انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 3 از 23:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  20  21  22  23  پسین »

Shafiey Kad Kani | شفیعی کدکنی


مرد

 


پل

رود با هلهله ای گرم و روان می گذرد
بر فرازش پل در خواب گران
رفته تا ساحل رویایی دور
دور از همهمه رهگذران
خواب می بیند در این صحرا
شیر مردانی تیغ آخته اند
وز خم دره دور
رزمجویانی در پرش تیر
قد برافراخته اند
بر فراز پل با ریزش تند
ابر می بارد ومی بارد
پل به رویایی ژرف
قطره ی باران را
ضربه های سم اسبان نبرد
پیش خود پندارد
شیون تند را
شیهه اسبان می انگارد
جاودان غرقه بماناد به خواب
زان که خوابش را تعبیری نیست
معبر روسپیان است آنجا
سخن از نیزه و شمشیری نیست
     
  
مرد

 


شبخوانی

1
هر شاخه به جای گل برآورده ست
از ساقه ی سبز برگهای خون
هر خار زبان کفر صحرایی ست
کز خشم سوی تو آمده بیرن
هان ای مزدا ! در اینشب دیرند
تنها منم آن که مانده ام بیدار
وین خیل اسیر بندگان تو
چون گله ی خوش چرای بی چوپان
دردره ی خواب ها رها گشتند
زین گونه غریب رهرو شبخوان
در برج ملول شهر می خواند
کنون که باغ هیچ پنداری
گلهای سپید و روش ایمان
با شرم و شمیم خود نمی روید
پیغمبرک سپیده ی کاذب
از ایه ی نور خود چه می گوید ؟
دامان حریر آسمان شب
سوراخ شده ست و می فتد گه گاه
زان روزنه سکه ی شهابی خرد
شبخوان غریب برج می خواند
دیری ست که دست انتظار من
بر شانه ی این سکوت خشکیده ست
آزاد کن از دریچه ی فردا
این خسته ی شهر بند غربت را
هان ای مزدا ! در این شب دیرند
بگشای دریچه ی اجابت را
2
از رقص و سماع سبز شاخ بید
شوری افتاد در سکوت باغ
باد سحری گشت و با عشوه
زد جامه سبز اشن را یکسو
وان آستر سپید زیباش
در دیده ی رهروان نمایان شد
صبح است گشوده چهره بر آفاق
دیگر ز سکوت برج پیر شهر
آواز غریب رهرو شبخوان
با باد سحرگهان نمی اید
     
  
مرد

 


خوابگزاری

دوباره گفتمش آری
به راه دور و درازش
زبان تشنه برآورده هر طرف خاری
ز خشم و نفرت و کین
دهان گشوده به دشنام هر کران غاری
چه خواب بود خدایا که دوش من دیدم
کویر سوخته ای آسمان شعله وری
به هر کرانه کمینگاه اهرمن دیدم
گشود پیر معبر لبان خشک ز هم
نگاه منتظرش رفته تا کرانه دور
تو را گزارش رویا نشانه ها دارد
ز روشنان افق ها در آن سوی شب کور
فروغ شعله ی فانوس آبیاران باز
درون جنگل تاریک دود می لرزد
نگین سربی انگشتر فلزی پل
دوباره باز در انگشت رود می لرزد
به انتظار عزیز کویر ها سوگند
که دشت ها همه شاداب و بارور گردند
به اعتماد نجیب برزگ ها سوگند
که باغ ها همه سرشار بار و بر گردند
     
  
مرد

 


باغ برهنه

زاغی سیاه و خسته به مقراض بالهاش
پیراهن حریر شفق رابرید و رفت
من در حضور باغ برهنه
در لحظه ی عبور شبانگاه
پلک جوانه ها را
آهسته می گشایم و می گویم
آیا
اینان
رویای زندگی را
در آفتاب و باران
بر آستان فردا احساس می کنند ؟
در دوردست باغ برهنه چکاوکی
بر شاخه می سراید
این چند برگ پیر
وقتی گسست از شاخ
آن دم جوانه های جوان
باز می شود
بیداری بهار
آغاز می شود
     
  
مرد

 


شاید

با آن که شب است و راه فریادی
در هیچ سوی افق نمی بینم
با این همه از لبان صدامید
این زمزمه را دوباره می خوانم
باشد که ز روزنی گذر گیرد
شاید روزی کبوتری چاهی
این زمزمه را دوباره سر گیرد
وانگاه به شادی هزاران لب
آزاد به هر کرانه پر گیرد
     
  
مرد

 


زنهار

ای شاخه ی شکوفه ی بادام
خوب آمدی
سلام
لبخند می زنی ؟
اما
این باغ بی نجابت
با این شب ملول
زنهار از این نسیمک آرام
وین گاه گه نوازش ایام
بیهوده خنده می زنی افسوس
بفشار در رکاب خموشی
پای درنگ را
باور مکن که ابر
باور مکن که باد
باور مکن که خنده ی خورشید بامداد
من می شناسم این همه نیرنگ و رنگ را
     
  
مرد

 


پرسش

گیرم که این درخت تناور
در قله ی بلوغ
آبستن از نسیم گناهی ست
اما
ای ابر سوگوار سیه پوش
این شاخه ی شکوفه چه کرده ست
کاین سان کبود مانده و خاموش ؟
گیرم خدا نخواست که این شاخه
بیند ز ابر و باد نوازش
اما
این شاخه ی شکوفه که افسرد
از سردی بهار
با گونه ی کبود
ایا چه کرده بود ؟
     
  
مرد

 
از زبان برگ
تهران اردیبهشت 1347


عبور
گلهای زندان
سفرنامه باران
با آب
کوچ بنفشه ها
راستی ایا
از دور در ایینه
در چار راه
رنگ بازی ها
چشم روشنی صبح
شب در کدام سوی سیه تر
در شمیم صبح
مرثیه ی درخت
تصویر
برگ از زبان باد
تنهایی ارغوان
خاموشی گلوله سربی
چه بگویم
در حضور باد
قصد رحیل
برای باران
نماز خوف
ملال
مناجات
دو خط
شب به خیر
آواز بیگانه
مزامیر گل داوودی
درین شب ها
میان جنگل آتش
نشانی
از پشت این دیوار
     
  
مرد

 


عبور

سفر ادامه دارد و شب از کناره می رود
گریوه ها و دشت های رهگذر
دوباره شکل یافتند و روشنی
که آفریدگار هستی است
دوباره آفریدشان
سفر ادامه دارد و من از دریچه ی ترن
به کوه ها و دشت ها سلام عاشقانه ای
که جویبار جاری و
جوان روشنی ست
در کویر پیر سوختن
روانه می کنم
لطافت هوای بانداد را
ز گیسوان دختری که از میان پنجره
فشانده موی نرم خویش را به دوش باد
روایتی رها و عاشقانه می کنم
سفر ادامه دارد و در آستان صبحدم
درخت های پسته در کنار راه
سکوت سبز خویش را به آب داده اند
و رشد سالیانه ی ستک های ترد را
پس از تحمل عبوس یک درنگ قهوه ای
به ابر و باد و آفتاب داده اند
سفر ادامه دارد و میان بهت دشت ها
کبوتران وحشی از میان حلقه های چاه
نگاه های حیرت اند سوی آسمان
که می روند و می روند و می روند
فراتر از یقین بدان سوی گمان
سفر ادامه دارد و
پیام عاشقانه ی کویر ها به ابرها
سلام جاودانه ی نسیم ها به تپه ها
تواضع لطیف و نرم دره ها
غرور پاک و برف پوش قله ها
صفای گشت گله ها به دشت ها
چرای سبز میش ها و قوچ ها و بره ها
سفر ادامه دارد و بهار با تمام وسعتش
مرا که مانده ام به شهر بند یک افق
به بی کرانه می برد
و من به شکر این صفا و
این رهایی رهاتر از خدا
تمام بود خویش را
که لحظه ای ست از ترنم غریب سیره ای
نثار بی کرانی تو می کنم
زمان ادامه دارد و سفر تمام می شود

     
  
مرد

 


گل های زندان

گیرم که ابر بامدادان بهشت اینجا
بارید و خوش بارید
وان روشنی آسمانی را
نثار این حصار بی طراوت کرد
از ساحل دریاچه ی اسفند
با بی کرانی ایینه اش تابید و خوش تابید
اما
مرغان صحرا خوب می دانند
گلهای زندان را صفایی نیست
اینجا قناری ها ی محبوس قفس پیوند
این بستگان آهن و خو کرده با دیوار
بر چوب بست حس معصوم سعادت های مصنوعی
با دانه ای فنجان آبی چهچهی آوازشان خرسند
هرگز نمی دانند
کاین تنگناشان پرده ی شور و نوایی نیست
     
  
صفحه  صفحه 3 از 23:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  20  21  22  23  پسین » 
شعر و ادبیات

Shafiey Kad Kani | شفیعی کدکنی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA