انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 84 از 101:  « پیشین  1  ...  83  84  85  ...  100  101  پسین »

Sanai Ghaznavi | سنایی غزنوی


زن

 


رباعی شماره ۱۷۵




ترسم که دل از وصل تو خرم نشود
تا کار تو چون زلف تو درهم نشود

با من به وفا عهد تو محکم نشود
تا باد نکویی ز سرت کم نشود




رباعی شماره ۱۷۶




یک روز دلت به مهر ما نگراید
دیوت همه جز راه بلا ننماید

تا لاجرم اکنون که چنینت باید
می‌گوید من همی نگویم شاید




رباعی شماره ۱۷۸




گاهی فلکم گریستن فرماید
ناخفته دو چشم را عنا فرماید

گاهیم به درد خنده لب بگشاید
گوید ز بدی خنده نیاید آید




رباعی شماره ۱۷۹



روزی که بتم ز فوطه رخ بنماید
با فوطه هزار جان ز تن برباید

در فوطه بتا خمش ازین به باید
عاشق کش فوطه پوش نیکو ناید


هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  ویرایش شده توسط: anything   
زن

 


رباعی شماره ۱۸۰




مردی که به راه عشق جان فرساید
باید که بدون یار خود نگراید

عاشق به ره عشق چنان می‌باید
کز دوزخ و از بهشت یادش ناید




رباعی شماره ۱۸۲




آن عنبر نیم تاب در هم نگرید
آن نرگس پر خمار خرم نگرید

روز من مستمند پر غم نگرید
هان تا نرسد چشم بدی کم نگرید




رباعی شماره ۱۸۳




دی بنده چو آن لالهٔ خندان تو دید
وان سیب در آن رهگذر جان تو دید

نی سیب در آن حقهٔ مرجان تو دید
کاندر دل تنگ خود زنخدان تو دید




رباعی شماره ۱۸۴




اکنون که سیاهی ای دل چون خورشید
بیشت باید ز عشق من داد نوید
کاندر چشمی تو از عزیزی جاوید
چون دیدهٔ دیده‌ای سیه به که سفید
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 


رباعی شماره ۱۸۵




ای دیدن تو راحت جانم جاوید
شب ماه منی و روز روشن خورشید

روزی که نباشدم به دیدارت امید
آن روز سیاه باد و آن دیده سپید




رباعی شماره ۱۸۶




ای خورشیدی که نورت از روی امید
گفتم که به صدر ما نماند جاوید

ناگه به چه از باد اجل سرد شدی
گر سرد نگردد این نگارین خورشید




رباعی شماره ۱۸۷




یک ذره نسیم خاک پایت بوزید
زو گشت درین جهان همه حسن پدید

هر کس که از آن حسن یکی ذره بدید
بفروخت دل و دیده و مهر تو خرید




رباعی شماره ۱۸۸




گویی که من از بلعجبی دارم عار
سیب از چه نهی میان یکدانهٔ نار

این بلعجبی نباشد ای زیبا یار
کاندر دهن مور نهی مهرهٔ مار
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 


رباعی شماره ۱۸۹




چون از اجل تو دید بر لوح آثار

دست ملک‌الموت فرو ماند از کار


از زاری تو به خون دل جیحون‌وار

مرگ تو همی بر تو فرو گرید زار




رباعی شماره ۱۹۰




نازان و گرازان به وثاق آمد یار

نازان چو گل و مل و گرازان چو بهار


جوشان و خروشانش گرفتم به کنار

جوشان ز تف خمر و خروشان ز خمار




رباعی شماره ۱۹۱




از غایت بی‌تکلفی ما در هر کار

دیوانه و مستمان همی خواند یار


گفتیم تو خوش باش که ما ای دلدار

دیوانهٔ عاقلیم و مست هشیار




رباعی شماره ۱۹۲




نه چرخ به کام ما بگردد یک بار

نه دارد یار کار ما را تیمار


نه نیز دلم را بر من هست قرار

احسنت ای دل، زه ای فلک، نیک ای یار
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 


رباعی شماره ۱۹۲




نه چرخ به کام ما بگردد یک بار

نه دارد یار کار ما را تیمار


نه نیز دلم را بر من هست قرار

احسنت ای دل، زه ای فلک، نیک ای یار




رباعی شماره ۱۹۳




بخت و دل من ز من برآورد دمار

چون یار چنان دید ز من شد بیزار


زین نادره‌تر چه ماند در عالم کار

زانسان بختی، چنین دلی، چونان یار




رباعی شماره ۱۹۴




ای گشته چو ماه و همچو خورشید سمر

خوی مه و خورشید مدار اندر سر


چون ماه به روزن کسان در منگر

ناخوانده چو خورشید میا ای دلبر




رباعی شماره ۱۹۵




ای روی تو رخشنده‌تر از قبلهٔ گبر

وی چشم من از فراق گرینده چو ابر


من دست ز آستین برون کرده ز عشق

تو پای به دامن اندر آورده به صبر
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 


رباعی شماره ۱۹۶




آن کس که چو او نبود در دهر دگر

در خاک شد از تیر اجل زیر و زبر


واکنون که همی ز خاک برنارد سر

شاید که به خون دل کنم مژگان تر




رباعی شماره ۱۹۷




بازی بنگر عشق چه کردست آغاز

می‌ناز ازین حدیث و خود را بنواز


بر درگه این و آن چه گردی به مجاز

ساز ره عشق کن برو با او ساز




رباعی شماره ۱۹۸




هرگز دل من به آشکارا و به راز

با مردم بی خرد نباشد دمساز


من یار عیار خواهم و خاک انداز

کورا نشود ز عالمی دیده فراز




رباعی شماره ۱۹۹




اول تو حدیث عشق کردی آغاز

اندر خور خویش کار ما را می‌ساز


ما کی گنجیم در سراپردهٔ راز

لافیست به دست ما و منشور نیاز
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 


رباعی شماره ۲۰۰




از عشق تو ای صنم به شبهای دراز

چون شمع به پای باشم و تن به گداز


تا بر ندمد صبح به شبهای دراز

جان در بر آتشست و دل در دم گاز





رباعی شماره ۲۰۱




خوشخو شده بود آن صنم قاعده‌ساز

باز از شوخی بلعجبی کرد آغاز


چون گوز درآگند دگر باز از ناز

از ماست همی بوی پنیر آید باز




رباعی شماره ۲۰۲



نادیده ترا چو راه را کردم باز

پیوسته شدم با غم و بگسسته ز ناز


دل نزد تو بگذاشتم ای شمع طراز

تا خسته دل از تو عذر من خواهد باز




رباعی شماره ۲۰۳




خواهی که ترا روی دهد صرف نیاز

دستار نماز در خرابات بباز


مستی کن و بر نهاد هر مست بناز

مر مستان را چه جای روزه‌ست و نماز
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 


رباعی شماره ۲۰۴




عقلی که همیشه با روانی دمساز

دهری که به یک دید نهی کام فراز


بختی که نباشیم زمانی هم باز

جانی که چو بگسلی نپیوندی باز




رباعی شماره ۲۰۵




شب گشت ز هجران دل فروزم روز

شب تیز شد از آه جهانسوزم روز


شد روشنی و تیرگی از روز و شبم

اکنون نه شبم شبست و نه روزم روز




رباعی شماره ۲۰۶



ای گلبن نابسوده او باش هنوز

وی رنگ تو نامیخته نقاش هنوز


بوی تو نکردست صبا فاش هنوز

تا بر تو وزد باد صبا باش هنوز




رباعی شماره ۲۰۸




بر چرخ نهاده پای بستیم هنوز

قارون شدگان تنگدستیم هنوز


صوفی شدهٔ بادهٔ صافیم هنوز

دوری در ده که نیم مستیم هنوز
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 


رباعی شماره ۲۰۹




ای در سر زلف تو صبا عنبر بیز

وی نرگس شهلای تو بس شورانگیز


هر قطره که می‌چکد ز خون دل من

در جام وفای تست کژدار و مریز




رباعی شماره ۲۱۰




درد دلم از طبیب بیهوده مپرس

رنج تنم از حریف آسوده مپرس


نالودهٔ پاک را از آلوده مپرس

در بوده همی نگر ز نابوده مپرس




رباعی شماره ۲۱۱



ای دیده ز هر طرف که برخیزد خس

طرفه‌ست که جز در تو نیاویزد خس


هش دار که تا با تو کم آمیزد خس

زیرا همه آب دیده‌ها ریزد خس




رباعی شماره ۲۱۲




خواندیم گرسنه ما ز دل یار هوس

سیر از چو تویی بگو که یا رد شد پس


تو نعمت هر دو عالمی به نزد همه کس

قدر چو تویی گرسنه‌ای داند و بس
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 


رباعی شماره ۲۱۳




ای چون هستی برده دل من به هوس

چون نیستیم غم فراق تو نه بس


گر چون هستی به دستت آرم زین پس

پنهان کنمت چو نیستی از همه کس




رباعی شماره ۲۱۴




ای من به تو زنده همچو مردم به نفس

در کار تو کرده دین و دنیا به هوس


گرمت بینم چو بنگرم با همه کس

سردی همه از برای من داری و بس




رباعی شماره ۲۱۵



اندر طلبت هزار دل کرد هوس

با عشق تو صد هزار جان باخت نفس


لیکن چو همی می‌نگرم از همه کس

با نام تو پیوست جمال همه کس




رباعی شماره ۲۱۶




شمعی که چو پروانه بود نزد تو کس

نتوان چو چراغ پیش تو داد نفس


با مشعلهٔ عشق تو با دست عسس

قندیل شب وصال تو زلف تو بس
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
صفحه  صفحه 84 از 101:  « پیشین  1  ...  83  84  85  ...  100  101  پسین » 
شعر و ادبیات

Sanai Ghaznavi | سنایی غزنوی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA