایض نکند بر سر خر کره همی مخ

گویی که نترسم ز همه دیوان آری
از میخ چه ترسد که مر او را نبود مخ

بیدار نه‌ای فارغی از بانگ تکاتک
بیمار نه‌ای فارغی از بند اخ و اخ

ایمن بود از چشم بد آن را که ز زشتی
در چشم کسان چون رخ شطرنج بود رخ

زان ایمنی از دیدن هر کس که بگویند
اندر مثل عامه که کخ را نبرد کخ

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
     
  
زن

 

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

تا چند معزای معزی که خدایش
زینجا به فلک بر دو قبای ملکی داد

چون تیر فلک بود قرینش به ره آورد
پیکان ملک بر دو به تیر فلکی داد

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


بی‌طمع باش اگر همی خواهی
تا نیفتی ز پایهٔ امجاد

زان که چون مرغ دشتی ز ره طمع
کرد آهنگ دانهٔ صیاد

ناشده حلق او چو حلقهٔ دام
همچو حرف طمع شدش ابعاد

که مصاریع گنج خانهٔ فضل
در کف مالکست یا حماد

راه رو تا به عقل بشناسی
خاک زرگر ز خانهٔ حداد

گر نخواهی ز نرگس و لاله
چهره گه زرد و گه سیه چو مداد

در جهان همچو سوسن عاشق
چهره زیبنده باش و طبع آزاد

زندگی ضعف یک دو روزهٔ تو
آتش فتنه در جهان افتاد

تا ابد بیش ذات پاک ترا
از جهان هیچ کار بد مرساد

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
     
  
زن

 

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


یک نیمه عمر خویش به بیهودگی به باد
دادیم و هیچ گه نشدیم از زمانه شاد

از گشت آسمان و ز تقدیر ایزدی
بر کس چنین نباشد و بر کس چنین مباد

یا روزگار کینه کش از مرد دانشست
یا قسم من ز دانش من کمتر اوفتاد


✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

گر چه شمشیر حیدر کرار
کافران کشت و قلعه‌ها بگشاد

تا سه تا نان نداد در حق او
هفده آیت خدای نفرستاد

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿

من نگویم که قاسم‌الارزاق
نعمت داده از تو بستاناد

بلکه گویم که هیچ بخرد را
حاجتومند تو نگرداناد


✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
     
  
زن

 

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


مرا به غزنین بسیار دوستان بودند
به نامه‌ای ز من آن قوم را نیامد یاد

مگر که جمله بمردند و نیز شاید بود
خدای عزوجل جمله را بیامرزاد

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


خواجه در غم من ار گفت که چون بی‌خردان
دین به دل کرده‌ای اندر ره دنیا لابد

دیو در گوش هوا و هوسش می‌گوید
از پی کبر و کنی چون متنبی سد جد

من چه دانستم کز تربیت روح‌القدس
در گذشته‌ست ز شادی و گذشته زا شد

کرده یک ذوق به راه احدی چون احمد
شکر چون کوه حرا صبری چو کوه احد

گر بدانستمی آن خوی سلیمانی او
پیش او سجده کنان آمدمی چون هدهد

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿


چه ممسکی که ز جود تو قطره‌ای نچکد
اگر در آب کسی جامهٔ تو برتابد

به مجلسی که تو باشی ز بخل نگذاری
که رادمردی از آن صدر نیکویی یابد

به ابر برشده مانی بلند و بی‌باران
کدام زایر و شاعر سوی تو بشتابد

کو خود نباری و بر هیچ خلق نگذاری
مر آفتاب فلک را که بر کسی تابد


✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
     
  
صفحه  صفحه 66 از 101:  « پیشین  1  ...  65  66  67  ...  100  101  پسین » 
شعر و ادبیات

Sanai Ghaznavi | سنایی غزنوی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA