انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 85 از 101:  « پیشین  1  ...  84  85  86  ...  100  101  پسین »

Sanai Ghaznavi | سنایی غزنوی


زن

 


رباعی شماره ۲۱۷




بادی که بیاوری به ما جان چو نفس

ناری که دلم همی بسوزی به هوس


آبی که به تو زنده توان بودن و بس

خاکی که به تست بازگشت همه کس




رباعی شماره ۲۱۸




ای تن وطن بلای آن دلکش باش

ای جان ز غمش همیشه در آتش باش


ای دیده به زیر پای او مفرش باش

ای دل نه همه وصال باشد خوش باش




رباعی شماره ۲۱۹



ای گشته دل و جان من از عشق تو لاش

افگنده مرا به گفتگوی اوباش


یک شهر خبر که زاهدی شد قلاش

چون پرده دریده شد کنون باداباش




رباعی شماره ۲۲۱




ای عارض گل پوش سمن پاش تو خوش

ای چشم پر از خمار جماش تو خوش


ای زلف سیه فروش فراش تو خوش

بر عاشق پر خروش پرخاش تو خوش
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 


رباعی شماره ۲۲۲




بر طرف قمر نهاده مشک و شکرش

چکند که فقاع خوش نبندد به درش


در کعبهٔ حسن گشت و در پیش درش

عشاق همه بوسه‌زنان بر حجرش




رباعی شماره ۲۲۳




چون نزد رهی درآیی ای دلبر کش

پیراهن چرب را تو از تن درکش


زیرا که چو گیرمت به شادی در کش

در پیرهن چرب تو افتد آتش




رباعی شماره ۲۲۴



نی آب دو چشم داری ای حورافش

زان روی درین دلست چندین آتش


بی باد تکبر تو ای دلبر کش

با خاک سر کوی تو دل دارم خوش




رباعی شماره ۲۲۶



می بر کف گیر و هر دو عالم بفروش

بیهوده مدار هر دو عالم به خروش


گر هر دو جهان نباشدت در فرمان

در دوزخ مست به که در خلد به هوش

هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 


رباعی شماره ۲۲۷




ای برده دل من چو هزاران درویش

بی رحمیت آیین شد و بد عهدی کیش


تا کی گویی ترا نیازارم بیش

من طبع تو نیک دانم و طالع خویش




رباعی شماره ۲۲۸



گه در پی دین رویم و گه در پی کیش

هر روز به نوبتی نهیم اندر پیش


در جمله ز ما مرگ خرد دارد بیش

هستیم همه عاشق بدبختی خویش





رباعی شماره ۲۳۰



دی آمدنی به حیرت از منزل خویش

امروز قراری نه به کار دل خویش


فردا شدنی به چیزی از حاصل خویش

پس من چه دهم نشان ز آب و گل خویش




رباعی شماره ۲۳۱



آراست بهار کوی و دروازهٔ خویش

افگند به باغ و راغ آوازهٔ خویش


بنمای بهار را رخ تازهٔ خویش

تا بشناسد بهار اندازهٔ خویش

هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 


رباعی شماره ۲۳۲




از عشق تو ای سنگدل کافر کیش

شد سوخته و کشته جهانی درویش


در شهر چنین خو که تو آوردی پیش

گور شهدا هزار خواهد شد بیش




رباعی شماره ۲۳۳




معشوقه دلم به آتش انباشت چو شمع

بر رویم زرد گل بسی کاشت چو شمع


تا روز به یک سوختنم داشت چو شمع

پس خیره مرا ز دور بگذاشت چو شمع




رباعی شماره ۲۳۴



از یار وفا مجوی کاندر هر باغ

بی هیچ نصیبه عشق میبازد زاغ


تا با خودی از عشق منه بر دل داغ

پروانه شو آنگاه تو دانی و چراغ




رباعی شماره ۲۳۵



نیکوتری از آب روان اندر باغ

زیباتری از جوانی و مال و فراغ


لیکن چه کنم که عشقت ای شمع و چراغ

جویان بودست درد ما را از داغ

هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 


رباعی شماره ۲۳۶




نادیده من از عشق تو یک روز فراغ

بهره نبرد مرا ز وصلت جز داغ


کردی تن من ز تاب هجران چو کناغ

تا خو داری تو دوست کشتن چو چراغ




رباعی شماره ۲۳۷




ای بیماری سرو ترا کرده کناغ

پس دست اجل نهاده بر جان تو داغ


خورشید و چراغ من بدی و پس از این

ناییم بهم پیش چو خورشید و چراغ




رباعی شماره ۲۳۸



در راه تو ار سود و زیانم فارغ

وز شوق تو از هر دو جهانم فارغ


خود را به تو داده‌ام از آنم بی‌غم

غمهای تو می‌خورم از آنم فارغ




رباعی شماره ۲۳۹



تا دید هوات در دلم غایت عشق

در پیش دلم کشید خوش رایت عشق


گر وحی ز آسمان گسسته نشدی

در شان دل من آمدی آیت عشق

هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 


رباعی شماره ۲۴۰




بر سین سریر سر سپاه آمد عشق

بر میم ملوک پادشاه آمد عشق


بر کاف کمال کل، کلاه آمد عشق

با اینهمه یک قدم ز راه آمد عشق




رباعی شماره ۲۴۱




جز من به جهان نبود کس در خور عشق

زان بر سر من نهاد چرخ افسر عشق


یک بار به طبع خوش شدم چاکر عشق

دارم سر آنکه سر کنم در سر عشق




رباعی شماره ۲۴۲



تحویل کنم نام خود از دفتر عشق

تا باز رهم من از بلا و سر عشق


نه بنگرم و نه بگذرم بر در عشق

عشق آفت دینست که دارد سر عشق




رباعی شماره ۲۴۴




گویند که کرده‌ای دلت بردهٔ عشق

وین رنج تو هست از دل آوردهٔ عشق


گر بر دارم ز پیش دل پردهٔ عشق

بینند دلی به نازپروردهٔ عشق

هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 


رباعی شماره ۲۴۵




کی بسته کند عقل سراپردهٔ عشق

کی باز آرد خرد ز ره بردهٔ عشق


بسیار ز زنده به بود مردهٔ عشق

ای خواجه چه واقفی تو از خردهٔ عشق




رباعی شماره ۲۴۶




چشمی دارم ز اشک پیمانهٔ عشق

جانی دارم ز سوز پروانهٔ عشق


امروز منم قدیم در خانهٔ عشق

هشیار همه جهان و دیوانهٔ عشق




رباعی شماره ۲۴۷



خورشید سما بسوزد از سایهٔ عشق

پس چون شده‌ای دلا تو همسایهٔ عشق


جز آتش عشق نیست پیرایهٔ عشق

اینست بتا مایه و سرمایهٔ عشق




رباعی شماره ۲۴۸




آن روز که شیر خوردم از دایهٔ عشق

از صبر غنی شدم به سرمایهٔ عشق


دولت که فگند بر سرم سایهٔ عشق

بر من به غلط ببست پیرایهٔ عشق
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 


رباعی شماره ۲۴۹




کردی تو پریر آب وصل از رخ پاک

تا دی شدم از آتش هجر تو هلاک


امروز شدی ز باد سردم بی‌باک

فردا کنم از دست تو بر تارک خاک




رباعی شماره ۲۵۱




زین پیش به شبهای سیاه شبه‌ناک

خورشید همی نمودی از عارض پاک


امروز به عارضت همی گوید خاک

ای روز زمانه «انعم الله مساک»




رباعی شماره ۲۵۲




ناید به کف آن زلف سمن مال به مال

نی رقص کند بر آن رخان خال به خال


ای چون گل نو که بینمت سال به سال

گردنده چو روزگاری از حال به حال




رباعی شماره ۲۵۳




هر چند شدم ز عش تو خوار و خجل

در عشق بجز درد ندارم حاصل


از تو نکنم شکایت ای شمع چگل

کین رنج مرا هم از دل آمد بر دل
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 


رباعی شماره ۲۵۴




ای عهد تو عهد دوستان سر پل

از وصل تو هجر خیزد از عز تو دل


پر مشغله و میان تهی همچو دهل

ای یک شبه همچو شمع و یک روزه چو گل




رباعی شماره ۲۵۵




از گفتهٔ بد گوی تو چون هر عاقل

در کوشش خصم تو چو هر بی‌حاصل


خالی نکنم تا ننهندم در گل

سودای تو از دماغ و مهر تو ز دل




رباعی شماره ۲۵۶




با چهرهٔ آن نگار خندان ای گل

بیرون نبری زیره به کرمان ای گل


بیهوده تن خویش مرنجان ای گل

هان چاک مزن بر به گریبان ای گل




رباعی شماره ۲۵۷




ای عمر عزیز داده بر باد ز جهل

وز بی‌خبری کار اجل داشته سهل


اسباب دوصد ساله سگالنده ز پیش

نایافته از زمانه یک ساعت مهل
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 


رباعی شماره ۲۵۹




از روی عتاب اگر چه گویی سردم

در صف بلا گرچه دهی ناوردم


روزی اگر از وفای تو برگردم

در مذهب و راه عاشقی نامردم




رباعی شماره ۲۶۰




بسیار ز عاشقیت غمها خوردم

در هجر بسی شب که به روز آوردم


رنج دل و خون دیده حاصل کردم

گر جان برم از دست تو مرد مردم




رباعی شماره ۲۶۱




بر دل ز غم فراق داغی دارم

در یافتن کام فراغی دارم


با این همه پر نفس دماغی دارم

بر رهگذر باد چراغی دارم





رباعی شماره ۲۶۲




هر بار ز دیده از تو در تیمارم

تا بهره ز دیدار تو چون بردارم


ای یار چو ماه اگر دهی دیدارم

چون چرخ هزار دیده در وی دارم
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
صفحه  صفحه 85 از 101:  « پیشین  1  ...  84  85  86  ...  100  101  پسین » 
شعر و ادبیات

Sanai Ghaznavi | سنایی غزنوی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA