انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 17 از 23:  « پیشین  1  ...  16  17  18  ...  22  23  پسین »

Shafiey Kad Kani | شفیعی کدکنی


مرد

 


مرثیه

دران سپیده ی ناپایدار
تو مثل کرگدن
از بیشه پا برون هشتی
و آسمانه ی شب را
چو آسمان سحر
شکافتی و
شکفتی به سوی بی سویی
دران سپیده ی ناپایدار مرغی را
به همسرایی خود خواندی
و مرغ هیچ نگفت
و خون ز شاخه فرو ریخت
و مرغ پر زد و از ریسمان باد آویخت
دران سپیده ی ناپایدار مردانی
ز دور می خواندند
هنوز نعش صداشان بر آبها جاری ست
     
  
مرد

 


از سرزمین زیتون

تا که بماند درون حافظه ی آب
نقش کنید ای خطوط موج به دریا
در وزش وحشت و تلاطم پاییز
نسترن از شاخ و برگ خویش پلی ساخت
بهر عبور شکوفه : کودک فردا
     
  
مرد

 


کیمیای عشق سبز

هیچ کس گمان نداشت این
کیمیای عشق را ببین
کیمیای نور را که خاک خسته را
صبح و سبزه می کند
کیمیا و سحر صبح را نگاه کن
جای بذر مرگ و برگ خونی خزان
کیمیای عشق و صبح
و سبزه آفریده است
خنده های کودکان وباغ مدرسه
کیمیای عشق سرخ را ببین
هیچ کس گمان نداشت این
     
  
مرد

 


اشراق

زان پیش تر که سدر و صنوبرها
که قدکشیده اند به دیدارش
از روی دوش هوش
آوای گام او را
از دور بشنوند
اینجا
انبوه بوته ها و علف ها
آن ها که
نزدیک تر به قلب زمین اند
زودتر
تندی و طعم سبز بهاری را
در کام خویشتن
احساس کرده اند
     
  
مرد

 


پرسش 1

خوابیده اید زیر جبه ی ابریشم نسیم
تن بر سریر سبزه
رها کرده
چون شمیم
دستت به روی سبزه و سر خفته روی دست
دور از گزند گردش پرمای زنجره
کز آن طرف جدار خموشی را
سوراخ می کند
بر سبزه زیر آبی بی ابر آسمان
آفاق را به مردمک دیده دادی
این چیست این که لحظه ی بی خویشی تو را
آشفته می کند
این تیک و تک ساعت مچ بند
زیر سر
یا این صدای چشمه ی جوشان عمر توست
کاین گونه قطره قطره
به مرداب میچکد ؟


پرسش 2

این نه اگر معجزه ست پاسخ تان چیست ؟
در نفس اژدها چگونه شکفته ست
این همه یاس سپید و نسترن سرخ ؟
     
  
مرد

 


وجود حاضر و غایب

چشمم به روی بیشه و
دریاچه بود و ابر
و خوشه های خیس اقاقی ها
و روشنای آب که قلبم را
در هرم آفتاب نشابور
طفلان منتظر
در کوچه ای محکمه کردند
قلبم برهنه شد
آنجا به روی خاره و خارا
در تیز تاب دشنه ی خورشید
با واژه واژه پرسش آنان
قلبم برهنه شد
از خویش رفته بودم
باران نرم و ریز فرو می ریخت
بر بازوان سبز علف ها
و گیسوان خیس خزه ها
بر سطح پر تبسم امواج آب و
من
در هرم آفتاب نشابور
آتش گرفته بودم
     
  
مرد

 


حسب حال

شب امد و گرد روز پرگار گرفت
بر صبح و سپیده راه دیدار گرفت
چندان که درون سینه و دفتر ماند
آواز و سرود و شعر زنگار گزفت


مزمور اول

مرا نیز چون دیگران خنده ای هست
و اشکی و شکی جنونی و خونی
رها کن مرا
رها کن مرادر حضور گل و
زمره ی نور
نور سیه فام ابلیس
مرا دست و پیراهن آغشته گردید
به خون خدایان
مرا زیر این مطلق لاژوردی
نفس گشت فواره ی درد و دشنام
نه چونان شمایان
مرا آتشی باید و بوریایی
که این کفر در زیر هفت آسمان هم نگنجد
برابلیس جا تنگ گشته ست آنجا
رها کن مرا
رها کن مرا

     
  
مرد

 


مزمور دوم

از همدان تاصلیب
راه تو چون بود ؟
مرکب معراج مرد
جوشش خون بود
نامه ی شکوی که زی دیار نوشتی
بر قلم ایا چه می گذشت که هر سطر
صاعقه ی سبز آسمان جنون بود ؟
من نه به خود رفتم آن طریق که عشقم
از همدان تا صلیب راهنمون بود
     
  
مرد

 


...

سال پار
دانه ای درون ظلمت زمین در انتظار
وینک این زمان
فت سنبله
به روی بوته
زیر آفتاب
هفت چهره ی صبور
سال دیگرش ببین
هفتصد هزار و بی شمار
     
  
مرد

 


از محکمه فضل الله حروفی

که تازیانه فرود آمد
و باز شکوه نکرد
کجای اطلس تاریخ تو می خواهی
به آب حرف بشویی
و قصر قیصر را
و تاج خاقان را ؟
و تازیانه فرود آمد
و باز شکوه نکرد
حروف : مبدا و فعل اند و
فعل :‌ آب و درخت
و سبزه و لبخند
و طفل مدرسه و سیب
سیب سرخ خدا
من این عفونت رنگین را
به آب همهمه خواهم شست
که واژه های من از دریا
می ایند
و هم به دریا می پویند
کجای اطلس تاریخ را
تو می خواهی
به آب حرف بشویی
و قصر قیصر را
و تاج خاقان را ؟
و تازیانه فرود آمد
و باز شکوه نکرد
خبر رسیده که باران دوباره
خواهد بارید
خدا برهنه خواهد شد
و باغ خاکستر خواهد شکفت
مسافری در راه است
که بادبانش از ارغوان و ابر
پر است
و جسم ظلمت را
این هزار پای زخمی را
از خواب نسترن ها بیرون می افکند
مسافرانی در راه اند
سپیده دم را بر دوش می کشند آنان
لباس صاعقه بر تن دارند آنان
برادرانم
شب را با واژه هاشان
سوراخ می کنند
خبر رسیده که باران درشت
خواهد بارید
خدا برهنه خواهد شد
مگر نمی بینی
که قلب من سبز است
و حالتی دارم
که آب و آتش دارند
به جست و جوی نظام نو حروفم و
وزنی
که روز و روزبهان را کنار یکدیگر
مدیح گویم و
طاسین عشق را بسرایم
که کفر من کفری ست
که هیچ سیمرغی بر اوج آن
نیارد پرزد
نگاه کن
که بغض تندر ترکید
و تر شد مژه ی خوشه های گندم
از شوق
و ارغوان ها آنجا نماز می خوانند
و تازیانه فرود آمد
و باز شکوه نکرد
کجای اطلس تاریخ را
تو می خواهی
به آب حرف بشویی
و قصر قیصر را
و تاج خاقان را ؟
و تازیانه فرود آمد
گذار بر ظلمات آب زندگانی را
به خضر خواهد بخشید
مبین که صف بستند
هزار خواجه نظام الملک
هزار خواجهی اخته
و بر لب هر یک
هزار واژه ی اخته
ببین که این ها
این ها
چگونه در باران
رخان لاشه ی مردار شش هزاران سالی را
به خون گل ها سرخاب می کنند هنوز
برای سیر چنین باغ وحش چنگیزی
مگر به گردن زرافه ای در آویزی
و تازیانه فرود آد
و باز شکوه نکرد
درون جنگل سبز
چکاوکی پر زد
و در نسیم آویخت
     
  
صفحه  صفحه 17 از 23:  « پیشین  1  ...  16  17  18  ...  22  23  پسین » 
شعر و ادبیات

Shafiey Kad Kani | شفیعی کدکنی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA