انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 7 از 11:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  11  پسین »

shabestari | شبستری



 
در حقیقت اسلام فرماید
چه فرق‌ست ای پسر از جسم تاجان
چنان دان فرق از اسلام و ایمان
بدان کاسلام باشد حکم ظاهر
بود ایمان نصیب جان طاهر
تو شرح صدر از اسلام می‌دان
که مکتوب است اندر قلب ایمان
مسلمانی به دنیا سود دارد
بود ز دهر هرکه او بهبود دارد
مسلمانی همین قول زبان‌ست
چو گفتی خون و مالت در امان‌ست
ولی در آخرت ایمان‌ست در کار
برو مومن شو ای مسلم دگر بار
اگر با تو کسی بد کرد بد کرد
تو عفوش کن که او بر جان خود کرد
چو همسایه ز تو ایمن شد ای یار
شدی مسلم همین معنی نگه دار
در اسلام باشد سوی دنیا
در ایمان بود در کوی عقبی
ورای هر دوان راهی‌ است برتر
بکوش آنجای رس زین هر دو بگذر
به علم ار بگذری از اسلام و ایمان
یقین اندر رسی در ملک ایقان
یقین گردد تو را سر خدائی
نجوئی بعد از این او وی جدائی
اگر امروز بشناسی یقینی
یقین می‌دان که فردا هم به بینی
کسی کاینجا نیست از معرفت بار
نه بیند اندر آنجا هیچ دیدار
ز تن بگذر برو در عالم جان
که حالی جان رسد آنجا به جانان
تنت آنجا به کلی فقد گردد
بهشت نسیه حالی نقد گردد
بهشتی نه که می‌جویند هر کس
بهشتی کاندرو حق باشد و بس
بهشت عامیان پر نان و آب‌ست
به صورت آدمی لیکن دواب است
که جان آدمی زنده به علم است
کدامین علم انکش بار حلم است
مسلمانی که این ایمان ندارد
تنی دارد ولیکن جان ندارد
کسی کز چشم دل گشته است اعمی
وی از اموات می‌دان نی ز احیا
حیات عاریت را نیست مقدار
حیات اصلی از مردی به دست آر
مرا زین کشف سرّ این بود مقصود
که بنمایم مقام پاک محمود
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
حکایت
چه نیکو گفت آن پیر سخندان
بدان عامی سرگردان و حیران
که صوفی و امام و شیخ و زاهد
سه ماهه دار و قرآن خوان و عابد
مرقع‌پوش و صاحب تاج و کشکول
میان مردمان گردیده مقبول
خطیب و واعظ و مفتی و قاضی
مدبر بر وقوف حال و ماضی
همه گشتی و شد کارت به سامان
کنون وقت‌ست اگر گردی مسلمان
مسلمانی ورای این مقام است
بگویم با تو رمزی کان کدام است
به کس مپسند آنچت نیست درخور
مسلمانی همین است ای برادر
ولی ایمان ورای این و آن‌ست
که ایمان علم خاص الخاص جان‌ست
چو یشناسی یقین تو این معانی
حقیقت سر ایمان را بدانی
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
در تحقیق حقیقت
به کلی دور شو از رسم و عادت
بگو از جان و دل قول شهادت
برو در پیش کُن یک راه جان را
که قدری نیست اقوال زبان را
به اخلاص و یقین کن کار خود راست
که حق از بندگان خود همین خواست
بگویم تا بدانی چیست اخلاص
که قول و فعل تو حق را بود خاص
شهادت را حقوق‌ست و حدود است
چو بشناسی و بگذاری چه سود است
تو پنداری بدین قول رستی
شود فردا حمارت زانکه مستی
مسلمان نیست از تو جز زبانت
منافق این بود کردم بیانت
نفاق ای بی‌خبر چیزی دگر نیست
زبان گویان و دل را زان خبر نیست
مسلمان گشتة اکنون به یک عضو
به کل شو زانکه نافع نیست یک جزو
اگر دل با زبان یکسان کنی تو
هر آنچت گفت حق فرمان کنی تو
مسلمان حقیقت گشته باشی
ز شرک مشرکان بگذشته باشی
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
در تحقیق طهارت
ز دنیا و ز دنیادار شو دور
مباش از بهر دنیا بیش رنجور
که دنیا چون رباط است اندر این راه
بباید رفتنت زین جای ناگاه
ز نیک و بد هر آنچت خلق گویند
تو منت دار زانکت جامه شویند
کسی کت جامهٔ تن پاک شوید
یقین می‌دان که از تو سیم جوید
بدین معنی کسی کت جامهٔ جان
بشوید دار ازو منت فراوان
تن تو جامهٔ جان‌ست ای دوست
ولی وقتی که پاکیزه است نیکوست
غبار جامهٔ تن شوخ و چرک‌ست
ولیکن شوخ جان از کفر و شرک‌ست
لباس تن به آب جوی می‌شوی
طهور جان ز آب علم و دین جوی
ز خشم و کینه و از شهوت و آز
درونت پاک کن آنگه وضو ساز
از یراکر نباشد جان نمازی
اگر چه در نمازی بی‌نمازی
حدث دنیاست زیرا هست مردار
به ترک تا حدث از پیش بردار
چو دنیا را پیمبر خوانده جیفه
مکش جیفه دگر در بند نیفه
به توبه کوش تا یابی انابت
حقیقت این بود غسل جنابت
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
در تحقیق نماز
خشوع مومنان جان نماز است
از آن معنی که با او دوست راز است
اگر از جان و دل با حق به رازی
یقین می‌دان که دایم در نمازی
اگر چه افضل طاعت نماز است
فضیلت بیشتر اندر نیاز است
مصلی را فلاح اندر خشوع‌ست
خشوع دوستان در عین جوع‌ست
ازیرا جوع باشد قوت مردان
شکم چون پر شود می‌دان ز شیطان
ببُر از خلق و با حق گیر پیوند
به کلّی اقتدا کن رکعتی چند
ز اول بفکن این دنیا پس سر
پس آن گاهی بگو الله اکبر
ز خاطر دور کن افعال مَنهی
به قول و فعل گو وجّهت وجهی
چو استادی دوانستی که جای‌ست
به هر سویی که روی آری خدای‌ست
چو میدانی که نیت چیست باری
به نیت کن چو خواهی کرد کاری
قرائت چیست با حق راز گفتن
نیاز خویش با حق باز گفتن
حضور قلب می‌باید در این کار
اگر داری وگرنه رو به دست آر
اگر چه ما نمازی می‌گزاریم
ولی در وی حضور دل نداریم
خداوندا حضوری بخش ما را
اجابت کن به فضلت این دعا را
تو را تا بود تو اندر وجود است
تنت فارق چو شیطان از سجود است
ولی چون بود خود را ترک کردی
برو کن سجده اکنون زانکه مردی
برو نیت نکو کن پس قدم نه
که نیت مومنان را از عمل به
نماز پنج وقتی سهل باشد
توان کردن چون این کس اهل باشد
نماز مومنان این بُد که گفتم
به یک معنی و دیگرها نهفتم
نماز مخلصان برتر از این‌ست
ندانستی‌ش پنداری همین است
نمازی کان به حق دین را ستون‌ست
یقین می‌دان صلوه دائمون‌ست
بسی خفتی کنون برخیز از خواب
جماعت فوت خواهد گشت دریاب
نخست از فاتحه بشناس خود را
بخوان پس قل هو الله احد را
نماز معنوی زان علی بود
که جان او ز نور حق جلی بود
که پیکان برکشیدش مرد از پای
نجنبید از حضور خویش از جای
تو هم گر عابدی بگذار عادت
که این‌ست ای اخی سر عبادت
نمازی کز سر صدق و صفا نیست
اگر در کعبه بگذاری روا نیست
مکن سهو نمازت در ره دین
بخوان یک راه ویل للمصلین
نمازی کان به سهو آری تمامت
جزایش ویل باشد در قیامت
برو جان پد بشنو ز محمود
کز اینش جز نصیحت نیست مقصود
نماز از صدق کن کان‌ست اولی
که تا یابی جزایش قرب مولی
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
در تحقیق زکات
چو دانستی عماد دین صلوه است
از آن پس در پیش آتو الزکوه است
زکوه مال جندانی که حالست
برون می‌کن چو دانی شوخ مال‌ست
چو بینی مستحق از طعم و طیبی
نصابت چون بود می‌ده نصیبی
زکوه صورتی بعد از نصاب‌ست
ولی فردا انصاب اندر حساب‌ست
به امر شرع بی ترسی و بیمی
بباید دادنت از بیست نیمی
ز مال گوسفند و غلّه و زر
زکوه فطر نیز آمد بر سر
زکوه فطر از آن بر سر فکندند
که تا معلوم گردد خلق چندند
زکوه مال دادی کشت مالت
بحصن اندر وز آن نبود وبالت
زکوتی را که دادی بهر جنت
مکن باطل به ایذا و به منت
به هر چیزی زکوتی هست بر ما
ز سیم و غلّه و انگور و خرما
مرا در کیسه نقد این بد گشادم
زکوه نقد خویش از علم دادم
بگیر از من زکوه از مستحقّی
که حق‌ست این زکوه از مرد حقی
زکوه اولیا دانستهٔ چیست
فدا کردن به جای نیمهٔ بیست
زکوه صادقان خود ترک مال‌ست
نمی‌دانم که ایشان را چه حال‌ست
چو خواهی این سخن را عین تحقیق
بکن تقلید از بوبکر صدیق
فدا کرد او همه نی نیمی از بیست
که دانست آچه خواهد داد باقی است
زکوه عاشقان خود ترک جان‌ست
نمی‌دانم خود که را برگ آن‌ست
ز دست و پا و چشم و گوش و بینی
زکاتت هست اگر بر خویش بینی
به هر دم کز خدا یابی حیاتی
از آن بر خویش واجب دان زکانی
اگر بر دست گیری مال سهل‌ست
ولی در دل نگه داری جهل است
برای مصلحت دنیا گنه نیست
سر جمله گناهان حب دنیی است
زکوه خاصگان آن علی بود
علی کرد آنچه او را حق بفرمود
نکرد این کار از خلق جهان کس
زکوه اندر نماز او دادی و بس
شنیدستی که در وقت رکوع او
به سائل داد خاتم در خشوع او
سه قرص جو هم از بهر خدا داد
خداوندش جزای هَلْ اَتی داد
تو هم گر می‌توانی همچنین باش
ز دنیا دور شو در راه دین باش
زکوه ار می‌دهی بهر خدا ده
چو می‌دانی که از جمله خدا به
زکوتی کان به حق باشد قبول‌ست
قبولش کن که این قول رسول‌ست
بیاموز ار ندانی این طریقت
ز محمودت زکوتی ده حقیقت
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
حکایت
چنین گویند مردی بود قصاب
بخیلی کز بخیلی بود در تاب
زکوه سیم و زر هرگز ندادی
وگر دادی بسی منت نهادی
جگربندی نهاده بود در پیش
خریداریش آمد سخت درویش
سوالش کرد آن درویش در بند
که چند می‌فروشی این جگربند
بدو گفتا که ای درویش بیمار
زکاتم گشت واجب چار دینار
بخر از من بدین مقدار این را
زکاتم این بود بردار این را
چو درمانده بد آن درویش حیران
بدان مایه زکات از وی خرید آن
گرفت و روی خود سوی هوا کرد
بر آن قصاب بسیاری دعا کرد
ولی زان پس بگفت ار بیع آن‌ست
خداوندا تو می‌دانی گران‌ست
زکوتی باشد کانچنان به تزویر
جزای آن چه باشد ویل و زنجیر
زکوتی کانچنان باشد تمامت
چه سنجد آن به میزان قیامت
برد جان پدر تزویر بگذار
مکش همچون خران بی‌فایده بار
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
در تحقیق روزه
ز خشم و شهوت و از حرص و کینه
تهی کن ای پسر امروز سینه
وگر مه در قیامت این چهارت
برآرند از دل و ار جان دمارت
ز من بشنو رها کن لعب و طیبت
دهان خود بشوی از کفر و غیبت
پس آنگه روزه گیر از هر چه منهی‌ست
اگر دانسته‌ای کالصّومُ لی چیست
به صورت روزه ترک آب و نان‌ست
به ترک دون حق معنیش آن‌ست
چو خواهی داشت روزه چشم درپوش
مکن غیبت وگر گویند منیوش
به کلی از همه بدها حذر کن
چو بینی بد چو باد از وی گذر کن
نخوردن ز آب و نان این روزه عام‌ست
ولیکن نزد خاصان کار خاص‌ست
چو پرهیزی ز نمامی و غیبت
ز سوگند دروغ و میل شهوت
بود این روزهٔ خاصان درگاه
خوشا وقت کسی کو داشت یک ماه
از آن پس روزهٔ خاص الخواص است
بگویم کاندر آن چه اختصاص است
ز دنیا فارغند از راه عزت
ز عقبی نیز هم از عین حیرت
بجز حق هر چشان در خاطر آید
از ایشان در زمان روزه گشاید
چنین دار ار توانی داشت روزه
وگر نه رو برو بخور در چاشت روزه
تو زین هر سه که بشنیدی به گفتار
کدامینت پسند آید نگهدار
بگویم مغز این جمله کدام است
که گر جز همچنان داری حرام است
به حق گیر و به حق دار و به حق خور
که سر روزه این‌ست ای برادر
کسی را باشد این معنی مسلم
که ترک خود کند والله اعلم
به عیدی‌مان لباس عافیت ده
که در دنیا و عقبی عافیت به
چو از تحقیق یابی نور تحقیق
بدانی معنی ایام تشویق
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
در تحقیق حج و ارکان آن گوید
هر آن امری که فرمودت به جای آر
به کعبه روی خود سوی خدا آر
چو کردی نیت از اول نکو کن
از آن پس اعتماد خود بر او کن
بدان نیت شوی درویش حاجی
که کردی با خدای خویش ناجی
ز بهر آن که باز آئی و مردم
زر و سیمت دهند و نان و گندم
که پنداری که کاری کرده باشی
و یا حجی به جای آورده باشی
برو بشکن همه بت‌های پندار
چو ابریشم شو از استرک بی‌زار
فدا کن جان و دل که این‌ست طاعت
اگر هستت ز حق این استطاعت
هر آنچه آمد به تو آن از خدا بین
پس آنکه مرده را این‌ها صفا بین
ز جهل خویش بگریز و روان شو
به سعی از سوی علم حق دوان شو
وفا کن عهد و میثاقی که حق‌ست
حجر را بوسه ده کان دست حق‌ست
رها کن پای باطل دست حق گیر
از آن پس کوی در عرفان گیر
در حق گیر و رو کان باب نیکوست
پس آنکه دست در حلقه زن ای دوست
چو اسمعیل جان خود فدا کن
به اسمعیل آنجا اقتدا کن
پس آنکه عید کن زیرا که عید است
خوشا عیدی که فارق از وعید اسن
بکش آن نفس شوخت بهر رحمان
که این‌ست ای برادر سرّ قربان
برون آی از نهفت صورت دوست
به صحرای معانی شو که نیکوست
چو عید اول و آخر بدانی
چو عیسی مانده دور آسمانی
خداوندا چه ما را عید دادی
به عیدی روزهٔ ما گشادی
چه از تقلید یابی نور تحقیق
بدانی معنی ایام تشریق
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
در تحقیق جهاد و معنی آن
ز بعد او دگر رکن جهاد است
که صاحب شرع اندر دین نهاد است
جهاد تو دو نوع‌ست از ضرورت
که باید کرد در معنی و صورت
جهاد صورتی با کافران است
که منکر گشت حق را کافر آنست
جهاد معنوی را نیز دریاب
چو دانستی بکن جهدی در این باب
چو اماره است نفست کافر است او
ز جمله کافران کافرترست او
به حکمت دعوتش کن سوی ایمان
مریدش کن اگر گردد مسلمان
که گر از نور ایمان پاک گردد
به معنی برتر از افلاک گردد
وگر دانی که نفست سرکش افتاد
یقین خاکت دهد یک روز بر باد
بکن با کافر نفست جهادی
که بر کافر نباشد اعتمادی
جهاد نفس کافر را چه مقدار
جهاد کافر نفس است دشوار
اگر با کافران چین و ماچین
در افتی به که با این نفس پرکین
به جان بشنو که از پیغمبر است این
که در محراب گفت و در خوارست این
که فارغ چون شدیم از جنگ اصغر
به پیوندیم زین پس جنگ اکبر
چرا محراب را محراب خوانند
که در وی نیز حرب است ار توانند
جهاد اصغرت با کافران دان
جهاد اکبرت با نفس و شیطان
به علم از نفس شیطان را بگیری
کنی در بند و فرمائی اسیری
یقین در پیش تو زاری کند او
درین ره مر تو را یاری کند او
وگر در قتل نفس خود رسیدی
یقین می‌دان که در معنی شهیدی
جهاد نفس خود معلوم کردی
ز من بشنو جهادی کن به مردی
جهاد صورت و معنی چنین است
مکن شک اندین معنی یقین است
به دانش خشم و شهوت زیر پا کن
نه بهر نفس خود بهر خدا کن
به کلی روی خود سوی خدا آر
جهاد صورت و معنی به جا آر
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  
صفحه  صفحه 7 از 11:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  11  پسین » 
شعر و ادبیات

shabestari | شبستری

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA