ارسالها: 8911
#111
Posted: 28 Aug 2012 10:13
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
بر کف چه نهم سبحه که زنارم شد
در بر چه کنم خرقه که سربارم شد
عقلم ننمود چاره و عشق بسوخت
از پیش نرفت کاری و کارم شد
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
عاشق به گدائی نه شهی میخواهد
نه لاغری و نه فربهی میخواهد
عاشق بمثل اگر چه روح القدس است
خود را از ننگ خود تهی میخواهد،
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
در باز بروی دلم از ناز نمیکرد
هر چند که در میزدم، آواز نمیکرد
با غیر اگر صحبت او گرم نمیبود
دل در بر من بیهده پرواز نمیکرد
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
عرق از برگ گل انگیختنش را نگرید
آب و آتش بهم آمیختنش را نگرید
بخدا گر دهنش، هیچ تواند کس دید
یا اگر دید توان، پس ذقنش را نگرید
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
این دار فنا بلند از پستی ما است
وین سختی ناتمام از هستی ما است
گفتم چه گناه کردهام تا هستم
یا رب چه گناه بدتر از هستی ما است
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#112
Posted: 27 Sep 2012 14:56
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
ناصح چکنی زبانم از پندم مبند
یکبار بیا ببین در آن سرو بلند
گر چشم ز روی او توانی برداشت
من نیز دل از غمش توانم بر کند
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
آنانکه علم به عالم تجریدند
علامهٔ دانشند و عین دیدند
ناکشته، تر و خشک جهان را کشتند
نادیده بد و نیک جهان را دیدند
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
در صومعه و مدرسه دیار نبود
در هر دو جهان واقف اسرار نبود
بودند همه لنگر آن عالم لیک
از عالم دل کسی خبردار نبود
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
مجنون که تمام محو لیلی نشود
شایستهٔ انوار تجلی نشود
گفتی که به عشق دل تسلی گردد
عشق آن باشد که دل تسلی نشود
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
ز آئینهٔ دل چو زنگ اغیار زدود
نه جامه سفید ساز و نه خرقه کبود
چون اهل زمان نهایم در قید فنا
ما فانی مطلقیم در عین وجود
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ویرایش شده توسط: paaaaaarmida
ارسالها: 8911
#113
Posted: 27 Sep 2012 14:58
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
یک جرعه هر آنکه از می ما نو شد
عیب و هنر تمام عٰالم پوشد
ما صاف دلان کینه نداریم ز مهر
خون در دل ما ز مهر دشمن، جوشد
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
گاهیم چو مرده در کفن میسازد
گاهی از من، هزار من میسازد
میسوخت مرا اگر نمیسوخت دلم
این میسوزد که او بمن میسازد
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
گه مجنونم به دشت و کو میسازد
گه معقولم به گفتگو میسازد
گویند که نیکو نبود ساختگی
بس از چه نکوست آنچه او میسازد
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
ای رتبهٔ تاج و تخت را کرده بلند
وی گردن سرکشانت در خم کمند
شاهست سوار گشته بر اسب سمند
یا کرده طلوع آفتاب از الوند
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
خاکم که به هیچ کس گذارم نبود
آبم که به هیچ کس مدارم نبود
بادم که به هیچ جا قرارم نبود
نارم که ز سوختن کنارم نبود
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#114
Posted: 27 Sep 2012 14:59
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
هر چیز که پرتوی بتو در تابد
اندیشه مکن که نیک باشد یا بد
زنهار بجز در خرابات مکوب
کانجاست که هر که هر چه خواهد یابد
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
این خلق جهان به یکدگر کینه ورند
گویا که ز مرگ خویشتن بیخبرند
همچون دو سگ گرسنه از بهر شکم
از روی حسد بیکدگر مینگرند
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
دل جز بغمش، بهر چه در ساخته بود
خود را ز حضور دور انداخته بود
عشقم بسر ار سایه نینداخته بود
عقلم ز برای هیچ در باخته بود
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
تا در ره عشق پای از سر نشود
ایمان با کفر ما برابر نشود
تا آینه از آه منور نشود
بر روی کسی گشاده این در نشود
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
از خواری شاگرد و ز فخر استاد
صد چاک به جیب هستیم پیش افتاد
ز استاد بگشوم آمد اینحرف آزاد
فریاد زدانش و ز نادانی داد
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#115
Posted: 27 Sep 2012 15:00
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
تا گلگون اشک و چهره کاهی نشود
دل مشرق انوار الهی نشود
سالک که ز سر خویش واقف گردد
او عارف اسرار کماهی نشود
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
حسن عملم ز برگ کاهی پی شد
راه ازلم ز برق آهی طی شد
از عمر حضر نشد جز اینم معلوم
کی صبح بهر شادمانی دی شد
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
در گوش هر آنکه این صدا بنشیند
مشکل که در این طلب ز پا بنشیند
از بوی گلی مرغ دلم از جا شد
اکنون حیرانست کجا بنشیند
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
عشقم مجنون و هرزهگو میسازد
عقلم مفتی شهر او میسازد
گرم است میان عقل و عشقم صحبت
میسوزد این مرا که او میسازد
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
تا چند دلا تیره و تارت دارند
حیرانم من، بهر چکارت دارند
مانندهٔ دزدی که کشندش بردار
سر گشته درین پای چو نارت دارند
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#116
Posted: 27 Sep 2012 15:02
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
تا چند رضی به گیر و دارت دارند
گیرم بخزان چو نوبهارت دارند
بر خیز رضی سنگ گرانی موقوف
کاینده و رفته انتظارت دارند
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
ما را سر و برگ خویش و بیگانه نماند
زان افسونهٰا بغیر افسانه نماند
دیوانه شدم در غم ویرانهٔ خویش
افسوس که ویرانه به دیوانه نماند
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
صد شکر که یادت همه از یادم برد
وین هستی موهوم ز بنیادم برد
گفتم که دمی گریه کنم آهم سوخت
رفتم که دمی آه کشم بادم برد
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
در وادی معرفت نه گیر است و نه دار
کانجا همه بر هیچ نهٰادند سوار
رفتم که زمعرفت زنم دم، گفتا
دریا به دهان سگ مگردان مردار
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
ای آنکه ز عشق تو مرا نیست قرار
زین بیش بدست غصه خاطر مسپار
بر هر بد و نیک پرتو انداز چو مهر
بر ناخوش و خوش گذر تو چون باد بهار
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#117
Posted: 27 Sep 2012 15:03
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
تا کی ز جفای چرخ باشم من زار
جان خسته و دل شکسته خاطر افکار
چشمم بیدار بعکس بختم ایکاش
بختم بودی بجای چشمم بیدار
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
فریاد که سبحه در کفم شد زنار
افسوس که یار عاقبت شد اغیار
گفتم که بهیچ کار هرگز نایم
چیزی نبودکه او نباشد در کار
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
چون سیل که آخر بنشیند ز خروش
در مجلس اهل حال گشتیم خموش
گفتم بگوش آنچه نبینند به چشم
دیدیم بچشم آنچه نبینند به گوش
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
گشتیم همه روی زمین را بچراغ
مثل فرح آباد ندادند سراغ
داغ از فرح آباد چنانست جنان
ز اشرف فرح آباد چنان باشد داغ
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
میزند مرغ دلم پر به هوای اشرف
چونکه فردوس نباشد به صفای اشرف
گویند بهشت، لیک تا دید صفاش
از شرم فکند سر بپای اشرف
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#118
Posted: 27 Sep 2012 15:04
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
من خلد ندانم به صفای اشرف
فردوس نباشد به صفای اشرف
زین پیش هوای جنتم در سر بود
زین پس سر ما و خاک پای اشرف
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
هر دل که درین زمانه درویش ترک
از نیش زبان ناکسان، ریش ترک
خواهی که مقٰام لی مع الله یابی
گامی بنه از من و توئی پیشترک
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
تا چند زمانی و مکانی باشیم
وامانده ز پای کاروانی باشیم
آن روز که آب زندگانی میریخت
می خواست و بال زندگانی باشیم
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
با سبحه به چپ و راست ساغر گیریم
وز ننگ ریا دین قلندر گیریم
چون باد به هر ناخوش و خوش در گذریم
چون شعله بهر خار خسی درگیریم
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
ما دیدن عیش تو مدام انگاریم
زهر غم تو لذت کام انگاریم
ما آب خضر بی تو حرام انگاریم
یا زلف و رخ تو، صبح و شام انگاریم
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#119
Posted: 27 Sep 2012 15:05
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
هر چند که پوشیده ترم، عورترم
هر چند که نزدیکترم، دورترم
سبحان اللّه در آن جمال از حیرت
هر چند که بینندهترم، کورترم
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
آنی که به فکر در نیائی چکنم؟
از فکر به ذکر در نیٰائی چکنم
نینی غلطم فکر چه و ذکر کدام
این معنی گو، اگر نیٰائی چکنم
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
چون نام لب تو سرو چالاک بریم
رنگ از رخ آب زندگی پاک بریم
دادیم بباد بر تمنای تو عُمر
مگذار که حسرت تو بر خاک بریم
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
زاهد مستیم و بیریا میرقصیم
نه چون تو به تسبیح و ردا میرقصیم
یکذره چو از هوای او خالی نیست
چون ذره شدیم ودر هوا میرقصیم
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
تا کی غم طیلسان و اطلس بخوریم
بازیم، کجا طعمه کرکس بخوریم
روشن دیدیم روی بیرنگی را
دیگر به چه رنگ، بازی از کس بخوریم
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#120
Posted: 27 Sep 2012 15:06
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
تا چند بساط شادی و غم گیریم
راه و روش مردم عالم گیریم
کو زلف مشوشی که در هم پاشیم
کو شعلهٔ آتشی که در هم گیریم
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
چون شعله به هیچ همدمی دم نزدیم
کز سوز دل آتشی به عٰالم نزدیم
داغ دل خود به هیچکس ننمودیم
کارایش روزگار بر هم نزدیم
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
چون اهل ریا چو ربنا در گیریم
درویشی ما بسی که ساغر گیریم
گاهی دم خود بسالها، دربازیم
گاهی به دمی ملک سکندر گیریم
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
صد شکر که آشفته سر و دستارم
بر گشته ز دوست خلوت و بازارم
حاصل که رسیده تا بجائی کارم
کزیاد رود اگر بیادش آرم
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
ما ناب گلابیم، گل آلود نهایم
یا همچو چراغ تیره در دود نهایم
با اینهمه بود، غیر نابود نهایم
در عین وجود هیچ موجود نهایم
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)