ارسالها: 285
#34
Posted: 6 Aug 2012 19:41
رفتیم و کس نگفت ز یاران که یار کو؟
آن رفته ی شکسته دل بی قرار کو؟
چون روزگار غم که رود رفته ایم و یار
حق بود اگر نگفت که آن روزگار کو؟
چون می روم به بستر خود می کشد خروش
هر ذرّه ی تنم به نیازی که یار کو؟
آرید خنجری که مرا سینه خسته شد
از بس که دل تپید که راه فرار کو؟
آن شعله ی نگاه پر از آرزو چه شد؟
وان بوسه های گرم فزون از شمار کو؟
آن سینه یی که جای سرم بود از چه نیست؟
آن دست شوق و آن نَفَس پُر شرار کو،
رو کرد نوبهار و به هر جا گلی شکفت
در من دلی که بشکفد از نوبهار کو؟
گفتی که اختیار کنم ترک یاد او
خوش گفته ای ولیک بگو اختیار کو؟
زنده یاد سیمین دانشور
قول میدهم لام تا کام حرفى نزنم
فقط بگذار از”دال تا میم” بگویم ، بگذار بگویم که“دوستت دارم.
ارسالها: 2554
#35
Posted: 20 Aug 2012 08:40
بالاخره پس از سال ها سيمين دانشور در كتاب "غروب جلال " لب به سخن گشود و رمز و رازهاي مرگ جلال را بر ملا كرد. از خواندن اين كتاب لذت بردم چون متوجه شدم كه نوشابه، قاتل يكي از نويسندگان نامدار اين مملكت بوده. قاتلي كه هيچ كسي زنداني اش نكرده است. ومن چقدر شانس آوردم كه فهميدم نوشابه قاتل است و مي تواند هر آدم گردن كلفتي را از پاي بيندازد .اين سطرهاي پايين را از كتاب غروب جلال نوشته سيمين دانشور نقل مي كنم تا متوجه شويد كه نوشابه همين نوشابه هاي شيشه اي به ويژه خانواده چه موجودات كثيف و نامردي هستند.
"من جلال را پيش عمويم بردم كه رييس بهداري ارتش وقت بود. او معاينات فراوان كرد و دستور آزمايش هاي فراوان تر داد و به اين نتيجه رسيد كه جلال سل ندارد اما برونشيت مزمن دارد و قلبش هم نسبت به اندامش كوچك است و سيگار كشيدن و نوشيدن نوشابه را مطلقن ممنوع كرد .پدرش حضرت آيت الله سيد احمد طالقاني ،جلال را به شاه آباد پيش آقاي عباس آل احمد برد كه متخصص عكسبرداري از ريه بود و او هم تشخيص عمويم را تاييد كرد.حاج آقا با تعدادي جوجه كه خريده بودند با جلال از شاه آباد بر گشتند .تصور مي فرمودند بيماري جلال از بي قوتي است از نوشابه و سيگار اطلاع نداشتند.
هرچه به جلال التماس كردم كه سيگار را ترك بكند، زير بار نرفت و با مهارت خود مرا سيگاري كرد.يك پاكت سيگار هماي اتو كشيده در يك جاسيگاري زيبا و يك فندك قرمز برايم هديه آورد و گفت پس از تدريس و يا ترجمه ، يك عدد بكش ،خستگي ات رفع مي شود. من ابله هم رطب را خوردم و از آن به بعد منع رطب خوردن نتوانستم. جلال نوشابه خوردن را هم ادامه داد و كوشيد مرا هم ،هم پياله ي خود بكند كه اين بار زير بار نرفتم .مي گفت مگذار شيطان هم پياله ي من شود.
وقتي به اسالم مي رفتيم يعني مي رفتيم كه دو ماه و اندي بعد جسدش،جسد بي جانش را به تهران بياوريم ،در قزوين توقف كرد و چندين كارتن قزونيكا خريد. در نوشابه هايش آب جوشيده مي ريختم ،اما آدم تا سرشار نشود دست از بطري كه برنمي دارد،آن هم كسي كه از ساعت يازده صبح تا اواخر شب قزونيكاي ملك ري مي نوشد و سيگار كارگري اشنو مي كشد .
بيشتر هم پالگي هاي جلال،از مرادش مرحوم خليل ملكي گرفته تا مريدش دكتر غلامحسين ساعدي قرباني نوشابه شدند . ملكي و ساعدي ازسيروز كبدي از دنياي خراب ما مهاجرت كردند و جلال از آمبولي."
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ارسالها: 2554
#36
Posted: 20 Aug 2012 08:41
روکله «دشمنان» سیمین دانشور بعد از ۵۰سال پیدا شد
کتاب - ترجمههای سیمین دانشور از داستانهای کوتاه آنتوان چخوف در قالب مجموعه داستان «دشمنان» منتشر شد.
مهر گزارش داد: مجموعه داستان «دشمنان» شامل 13 داستان کوتاه از آنتوان چخوف با ترجمه سیمین دانشور از سوی موسسه انتشارات امیرکبیر منتشر شد.
این مجموعه داستان که پیش از این برای نخستین بار در سال 1341 منتشر شده بود، ترجمهای از متن انگلیسی این داستانها به شمار میرود. پنج داستان از این مجموعه با عنوان تیفوس و با ترجمه وی در سال 1329و هشت داستان دیگر نیز با عنوان «بهترین داستانهای چخوف» در سال 1330 منتشر شده و این کتاب تمامی آنها را در قالب این کتاب به صورت واحد گردآوری کرده است.
از مجموعه داستانهای موجود در این کتاب آثاری چون جیرجیرک، دشمنان، فراری، رویاها، یک اتفاق ناچیز، ساز روچیلد، بوسه، راهب سیاه پوش و وانکا از کتاب داستانهای چخوف به کوشش رابرت لیسنکوت که در نیویورک و از سوی نشریه رندوم پاوس منتشر شده است انتخاب شدهاند و داستانهایی مانند تیفوس، گوسیف، خانم و سگ ملوسش و هاملت مسکوی نیز از کتاب نمایشنامههای و داستانهای چخوف چاپ لندن انتخاب و ترجمه شده است.
در بخشی از مقدمه این مجموعه داستان عنوان شده است که چخوف در داستانهایش بیشتر به کسانی توجه دارد که به قول خودش آدمهایی بسیار عادی هستند و از طریق آنهاست که او به ناگوارترین مسائل زندگی دسترسی پیدا میکند؛ مسائلی که نه تنها ذهن او بلکه ذهن موجودات زاده تخیل شاعرانه او را نیز به خود مشغول میکنند. آنچه در آثار او بیشتر دیده میشود ناچیز شمردن زندگی روزمره است و این احساس در واقع مضمون اساسی داستانهای چخوف به شمار میرود.
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ارسالها: 2554
#37
Posted: 20 Aug 2012 08:41
سیمین دانشور در 8 اردیبهشت 1300 در شیراز به دنیا آمد. پدرش دکتر محمدعلی دانشور (احیاءالسلطنه) همان کسی است که دانشور در رمان «سووشون» از او به نام دکتر عبدالله خان یاد میکند؛ احیاءالسلطنه مردی با فرهنگ و ادب بود و عضو گروه حافظیون که شبهای جمعه بر سر مزار حافظ جمع میشدند و یاد حافظ را زنده میداشتند. مادر سیمین دانشور قمرالسلطنه حکمت نام داشت. بانوی شاعر و هنرمند که نقاشی را به فرزندانش میآموخت و مدتی هم مدیر هنرستان دخترانه هنرهای شیراز بود سیمین سه برادر و دو خواهر داشت و در خانوادهای اهل ذوق و هنر پرورش یافت.
این بانوی داستانسرا از کودکی با ادبیات و هنر توسط مادر و پدرش آشنا شد و دوران ابتدایی و متوسط را در مدرسه انگلیسی «مهرآئین» به تحصیل پرداخت و در امتحانات نهایی شاگرد اول سراسر کشور شد. سپس به تهران آمد و در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران به تحصیل مشغول شد و در مدرسهای آمریکایی در تهران اقامت گزید.
پدرش در سال 1320 زمانی که سیمین موفق به اخذ مدرک لیسانس شده بود، درگذشت و با وجود درآمد مکفی پدر و ثروت مادرش برای مدتی مجبور به کار کردن شد. از جمله کارهایی که سیمین به آن اشتغال داشت، معاونت اداره تبلیغات خارجی و همچنین نوشتن مقاله برای روزنامه ایران آن زمان با نام مستعار «شیرازی بینام» بود و برای مدت کوتاهی نیز در رادیو تهران مشغول بود.
دکتر سیمین دانشور در سال 1327 توانست اولین مجموعه داستانهای کوتاهش را با عنوان «آتش خاموش» منتشر کند که برخی از داستانهای این مجموعه 16 قسمتی، قبلا در روزنامه کیهان، مجله بانو و امید چاپ شده بود.
دانشور در واقع اولین زنی است که داستان نویس بودن را به صورت حرفهای پیش گرفت. البته قبل از او هم افرادی بودند مانند امینه پاکروان که البته به فرانسه مینوشت، ولی فارسی را خوب نمیدانست، اما در هر حال سیمین دانشور را اولین زن نویسنده ایرانی میدانند.
او در دورهای داستاننویسی را آغاز میکند که حضور زن به عنوان نویسنده خرق عادت بود؛ کاری را که فروغ فرخزاد در شعر انجام میدهد، دانشور در داستان ترسیم میکند. اولین اثرش «آتش خاموش» را در 22 سالگی نوشت و در 27 سالگی چاپ کرد؛ البته این داستان مشق اول او بود. وقتی که آن را به صادق هدایت نشان داد و نظرش را خواست به او گفت «اگر من به تو بگویم چطور بنویس و چکار کن دیگر خودت نخواهی بود، بنابراین بگذار دشنامها و سیلیها را بخوری تا راه بیفتی» و (دانشور) ادامه میدهد «من هم همین کار را کردم».
البته خود دانشور علاقه چندانی به اولین اثرش نداشت و معتقد بود این مجموعه به مقتضای سنش بسیار رمانتیک است و هرگز اجازه چاپ مجدد آن را نداد.
در آخر بهار همان سال یعنی 1327 پس از انتشار «آتش خاموش» سیمین دانشور در مسیر بازگشت از شیراز به تهران با جلال آلاحمد آشنا شد. این تاریخ نقطه عطفی در زندگی سیمین محسوب میشود؛ زیرا جلال آلاحمد نیز از نویسندگان بنام دوره است که اولاً با بزرگان این عرصه آمد و شد دارد، ثانیاً ذاتاً نویسندهپرور است.
دانشور یکی از دانشجویان مشهور دوران طلایی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران است که در محضر استادانی مانند بدیعالزمان فروزانفر، ملکالشعرا بهار و پرویز ناتل خانلری حضور داشت.
سیمین دانشور در سال 1328 موفق به اخذ مدرک دکتری ادبیات فارسی از دانشگاه تهران شد و رساله زیبایی شناسی «علم الجمال و جمال» را که در رابطه با ادبیات قرن هفتم است، به رشته تحریر درآورد. به مدت 5 سال با متقدان بزرگی چون فاطمه سیاح، بهمینار، ملکی و فروزانفر کار کرد.
در سال 1329 جلال آلاحمد و سیمین دانشور با یکدیگر ازدواج کردند. البته این ازدواج مخالفتهایی را از جانب خانواده جلال به همراه داشت؛ پدر جلال در روز عقدکنان مراسم را ترک کرد و به قم بازگشت و تا 10 سال بعد از آن، پای به خانه جلال نگذاشت. سیمین دانشور تا سال 1348 که جلال به طور ناگهانی در اسالم گیلان نقاب خاک بر چهره پوشید، با وی همراه بود.
در سال 1331 (1951 میلادی) دکتر سیمین دانشور با استفاده از بورس تحصیلی فولبریت به ایالات متحده آمریکا رفت و به مدت دو سال در رشته زیباشناسی در دانشگاه استنفورد مشغول به تحصیل شد و نزد والاس استنگر داستاننویسی و نزد فیل پریک نمایشنامه نویسی آموخت.
در این مدت داستانهای کوتاه او به انگلیسی در مجله ادبی پاسیفیک اسیکتاتور و کتاب داستانهای استنفورد به چاپ رسید. دانشور در آمریکا تکنیک، فضاسازی، مکان و محیط داستانی را آموخت و در واقع از مدرنترین شیوههای روایی داستان آگاه شد. وقتی از آمریکا برگشت، «شهری چون بهشت» را نوشت که دهها قدم از آثار قبلیاش جلوتر بود.
سیمین دانشور، با آنکه اهل شیراز بود، اما به دلیل سالها حضور و زندگی در تهران به یکی از نمادهای فرهنگی این شهر تبدیل شد. او در بسیاری از آثار خود راوی فضای شهر تهران میشود و این شهر به خصوص در آثار بعد از «سووشون» جزء لاینفک ساختار داستانی وی شد.
دانشور در مصاحبهای خود را برخلاف همسرش (جلال آل احمد)، اهل سیاست به حساب نمیآورد: «من همیشه سیمین دانشور باقی ماندم، هیچ گاه سیمین آل احمد نشدم و اصلاً هم با طرز فکر جلال موافق نبودم و نیستم. من با نوسان موافق هستم و هرگز سیاسی نبودم. هدف سیاست رسیدن به قدرت است و آدم خاص و جاه طلبی میخواهد. من آدمی هستم به کلی غیرسیاسی»
به طور کلی سیمین دانشور در آثار خود به مشکل هویت و جایگاه زن ایرانی در مرحلهای از تغییر و تحول اجتماعی میپردازد و تلاش زنان برای خودیابی را با انتقاد از جامعهای ـ که دنیای زنان ناشناختهتر از دنیای مردان است ـ مورد بررسی قرار میدهد.
رمان «جزیره سرگردانی» که وقایع آن از نزدیکیهای پاگیری انقلاب اسلامی در کشور آغاز و تا بحبوحه انقلاب ادامه مییابد، جزء آخرین آثار داستانی منتشره از این بانوی کهنسال نویسنده است که در شمارگان بالایی به چاپ رسیده و مورد توجه محافل و منتقدان ادبی واقع شده است.
تیراژ افسانهای «ساربان سرگردان» که حدود 88 هزار نسخه است، در روزگاری که تیراژ رمان چیزی حدود 3000 نسخه است، تاکیدی دیگر بر این نکته است که دانشور در مخاطبشناسی نیز تبحر زیادی دارد. این امتیاز را قبل از هر چیز باید ناشی از درک و فهم نویسندهاش از انسان ایرانی با توجه به فرهنگ و تمدن ایرانی دانست. دانشور به عمیقترین شکل ممکن انسان ایرانی را با توجه به اعتقادات و باور هایش در آثارش بازتاب میدهد. جلد سوم که «کوه سرگردان» نام دارد بیشتر درباره موعود نوشته است.
برخی از جمله تالیفها و ترجمههای دانشور عبارتند از: «آتش خاموش» 1327، «سرباز شکلاتی » اثر برنارد شاو 1328، «دشمنان» اثر آنتوان چخوف، مجموعه داستانهای کوتاه 1328، «بتاتریس» اثر شنیتسلر 1332، «رمز موفق زیستن » اثر دیل کارنگی 1332، «کمدی انسانی» اثر ویلیام سارویان 1334، «داغ ننگ» اثر ناتانیل هارثون 1334، «همراه آفتاب» اثر هارول کور لندر، مجموعه داستانهای ملل مختلف برای کودکان 1337، «شهری چون بهشت» 1340، «باغ آلبالو» اثر انتوان چخوف 1347، «سووشون» 1348، «چهل طوطی با جلال آلاحمد»1351، «بنال وطن» اثر آلن پیتون 1351، «مسائل هنرایران» ده شب، شبهای شاعران و نویسندگان ایران 1356، «مجموعه داستان کوتاه» 1358، «بی کی سلام کنم؟» 1359
«غروب جلال» 1360، « ماه عسل آفتابی» ترجمهای از آثار نویسندگان مختلف 1362، «جزیره سرگردانی» رمان جلد اول ،1372، «شناخت و تحسین هنر» مجموعه مقالات 1357، «از پرندههای مهاجر بپرس» 1376، «ساربان سرگردان» 1380، «کوه سرگردان» و مجموعه داستان «انتخاب».
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ارسالها: 2554
#38
Posted: 20 Aug 2012 08:43
وصیت نامه
سيمين دانشور پيش از درگذشتش، وصيتنامهاي را تنظيم كرده است.
وصيتنامهي بانوي فقيد ادبيات داستاني ايران از سوي خانوادهاش در اختيار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) قرار گرفته است كه متن آن در ادامه ميآيد:
«بهنام خدا
7 مرداد 1385
وصيتنامه سيمين دانشور با وصايت خانم ليلي رياحي
اينجانب سيمين دانشور فرزند دكتر محمدعلي ـ شماره شناسنامه 46625 ـ صادره از شيراز متولد 1300 در شيراز ـ فرزندخوانده و خواهرزادهام، خانم ليلي رياحي فرزند احمد ـ داراي شناسنامه شماره 768 صادره از اصفهان حوزه يك متولد سال 1327 را وصي خود قرار ميدهم كه پس از مرگم ترتيب قرارداد كتابها و ترجمههايم و ترجمههاي خارج از كشورم را به عهده بگيرد، و در عوض ثلث از كل اموالم را دريافت دارد.
الف - كتابها و يا ترجمههايي كه كردهام و ناشرانم به قرار زير است:
خانم رياحي ميتواند به اتكاي اين وصيتنامه قرارداد با ناشرانم را لغو يا تمديد نمايد و وجوه حاصله از فروش كتابها را دريافت دارد.
1- نوشتهها يا تأليفات: شهري چون بهشت ـ سووشون ـ به كي سلام كنم؟ ـ جزيره سرگرداني ـ ساربان سرگردان (جلد دوم جزيره سرگرداني)
2-ترجمه: كمدي انساني ـ داغ ننگ ـ بنال وطن
3-تاليف: شناخت و تحسين هنر
نه كتاب فوق از انتشارات خوارزمي (مدير عامل عليرضا حيدري) ميباشد.
4-دشمنان ترجمه از چخوف نشر نگاه (مديرعامل رئيسدانا)
5-از پرندههاي مهاجر بپرس (نشر قطره، مديرعامل فياضي)، باغ آلبالو (ترجمه از چخوف) ايضا نشر قطره
6-همراه آفتاب (نشر اميركبير كه اينك در اختيار انتشارات دولتي است)
7-آتش خاموش ـ راز موفق زيستن ـ بئاتريس ـ ماه عسل آفتابي
كتابهاي فوق قرارداد تازهاي پس از چاپ اول بسته نشده است.
ب- 1- پول نقد در بانك صادرات ايران ـ تجريش
2- دو ميليون تومان سپرده ثابت در بانك ملي ايران شعبه تجريش توأم با دفترچه ثبت حاصل از سپرده (مدارك در فايل خاكستري در كتابخانه موجود است)
وصيتنامهي سيمين دانشور
ليلي خانم وصي من طبق اين وصيتنامه و اختياردار چاپ آثارم ميتواند با وراث ديگر ثلث اثاث خانه و لباسهايم را مالك شود.
سيمين دانشور»
به گزارش ايسنا، سيمين دانشور - داستاننويس و مترجم - متولد هشتم ارديبهشتماه سال 1300 در شيراز بود. در سال 1328، دكتري خود را در رشتهي ادبيات فارسي از دانشگاه تهران گرفت. يك سال بعد با جلال آل احمد ازدواج كرد و در سال 1331 براي مطالعه در رشتهي «زيباييشناسي» در دانشگاه استنفورد، به آمريكا سفر كرد و دو سال بعد به ايران بازگشت. از جمله تأليفها و ترجمههاي دانشور عبارتاند از: «آتش خاموش» (1327)، «سرباز شكلاتي» برنارد شاو (1328)، «باغ آلبالو» و «دشمنان» از آنتوان چخوف (1331)، «بئاتريس» از شنيتسلر و «رمز موفق زيستن» از ديل كارنگي (1332)، «كمدي انساني» ويليام سارويان و «داغ ننگ» از ناتانيل هارتون (1334)، «شهري چون بهشت» (1340)، «سووشون» (1348)، «بنال وطن» از آلن پيتون (1351)، «به كي سلام كنم؟» (1359)، «غروب جلال» (1360)، «ماه عسل آفتابي» (داستانهاي ملل مختلف) (1362)، «جزيرهي سرگرداني» (1372)، «شناخت و تحسين هنر» (مجموعهي مقالات) (1375)، «از پرندههاي مهاجر بپرس» (1376) و «ساربان سرگردان» (1380).
او نخستين زن ايراني است که به شکل حرفهيي در زبان فارسي داستان نوشت. مهمترين اثر او، رمان «سووشون» است که نثري ساده دارد و به زبانهاي متعددي ترجمه شده است. اين كتاب از جمله پرفروشترين آثار ادبيات داستاني در ايران محسوب ميشود.
سيمين دانشور 18 اسفندماه سال گذشته در سن نودسالگي درگذشت
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ارسالها: 2554
#39
Posted: 20 Aug 2012 08:44
من زنم ...
باید باکره باشى، باید پاک باشى!
براى آسایش خاطر مردانى که پیش از تو پرده ها دریده اند !
چرایش را نمیدانى فقط میدانى قانون است، سنت است ، دین است
قانون و سنت را میدانى مردان ساخته اند
اما در خلوت مى اندیشى به مرد بودن خدا و گاهى فکر میکنى شاید خدا را نیز مردان ساخته اند!!
من زنم ...
با دست هایی که دیگر دلخوش به النگو هایی نیست
که زرق و برقش شخصیتم باشد
من زنم .... و به همان اندازه از هوا سهم میبرم که ریه های تو
میدانی ؟ درد آور است من آزاد نباشم که تو به گناه نیفتی
قوس های بدنم به چشم هایت بیشتر از تفکرم می آیند
دردم می آید باید لباسم را با میزان ایمان شما تنظیم کنم
دردم می آید ژست روشنفکریت تنها برای دختران غریبه است
به خواهر و مادرت که میرسی قیصر می شوی
دردم می آید در تختخواب با تمام عقیده هایم موافقی
و صبح ها از دنده دیگری از خواب پا میشوی
تمام حرف هایت عوض میشود
دردم می آید نمی فهمی
تفکر فروشی بدتر از تن فروشی است
حیف که ناموس برای تو وسط پا است نه تفکر
حیف که فاحشه ی مغزی بودن بی اهمیت تر از فاحشه تنی است
من محتاج درک شدن نیستم / دردم می آید خر فرض شوم
دردم می آید آنقدر خوب سر وجدانت کلاه میگذاری
و هر بار که آزادیم را محدود میکنی
میگویی من به تو اطمینان دارم اما اجتماع خراب است
نسل تو هم که اصلا مسول خرابی هایش نبود
میدانی ؟
دلم از مادر هایمان میگیرد
بدبخت هایی بودند که حتی میترسیدند باور کنند حقشان پایمال شده
خیانت نمیکردند .. نه برای اینکه از زندگی راضی بودند
نه ...خیانت هم شهامت میخواست ... نسل تو از مادر هایمان همه چیز را گرفت
جایش النگو داد ...
مادرم از خدا میترسد ... از لقمه ی حرام میترسد ... از همه چیز میترسد
تو هم که خوب میدانی ترساندن بهترین ابزار کنترل است
دردم می آید ... این را هم بخوانی میگویی اغراق است
ببینم فردا که دختر مردم زیر پاهای گشت ارشاد به جرم موی بازش کتک میخورد
باز هم همین را میگویی
ببینم آنجا هم اندازه ی درون خانه ، غیرت داری ؟؟
دردم می آید که به قول شما تمام زن های اطرافتان خرابند ...
و آنهایی هم که نیستند همه فامیل های خودتانند ....
مادرت اگر روزی جرات پیدا کرد ازش بپرس
از س.ک.س با پدر راضی بود ؟؟؟
بیچاره سرخ می شود ... و جوابش را ...
باور کن به خودش هم نمی دهد ...........
دردم می آید
از این همه بی کسی دردم می آید
سمین دانشور
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ارسالها: 2554
#40
Posted: 20 Aug 2012 08:46
روایت سیمین دانشور از امام موسی صدر
شهریور ۸م, ۱۳۸۹ ۴ دیدگاه
هر چه به نهم شهریور نزدیک میشویم، خاطره ربایش امام موسی صدر برایمان زنده میشود. سیدو سال پیش این مرد بزرگوار در لیبی ربوده میشود و تا امروز از سرنوشتش خبری نیست. اما در رسانههای خبری در این چند روز گذشته خبر از زنده بودن امام موسی صدر میدهند. و حتی خود قذافی در دیداری با جوانان شمال آفریقا اعتراف کرده که موسی صدر را دیده است. و نمایندگان جنبش امل در گفتگویی که با رادیو گفتوگو ایران داشتن خبر از دیدار این افراد با موسی صدر داده اند. در هر صورت هست جریانات و وقایعی هست که مانع از آزادی یا پخش خبر رسمی از وضعیت امام موسی صدر می شود به اعتقاد صاحبنظران سرنوشت امام موسی صدر به یکی از پیچیده ترین معماهای سیاسی سه دهه گذشته بدل شده است و رمزگشایی از آن به سبب پیوندهای وثیق آن با شرایط سیاسی و امنیتی منطقه و ارتباط آن با دخالت یا اطلاع بسیاری از سران کشورهای “عربی” و ” اســلامـــی” منطقه چندان ساده به نظر نمیرسد.
چندی پیش مجله گوهران با سیمین دانشور پیرامون مرحوم نیمایوشیج مصاحبه کرده بود. سیمین در این مصاحبه خاطراتی از امام موسی صدر و نیما و جلال بیان کرده . به نظر من با بیان شیرین بانو سیمین دانشور حیف است که شوما هم این روایت را نخوانید:
موسی صدر خیلی خوش تیپ بود. حالا لیبی (قذافی) یا گمش کرده یا کشتدش، نمیدونم. غروب بود. موسی صدر اومد، در زد. اون یکی از زیباترین مردهای دنیا بود.چشمهای خاکستری، درشت، زیبا. لباس آخوندیش هم شیک، از این سینه کفتریها. من در رو باز کردم.
گفتم: ببینم! شما امامی، پیغمبری! تو حق نداری اینقدر خوشگل باشی! خندید. گفت: جلال هست؟گفتم: آره، بیا تو. اومد تو. نیمام که همیشه اینجا بود……. دیگه من نرسیدم چایی به نیما بدم.
نیما تو خاطراتش نوشته که: سیمین محو جلال امام موسی صدر شد و چایی ما رو خودش نداد و منم چایی نخوردم.
موسی صدر سه چهار روز اینجا موند. نیما خیلی حسودیش شد. نیما خیلی وسواسی بود.باید چایی رو خودم میریختم. تفاله نداشته باشه. سرش هم اینقد خالی باشه. خودمم میدادم بهش.من محو جمال صدر شدم. خیلی زیبا بود. بعد سه چهار روز موند و بعد ما رفتیم قم. او رئیس نهضت امل در لبنان بود. سووشون رو او به عربی ترجمه کرد. آورده بود برامون. بعد ما رو به قم دعوت کرد که دیگه بیرونی و اندرونی بود. ولی میدیدمش. شام و نهار اینا میدیدیمش
مجله گوهران (ویژه نیما یوشیج)، ۱۳دی
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"