ارسالها: 2554
#41
Posted: 20 Aug 2012 08:48
1300 تولد، شیراز.پدرش دکتر محمدعلی دانشور، پزشک بود و مادرش قمرالسلطنه حکمت که مدتی مدیر هنرستان دخترانه هنرهای زیبای شیراز و نقاش نیز بود. سیمین سه برادر و دو خواهر داشته. دوران ابتدایی و متوسطه را در مدرسه انگلیسی مهرایین به تحصیل پرداخت و در امتحانات نهایی شاگرد اول سراسر کشور شد. در تهران در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران به تحصیل پرداخت و در شبانه روزی امریکایی اقامت گزید.
1320 فورت پدر. با مرگ پدر، سیمین که در زبان و ادبیات لیسانس گرفته با وجود درآمد مکفی پدر و ثروت مادر ناچار میشود مدتی کار کند، از جمله معاون اداره تبلغات خارجی شده و بعد برای رادیو تهران و روزنامه ایران با نام مستعار «شیرازی بینام» مقاله مینویسد.
1327 انتشار »آتش خاموش«، شامل 16 داستان کوتاه. بعض از این داستانها قبلا در رزونامه کیان، مجله بانو، امید چاپ شده بود. «آتش خاموش» اولین مجموعه داستانی است که زنی ایرانی به چاپ میرساند.
1327 آشنایی با آل احمد در بهار این سال و به هنگام بازگشت از اصفهان به تهران در اتوبوس، پس از انتشار «آتش خاموش».
1328 درجه دکتری ادبیات فارسی از دانشگاه تهران با رساله «علمالجمال و جمال در ادبیات فارسی تا قرن هفتم» زیر نظر فاطمه سیاح و پس از مرگ او زیر نظر فروزانفر. به قول خود دانشور پنج سال زیر دست سیاح کار کرده و اولین داستان هایش را برای او خوانده و در همین زمان به تشویق او داستانهایش را به مدت یک سال برای کسی میخوانده که بعدها میفهمد هدایت است.( به نقل شفاهی از دانشور).
1328 ترجمه سرباز شکلاتی، برنارد شاو.
1328 ترجمه «دشمنان» چخوف. مجموعه داستانهای کوتاه.
1329 ازدواج با آل احمد. پدر آل احمد با این ازدواج، ازدواج با زن مکشوفه ، مخالف بوده. روز عقدکنان از تهران به قم میرود و ده سال به خانه پسر پا نمیگذارد.
1331 با استفاده از بورس تحصیلی فولبرایت به ایالات متحد امریکا میرود و به مدت دو سال در رشته زیباییشناسی در دانشگاه استنفورد به تحصیل میپردازد. در این مدت دو داستان کوتاه از او به انگلیسی در مجله ادبی «پاسیفیک اسپکتاتور» و کتاب داستانهای استنفورد به چاپ میرسد. در کلاسهای نویسندگی خلاقه استاد او والاس استگنر است. در بازگشت به ایران در هنرستان هنرهای زیبای پسران و دختران به تدریس میپردازد.
1322 ترجمه «بئاتریس»، آرتور شنیتسلر.
1333 ترجمه «کمدی انسانی»، ویلیام سارویان، و «داغ ننگ»، ناتانائل هاثورن.
1337 ترجمه «همراه آفتاب»، هارول کورلندر، مجموعه داستانهای ملل مختلف برای کودکان.
1338 با سمت دانشیاری کلنل علینقی وزیری در رشته باستانشانسی و تاریخ هنر به استخدام دانشگاه تهران در میآید.
1340 «شهری چون بهشت».
1347 ترجمه «باغ آلبالو»، چخوف.
1348 «سووشون»، انتشارات خوارزمی. دو ماه قبل از مرگ آل احمد منتشر شد.
1351 ترجمه «بنال وطن»، آلن پیتون.
1356 «مسائل هنر معاصر»، ده شب، شبهای شاعران و نویسندگان ایران، امیرکبیر.
1358 تقاضای بازنشستگی از دانشگاه تهران، مجموعه ده داستان کوتاه.
1359 «به کی سلام کنم؟» خردادماه، خوارزمی
1360 غروب جلال، تهران، انتشارات رواق.
1362 ترجمه «ماه عسل آفتابی»، از نویسندگان مختلف.
1372 «جزیره سرگردانی»، رمان، جلد اول، خوارزمی.
دیگر آثار: شاهکارهای فرش ایران (دو جلد به فارسی و انگلیسی) با همکاری خانم دکتر نای، راهنممای صنایع ایران، ذن و بودیسم نوشته سوزوکی، که دو فصل آن به چاپ رسیده است. و مقالات «مبانی استتیک»، سلسله مقالاتی در روزنامه مهرگان، مقالاتی پراکنده در روزنامههای کیهان و آیندگان قبل از 1357.
منبع: جدال نقش با نقاش در آثار سیمین دانشور(از سووشون تا آتش خاموش) / هوشنگ گلشیری / انتشارات نیلوفر
آثار اخیر:
1380 ساربان سرگردان
1386 مجموعه داستان انتخاب
1389 علم الجمال و جمال در ادبیات فارسی تا قرن هفتم هجری - پایان نامه دکتری
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ارسالها: 2554
#42
Posted: 20 Aug 2012 08:49
علی دهباشی در این باره به فارس گفت: سیمین دانشور پس از تحمل یک دوره بیماری که در این اواخر دچار آن شده بود سرانجام در ساعت 16 امروز (پنجشنبه) درگذشت.
وی ادامه داد: مرحوم سیمین دانشور در آستانه 91 سالگی بود و کهولت سن وی در فوت وی موثر بود؛ ضمن این که در این اواخر نیز مرحوم سیمین دانشور دچار یک آنفولانزای شدید شده بود که این عامل نیز در فوت وی تاثیر زیادی داشته است.
دهباشی درباره زمان دقیق مراسم تشییع این بانوی نویسنده گفت: مراسم تشییع وی قطعا روز جمعه نخواهد بود و احتمالا روز شنبه و حتی یکشنبه خواهد بود.
وی درباره مکان خاکسپاری مرحوم سیمین دانشور واین که وی در کنار همسرش جلال آل احمد دفن خواهد شد نیز گفت: ابتدا باید وصیتنامه مرحوم سیمین دانشور خوانده شود و آن گاه در این باره تصمیم گیری خواهد شد.
سیمین دانشور نویسنده و همسر مرحوم جلال آل احمد عصر امروز در تهران درگذشت. وی در چند سال گذشته با مریضی دست به گریبان بود به نحوی که حال وی در هفته های جاری رو به وخامت رفته بود.
سیمین دانشور (زاده ۸ اردیبهشت سال ۱۳۰۰ خورشیدی در شیراز) نویسنده و مترجم ایرانی است. وی نخستین زن ایرانی است که به صورتی حرفهای در زبان فارسی داستان نوشت. مهمترین اثر او رمان سووشون است که نثری ساده دارد و به ۱۷ زبان ترجمه شده است و از جمله پرفروشترین آثار ادبیات داستانی در ایران محسوب میشود.
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ارسالها: 2554
#43
Posted: 20 Aug 2012 08:50
نگاهی کوتاه به زندگی مشترک سیمین دانشور و جلال آل احمد
سیمین دانشور در سال 1327 با جلال آل احمد آشنا شد. سیمین و جلال از روی اتفاق در اتوبوس مسافربری اصفهان به تهران با هم همسفر شدند و تا به مقصد برسند به هم دل بسته بودند. البته جلال در آن موقع چند کتاب چاپ کرده و دانشور او را دورادور می شناخت و در دانشکده ادبیات او را دیده بود. این آشنایی و دل بستگی دو سال بعد به ازدواج انجامید.
سیمین دانشور در اردیبهشت 1329 با جلال آل احمد ازدواج کرد. جلال دو سال کوچکتر از سیمین بود و زندگی پر فراز و نشیبی را پشت سر نهاده بود و تا آن زمان با ماجراهای گوناگونی درگیر شده بود که انشعاب از حرب توده و ناکامی در تأسیس حزبی چپ گرا ولی مستقل از شوروی آخرین آنها بود. چنان که دانشور می گوید، آل احمد درراین ازدواج که البته با عشقی پر شور نیز همراه است، نوعی پناه و آرامش نیز می جسته است.
خانواده ی جلال و به ویژه پدرش که روحانی اسم و رسم داری بود، طبعا ً در آغاز با ازدواج او با زن مکشوفه ای که تبار خانوادگی و طبقاتی متفاوتی داشت، موافق نبودند، ولی بعدها این واقعیت را پذیرفتند.
دانشور در شهریور سال 1331 با استفاده از بورس فولبرایت به آمریکا رفت و به مدت یکسال در دانشگاه استنفرد در زمینه ی داستان نویسی و زیبایی شناسی تحصیل کرد. کتاب حاضر نامه هایی است که دانشور در این یکسال از آمریکا برای آل احمد نوشته است. دانشور در تابستان سال 1332 به ایران بازگشت. در سال 1336 دانشور آل احمد سفری به اروپا کردند.
سال 1348 سالی بسیار مهم در زندگی شخصی و ادبی دانشور است. در تابستان این سال دو واقعه ی مهم روی می دهد: انتشار سووشون، اولین رمان دانشور در تیرماه، و درگذشت آل احمد در شهریور ماه.
نامه های این جلد در سفر یک ساله ی دانشور به آمریکا نوشته شده اند. این سفر از شهریور ماه 1331/سپتامبر 1952 تا تیر ماه 1332/ ژوئن 1953 طول کشیده است. سه سال قبل از این تاریخ و پیش از ازدواج دانشور و آل احمد نیز فرصت مشابهی فراهم شده بود که دانشور برای تحصیل راهی آمریکا شود، ولی به درخواست آل احمد از این کار صرف نظر کرد. این سفر با استفاده از بورس فولبرایت انجام شده است. این بورس در آن سالها از طریق آزمونی که در کشورهای مختلف برگزار می شد به اهل فرهنگ اعطا می شد.
مشغله ی اصلی دانشور در این سفر تحصیل است، ولی طبعا ً کشف دنیای تازه ای که آمریکا باشد و آشنایی با دانشجویانی که از سراسر جهان به استنفرد آمده اند نیز جاذبه های خاص خود را دارد.
از سوی دیگر، دانشور و آل احمد در سالهای نگارش این نامه ها زن و شوهری جوان اند که دو سال از ازدواجشان می گذرد و احساسات عاشقانه و مسائل مرتبط با آن و روابط عاطفی و انسانی این دو و سعی شان در شناخت یکدیگر نیز بخشی از نامه ها را به خود اختصاص داده است.
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ارسالها: 2554
#44
Posted: 20 Aug 2012 08:50
خلاصه ی نامه های سیمین دانشور به جلال آل احمد
سه شنبه 2 سپتامبر 1952 / 11 شهریور 1331 ایتالیا
جلال عزیزم، قربانت گردم. رفتم و از سخت جانی های خود سخت شرمنده ام. بی تو یک دم زیستن شرط وفاداری نبود. وقتی از تو جدا شدم همانطور که پیش بینی می کردم، مثل جفت مرغان مهاجر چندان اندوهی فرا گرفتم که از گریه نتوانستم خودداری کنم. در طیّـاره با وجود متلک های این و آن که آمریکا رفتن گریه ندارد و غیره، باز تا مدتی، یعنی تا وقتی از مرز ایران دور شدیم، گریه می کردم و هرچه می کوشیدم خود را آرام بکنم نمی توانستم. اکنون که این کاغذ را می نویسم کمی آرام شده ام و رضا به داده داده ام. باری، خود کرده را تدبیر نیست.
فقط جلال عزیز، اگر تو بودی، دیگر هیچ غصه ای نداشتم و باور کن که با وجود تمام این تشریفات انگار یک خاری در گلویم نشسته است. زن مهماندار که اشک های مرا دید پرسید از معشوقت جدا شده ای؟ بقیه را از رم برایت خواهم نوشت و اگر زنده ماندیم و به لندن رسیدیم کاغذ را از لندن برایت پست خواهم کرد. اکنون الوداع.
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ارسالها: 2554
#45
Posted: 20 Aug 2012 08:51
چهارشنبه 3 سپتامبر 1952 / 12 شهریور 1331 لندن
جلال عزیزم، این کارت را از لندن از پارک هتل برایت می نویسم. رم که رسیدیم چنان که در نامه ام نوشته ام، یکی دو ساعت ماندیم. رم از طیّـاره به حدّی زیبا بود که به آن همه زیبایی و صفا حسد بردم. آنقدر سبز، آنقدر خرم که نمی توان وصف کرد. آنجا مستر اتلی و خانمش هم سوار شدند و تمام راه با ما بودند. در فرودگاه لندن که از شهر دور است و با اتوبوس یک ساعت تمام طول کشید که به شهر رسیدیم، از او استقبال کردند و عکس گرفتند. امروز لندن هستیم و عصر امشب یعنی ساعت هشت حرکت می کنیم. منتظر کاغذم باش که از نیویورک خواهم نوشت. قربانت می روم و همه اش حسرت می خورم کاش با هم بودیم – سیمین ِ تو
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ارسالها: 2554
#46
Posted: 20 Aug 2012 08:51
2 اکتبر 1952 / 10 مهر 1331 پالوآلتو
جلال عزیز، کاغذ اخیرت پدرم را درآورد. عزیزم، چرا اینقدر بی تابی می کنی؟ مگر من به قول شیرازیها گل هُـم هُـم هستم که از دوری ام اینطور عمر عزیز و جوانی خودت را تباه می کنی؟ صبر داشته باش.
یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور
کلبه ی احزان شود روزی گلستان غم مخور
این دل افسرده حالش به شود دل بد مکن
این سر شوریده بازآید به سامان غم مخور.
و تو یوسف منی، نه من سیاه سوخته ی بدبخت. مگر من چه تحفه ی نطنزی هستم و بودم که تو چنین از رفتن من نگران شده ای و بی خود خیالت را ناراحت می کنی. می دانی از وقتی که کاغذ سوم تو رسیده است، کاغذ 25 سپتامبر تو، آرام و قرار ندارم، مثل مرغ سرکنده شده ام. عزیز دل من، مگر من بچه ی دو ساله ام که در آمریکا گم بشوم و یا ندانم کاری بکنم. من نمی فهمم دو روز دیر و زود شدن کاغذ چرا بایو تو را به این حد آشفته بکند؟ کاغذ دوم تو همان کاغذ هشت صفحه ای مفصّـل و دقیق تو که در جوف آن، برادرت کاغذی توشته بود، دیروز رسید و کاغذ سومت امرزو. دومی را 23 سپتامبر فرستاده بودی و سومی را 25 سپتامبر. در دومی کاملا ً آرام و آسوده بودی و بعد از دو روز این همه بی طاقتی و بی صبری. تو را به خدا، مرگ من، بالاغیرتاً بی تابی نکن و اینطور مرا در دیار غربت نترسان. کاغذت را ده بار خوانده ام. آنقدر آَشفته، آنقدر جمله ها درهم، ناتمام و افتاده؛ فکر نمی کنی که من خر وامانده منتظر چـُش هستم و این چُـش ها مرا بکلی از پا در می آورد؟ مگر خودت به آمدن من رضایت ندادی؟ مگر نمی گفتی که من هیچ علاقه ای به آمریکا ندارم، مگر نه بنا شد من بروم و بعد سعی کنیم راهی پیدا شود تو بیایی؟ عزیزم، پس شجاعت تو، مردانگی تو، همت تو، عزم و اراده ی قوی تو کجا رفته است؟ مگر من مرده ام؟ مگر تو را دیگر دوست ندارم؟ مگر من خیال ندارم برگردم؟ عزیزم، قربان شکل ماهت بروم، محبوب زیبا و بی همتای من، چرا آنقدر بی طاقت و بی صبر هستی؟ تو به من قول داده بودی عصبانیت خود را علاج کنی. تو قول داده بودی سلامتی خود را حفظ کنی. این است نتیجه ی قول و قرار و وعده و وعیدهای تو؟ مدت این سفر نُـه ماه بود که یک ماه و دو روزش گذشته است.
می مانده هشت ماه دیگر. منئ قول می دهم سر هشت ماه برگردم، ولی آیا تو میخ واهی وقتی برگردم چگونه از من پذیرایی کنی؟ می خواهی دیگر حتی نا هم ندشئته باشی.
و جلال عزیز، از کاغذت پیداست که آبرویم را پیش همه برده ای و به کس و ناکس داستان ندانم کاری های مرا گفته ای. اتفاقا ً من از غالب شاگردهای خارجی، زودتر در آمریکا دوست پیدا کردم و زودتر از همه به اوضاع آشنا شدم.
جلال عزیز، برای چه چیز من دلت تنگ شده؟ برای شلختگی ام؟ برای کدبانوگری هایم! بی خود زندگی را به خودت حرام نکن. چشم به هم بزنی یک سال سر آمده است. یادت باشد که من می خواهم وقتی آمدم تو را سالم و چاق و چلّه ببینم ـ سیمین تو.
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ارسالها: 2554
#47
Posted: 20 Aug 2012 08:52
سیمین دانشور
مادرمن زنم و به همان اندازه از هوا سهم می برم که ریه های تو !
دردآور است که من آزاد نباشم تا تو به گناه نیفتی !
قوس های بدنم بیشتر از افکارم به چشم هایت می آیند .
تاسف بار است که باید لباس هایم را به میزان ایمان تو تنظیم کنم .
****** ******
تمام طول زندگی اش ؛ صرف پنهان کردن عرض آن می شود...
مساحت بیان افکارش را به حداقل می رساند آن قدر که چیزی جز یک خط مستقیم از آن نمی ماند !
خطی از خانه به مدرسه ...
در محافل ، چون کوی و برزن ، چادری از سکوت بر سر می اندازد تا مبادا شیوایی سخنش ؛ زیبایی اندیشه اش را آشکار کند. نکند خدایی ناکرده کسی مسحور نظرش گردد ...
یقینا می تواند در آبادانی شهر و مملکتش چون آبادانی خانه و مطبخش توانمند و کوشا باشد ...اما ...
رقیب قدرست و او ظریف... رقیب سرسخت است و او دل رحم ... رقیب حاکم شد و او محکوم ... رقیب قوی شد و او ضعیف عشق...
از همان ابتدای خلقت ؛ آدم ، گوی سبقت از حوا ربود ، تقسیم کردند (با توافق یا بی توافقش را نمی دانم !) عشق و خانه و اطاعت به حوا و ردای حکومت به آدم رسید ...یکی شد مالک و دیگری مملوک ، این یکی صاحب و آن دیگری مصاحب ، این ارباب و آن رباب ...
می گویند وقتی پای عشق وسط باشد "ترس" دست به عصا می شود !
در عجبم از این موجود ... چه سخت جانیست ... برای حفظ زندگی و آسایش بقیه می جنگد و در این مسیر
ذره ای ترس و تردید به دل راه نمی دهد .
اما به راحتی ، چون باد از سرزمین خواسته هایش می گذرد و مصلحت اندیش می شود و پرچم غیر را در قلب خاک آرزوهایش به اهتزاز در می آورد .
و عجیب تر آن که ؛ به دخترش می آموزد همین گونه باشد و اگر زنی غیر از این عمل کند بر او خرده می گیرد !!
پ .ن 1 : از این حرف ها که بگذریم ادعا می کنند که ؛ رفیق بی کلک مادر !! مادر چنین است و چنان ؛ که جانم فدایش ! اما گاهی چنان فریاد قهر بر سر مادر فرود می آورند که ...
دم از ناموس می زنند و اگر گوشه ی لچک خواهرشان کمی جا به جا شود رگ غیرت شان باد می کند اما بعضا به شوخی یا جدی یا در ورزشگاه ها وقتی می خواهند از خجالت هم در بیایند و به هم فحش می دهند از مادر و خواهر شان مایه می گذارند !
و ...................
جای تعجب است...
پ . ن2 : کاش روزی به این نام نبود!
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ارسالها: 2554
#48
Posted: 20 Aug 2012 08:54
صیتنامه سیمین دانشور با وصایت خانم لیلی ریاحی
اینجانب سیمین دانشور فرزند دکتر محمدعلی ـ شماره شناسنامه 46625 ـ صادره از شیراز متولد 1300 در شیراز ـ فرزندخوانده و خواهرزادهام، خانم لیلی ریاحی فرزند احمد ـ دارای شناسنامه شماره 768 صادره از اصفهان حوزه یک متولد سال 1327 را وصی خود قرار میدهم که پس از مرگم ترتیب قرارداد کتابها و ترجمههایم و ترجمههای خارج از کشورم را به عهده بگیرد، و در عوض ثلث از کل اموالم را دریافت دارد.
الف - کتابها و یا ترجمههایی که کردهام و ناشرانم به قرار زیر است:
خانم ریاحی میتواند به اتکای این وصیتنامه قرارداد با ناشرانم را لغو یا تمدید نماید و وجوه حاصله از فروش کتابها را دریافت دارد.
1- نوشتهها یا تألیفات: شهری چون بهشت ـ سووشون ـ به کی سلام کنم؟ ـ جزیره سرگردانی ـ ساربان سرگردان (جلد دوم جزیره سرگردانی)
2-ترجمه: کمدی انسانی ـ داغ ننگ ـ بنال وطن
3-تالیف: شناخت و تحسین هنر
نه کتاب فوق از انتشارات خوارزمی (مدیر عامل علیرضا حیدری) میباشد.
4-دشمنان ترجمه از چخوف نشر نگاه (مدیرعامل رئیسدانا)
5-از پرندههای مهاجر بپرس (نشر قطره، مدیرعامل فیاضی)، باغ آلبالو (ترجمه از چخوف) ایضا نشر قطره
6-همراه آفتاب (نشر امیرکبیر که اینک در اختیار انتشارات دولتی است)
7-آتش خاموش ـ راز موفق زیستن ـ بئاتریس ـ ماه عسل آفتابی
کتابهای فوق قرارداد تازهای پس از چاپ اول بسته نشده است.
ب- 1- پول نقد در بانک صادرات ایران ـ تجریش
2- دو میلیون تومان سپرده ثابت در بانک ملی ایران شعبه تجریش توأم با دفترچه ثبت حاصل از سپرده (مدارک در فایل خاکستری در کتابخانه موجود است)
وصیتنامهی سیمین دانشور
لیلی خانم وصی من طبق این وصیتنامه و اختیاردار چاپ آثارم میتواند با وراث دیگر ثلث اثاث خانه و لباسهایم را مالک شود.
سیمین دانشور»
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ارسالها: 2554
#49
Posted: 20 Aug 2012 08:54
وارث سیمین دانشور مشخص شد
علی خلاقی در نکوداشت سیمین داشنور در سرای اهل قلم گفت: دانشور پیش از مرگ خود در وصیتنامهای سرپرستی انتشار تمام آثارش را به همسر من که فرزند خوانده او و جلال به شمار میرود، سپرده است.
به گزارش خبرنگار مهر، نشست نکوداشت سیمین دانشور با حضور غلامرضا امامی، علی خلاقی و سعید محبی، صبح امروز جمعه 22 اردیبهشت در سرای اهل قلم نمایشگاه بینالمللی کتاب برگزار شد.
در ابتدای این نشست علی خلاقی که همسر فرزندخوانده سیمین دانشور به شمار میرود در سخنانی با اشاره به اینکه وی سابقه آشنایی مستقیم با جلالآل احمد را نداشته است، گفت: من پیش از اینکه جلال مرحوم بشود، با آثار او آشنا بودم و این آشنایی به دلیل فعالیت من در نهضت مقاومت ملی بود.
وی افزود: من در سال 60 در حاشیه برگزاری نشست یادبودی برای سیمین دانشور به منزل وی رفتم و این رفت و آمد ادامه یافت، تا اینکه در سال 62 او مسبب ازدواج من با فرزندخواندهاش شد.
او در ادامه با اشاره به ماجرای ازدواج دانشور و آلاحمد گفت: آلاحمد در سال 1320 از حزب توده جدا شد و به حزب زحمتکشان و پس از آن نیروی سوم پیوست، اما پس از کودتای 28 مرداد بود که کلاً سیاست را کنار گذاشت و به ادبیات به صورت جدی روی آورد.
خلاقی افزود: منزل این دو، خانه عشق بود. سیمین به من گفته بود که روزی که جلال مطمئن شد بچهدار نمیشود به او گفته بود که میتواند زندگی با او را ترک کند و با فرد دیگری ازدواج کند، اما وفاداری سیمین به جلال تا اندازهای بود که تا لحظه فوتش حلقه ازدواج خود و جلال را در انگشتش با خود داشت.
وی همچنین گفت: خانه سیمین دانشور و جلال الان مخروبه شده است و میراث فرهنگی برای بازسازی آن حتی یک قدم هم برنداشته است. باید قدمی برداشت تا این خانه دوباره بازسازی شود و به روی نسل جدید گشوده شود. خانهای که قبل و بعد از انقلاب محل آمد و شد بسیاری از بزرگان سیاست و فرهنگ بوده که تا همین اواخر هم ادامه داشت، خانهای که همه در آن گرد هم میآمدند و داستان میخواندند.
خلاقی همچنین افزود: دانشور در آخرین وصیتنامه خود لیلی همسر مرا وصی خود قرار داده تا ترتیبی اتخاذ کند تا آثار وی در ایران و خارج از ایران تجدید چاپ شود و در ازای آن ثلث اموال وی را نیز دریافت کند.
در ادامه این نشست نیز سعید محبی دیگر سخنران این مراسم، بخش عمده فعالیت دانشور را دفاع از آزادی عنوان کرد و گفت: مهمترین کار دانشور که سووشون است نیز یکسره در ستایش آزادی نوشته شده است.
وی افزود: دانشور یکی از بزرگترین عناصر ادبیات پسامشروطه در ایران است و کتاب سووشون وی نیز کالبد شکافی فرهنگ ما در مواجهه با خارجیان است که از نظر تکنیک و شخصیتسازی یکی از قویترین آثار ادبیات معاصر ایران به شمار میرود.
محبی افزود: سووشون در سال 1348 منتشر میشود. سالی که ایران و مردم ایران به شدت متاثر از سیاست بود و در عین حال سرشار از امید و آزادی. او با شامه قوی خود نوید آزادی را به ما میدهد و به عقیده من این رمان بهترین مکان برای دیدن روحیه تعالی جوی وی به شمار میرود.
این نویسنده همچنین با اشاره به دو رمان جزیره سرگردانی و ساربان سرگردان گفت: این دو کتاب ترکیبی است از خاطرهنویسی و روایتگری که در آنها سیمین بر خلاف عرف موجود ترجیح داده به معاصرنویسی در رمان بپردازد و در عین حال ذهن خود را از پیشداوریهایی دور میکند. دنیای این دو رمان را در واقع باید دنیای آرمانی دانست که او در سووشون به تصویر میکشد.
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ارسالها: 2554
#50
Posted: 20 Aug 2012 08:55
جدایی و تنهایی؛ نوشته منتشرنشدهای از سیمین دانشور
متن زیر یادداشت منتشرنشده ای است از سیمین دانشور، نویسنده نامدار ایرانی، که در ۱۲ آبان سال ۱۳۷۷ در پاسخ به سوالات جمشید برزگر نوشت.
سیمین دانشور عصر ۱۸ اسفند سال ۹۰ در تهران درگذشت.
آقای جمشید برزگر عزیز، اگر می خواستم جواب پرسش های شما را بدهم، مثنوی هفتاد من کاغذ می شد و نه لزومی داشت و نه فرصتی بود. به این علت، چکیده پرسش های شما را پاسخی کلی دادم. موفق باشید.
سیمین دانشور
تمایز میان شرق و غرب و در وضعیتی جزیی تر یعنی در آفرینش هنری در این است که در مشرق زمین مسئله ی جدایی مطرح است و در مغرب زمین مسئله ی تنهایی. در باور شرقی ها انسان از عالم لایتناهی جدا گردیده است یعنی از اصل خود دور مانده است و کوشش او در این جهان روزگار وصل خویش بازجستن است و بن مایه ی شناخت زیبایی و هنر در ادبیات سنتی والای ما تا حد زیادی بر این باور استوار است.
در غرب و به ویژه در دوران معاصر، اعتقاد غالب بر این است که انسان زاده همین کره ی خاکی است و آنگاه فن آوری و تسلط بر طبیعت و تولید و مصرف زیاد، به تنهایی هنرمند غربی انجامیده است.
به گفته ی پوپر" محصولات ذهن آدمی اعم از علوم و هنرها با مشاهده ی انسان آگاه صورت می گیرد. پس روح بشر مرکز درک ما از جهان است." می توان گفت این گونه ادراک گه گاه رگه ای از ماوراء الطبیعه را در بردارد و نه تنها در شرق که حتی در غرب هم چنین است. رویاها را می توان تابعی از چنین برداشتی دانست. بدون رویا آدمی مرده ی متحرکی بیش نیست. خودم در شعرواره ای که از زبان "هستی" در جلد دوم جزیره ی سرگردانی سروده ام، عنوان شعرواره را "مرگ رویاها" گذاشته ام و بیت اول آن را از قدما نقل کرده ام که:
سمرقند همچو قند، بدین روزت کی اوفکند؟
که این بیت شامل همه سمرقندهای روزگار می شود.
و باز پوپر می گوید: "هدف علوم رسیدن به یک توصیف عینی از جهان طبیعی است در زمان و فضا و مکان، و تصور جهان بدون بعد زمان غیرممکن است."
و من می افزایم به جز اینها، در هنرها هستی شناسی آدمی مطرح است و هستی آدمیان تابعی از عوامل اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و مذهبی و تاریخی و جغرافیایی و غیره است.
این هستی در تغییر است و بدون تغییر تصور هستی بی معناست. علوم هم تغییر می کنند و تکامل می یابند. تا مدت ها کره زمین را مرکز منظومه ی شمسی می دانستند کوپرنیک بود که خورشید را مرکز منظومه شمسی شمرد و واقعیت هم چنین بود.
چون هستی انسان در تغییر است پس ادبیات هم در تغییر خواهد بود. در ادبیات همواره این مسئله مطرح بوده است که چه می خواهیم بگوییم و تا چه حد از عهده بیان آن برآمده ایم؟
یعنی در سرزمین خود چه بذری بیفشانیم، چگونه بپرورانیم و به آرایش و پیرایش بپردازیم و آنگاه چگونه درو کنیم؟ و "هرکس آن درود عاقبت کار که کشت".
پس هر نویسنده و سراینده ای بایستی آن چنان بر محیط و مسایل حاکم بر آن اشراف داشته باشد تا بتواند با تلفیق ادراک خودآگاهی و ناخودآگاهش، یعنی ترکیب مناسب ذهن و عین و بهم پیوستگی واقعیت و تخیل و رویا کشت باروری عرضه بدارد.
اینک اندیشه و تفکر هم خود را بر ادبیات تحمیل کرده اند. شخصا با زیاده روی در کاربرد اندیشه در آفرینش هنری موافق نیستم. زیاده روی در این مقوله راه به علوم می گشایند.
در غرب که ما هم در حال حاضر چشم به آنها داریم، از دهه ی ۱۹۶۰ ببعد پس از مدرنیته، پست مدرنیسم مطرح گردید. میشل فوکو، امبرتو اکو، و رولان بارت از برجستگان چنین طرز تفکری بودند و ما هم تقلیدهایی نابجا یا بجا از پیروان آنها کردیم.
چکیده ی طرز تفکر آنها اهمیت فراوان دادن به زبان و ساختارگرایی بود تا جایی که امبرتو اکو از " جبر ساختاری" سخن گفت و دیگران از "مرگ نویسنده به نفع خواننده" حرفها زدند. پس "نویسنده غایب گردید و تنها ضمن نوشتن و کاربرد زبان حضور یافت نه به صورت نویسنده ای که پیش از نوشتن متن حضور و وجود داشته باشد".
این چنین نویسنده ای با زبانی که سخن می گوید کمابیش حضوری پنهانی دارد و خواننده ی نوشتار است که بایستی در ذهن خود تصویر و تصورات نویسنده را تکمیل یا دست کم حدس بزند.
این گونه زبان بازی با وجود تحسین برانگیز بودن خلق الساعگیش، به گمانم در حال حاضر جا به ساختارگرایی مطلق پرداخته [داده] باشد.
اما ما نویسندگان جهان سوم، بایستی خودمان هستی خود را کشف کنیم و همانرا مطرح نماییم و در خور وضعیت تازه، زبان شایسته را پیدا کنیم و فراموش نکنیم که ما ایرانی هستیم و به فارسی می نویسیم و میانگین سواد حد بالا در کشور ما پایین است و ما برای مردم می نویسیم نه برای همقلمان خودمان که تازه آنها هم با همدیگر تفاهم کافی ندارند.
برای مردم بنویسیم اما از عوام پسندی احتراز کنیم. دست خواننده را بگیر و او را بالا ببر نه اینکه پا به پای او راه برو و یا او را به ته چاه بکشان. "داد از دست عوام".
شرمسارم که نصیحت آلات می کنم، خوب، "ما عاشق و پیر و رند و عالم سوزیم."
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"