شیخ بهاییSheykh Bahai فی ماهیة الذوات هر یک از موجود، با طوری وجودبهر او موجود شد، انسان نمودبود امر ممکنی از ممکناتدر ازل ممتاز از غیرش به ذاتبود اما بودنی علمی و بسحد علم ارچه نشد مفهوم کسمأخذ کل، قدرت بیمنتهی استبیکم و بیکیف و أین و متی استداشت از حق، بهر حق را هم ظهورخواهی ار تمثیل وی، چون ظل و نورظل، قدرت بود، کل، قبل الوجودهم ز حق، از بهر حق معلوم بودچون معانیشان ز یکدیگر جداستگر تو ماهیاتشان خوانی، رواستزانکه ماهیت ز ماهو مشتق استزان به هر یک صدق، تشبیه حق استآنچه میگویم، همه تقریب داننیست جز تقریب در وسع بیاناین بیانات و شروح، ای حق شناسجمله تمثیل و مجاز است و قیاسوه! چه نیکو گفت دانای حکیماز پی تمثیل قدوس و قدیم:ای برون از فکر و قال و قیل منخاک بر فرق من و تمثیل من
فی مجانسة الذوات بالصفات داشت هر ذاتی، چو در علم ازلخواهش خود را به نوعی از عملبالسان حال کرد از حق سؤالتا میسر سازدش در لایزالگر میسر خیر شد، توفیق دانگر میسر شر بشد، خذلانش خواننی میسر این جز الحان سؤالگرچه بیمسول فعل آمد محاللوم، پس عائد به اهل شر بودذیل عدل حق، از آن اطهر بودلم این مرموز اسرار خداستخوض دادن عقل را، در وی خطاستگر به علم و حکمت حق قائلیبر تو منحل میشود، بیمشکلیورنه اول رو تتبع کن علومخاصه، تشریح و ریاضی و نجومبین چه حکمتهاست در دور سپهربین چه حکمتهاست در تنویر مهربین چه حکمتهاست در خلق جهانبین چه حکمتهاست در تعلیم جانبین چه حکمتهاست در خلق نباتبین چه حکمتهاست در این میوهجاتصافی این علمها خواهی اگررو به «توحید مفضل» کن نظرکاندر آن از خان علم الهبشنوی با حق، بیان ای مرد راهعلم و دانش، جمله ارث انبیاستانبیا را علم، از نزد خداستخواندن صوری نشد صورت پذیراز معانی تنیست دانا را گزیرنفس چون گردد مهیای قبولعلم از ایشان میکند در پی نزولغایتش، گاهی میانجی حاصل استمثل عقلی کاو به ایشان واصل استعقل از بند هوی چون وارهدروی وجهت سوی علیین کندانبیا را چیست تعلیم عقول؟گوش کن گر نیستی ز اهل فضولکشف سر است آنچه بتوانند دیدنقل ذکر است آنچه باشدشان شنید
فیالمناجات بار الها، ما ظلوم و هم جهولاز تو میخواهیم، تسلیم عقولزانکه عقل هر که را کامل کنیخیر دارینی بدو واصل کنیعقل، چون از علم کامل میشودوز تعلم، علم حاصل میشوددر تعلم، هست دانا ناگزیراستفاضه باید از شیخ کبیرپس مرا، یارب، به دانایی رسانتا ز شر جمله باشم در امانتا به دل فائز شود، از فیض پیرمر گرسنه، آنچه از نان و پنیر