ارسالها: 6368
#854
Posted: 23 Apr 2015 09:44
رباعی شماره ۲۷۶
پر شد ز شراب عشق جانا جامم
چون زلف تو درهم زده شد ایامم
از عشق تو این نه بس مراد و کامم
کز جملهٔ بندگان نویسی نامم
رباعی شماره ۲۷۸
بی وصل تو زندگانی ای مه چکنم
بی دیدارت عیش مرفه چکنم
گفتی که به وصل هم دلت شاد کنم
گر این نکنی نعوذبالله چکنم
رباعی شماره ۲۷۹
گیرم ز غمت جان و خرد پیر کنم
خود را ز هوس ناوک تقدیر کنم
بر هر دو جهان چهار تکبیر کنم
شایستهٔ تو نیم، چه تدبیر کنم
رباعی شماره ۲۸۰
دارد پشتم ز وعدهٔ خام تو خم
بارد چشمم ز بردن نام تو نم
تا کرد قضا حدیثم از کام تو کم
هرگز نروم به گام در دام تو دم
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ویرایش شده توسط: anything
ارسالها: 6368
#855
Posted: 23 Apr 2015 09:48
رباعی شماره ۲۸۱
ای چون شکن زلف تو پشتم خم خم
وی چون اثر خلق تو صبرم کم کم
در مهر و وفایت آزمودم دم دم
با این همه تو بهی و آخر هم هم
رباعی شماره ۲۸۳
با ابر همیشه در عتابش بینم
جویندهٔ نور آفتابش بینم
گر مردمک دیدهٔ من نیست چرا
چون چشم گشایم اندر آبش بینم
رباعی شماره ۲۸۴
فتحی که به آمدنت منصور شوم
عمری که ز رفتن تو رنجور شوم
ماهی که ز دیدن تو پر نور شوم
جانی که نخواهم که ز تو دور شوم
رباعی شماره ۲۸۵
در وصل شب و روز شمردیم بهم
در هجر بسی راه سپردیم بهم
تقدیر به یکساعت برداد به باد
رنجی که به روزگار بردیم بهم
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ویرایش شده توسط: anything