انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 37 از 55:  « پیشین  1  ...  36  37  38  ...  54  55  پسین »

Masud Sa'd Salman | مسعود سعد سلمان


زن

 
شمارهٔ ۶۹ - ستایش و تشجیع خویش
تو ای تن برامش میا و مرو
تو ای سر به شادی مخسب و مخیز

تو ای دل دژم باش و هموار باش
تو ای دیده خون ریز و پیوسته ریز

نبینید پیری که جان مرا
نشسته ست چون شیری اندر نخیز

بناگوش من پر ز شمشیر کرد
ز موی سپید اینت کین و ستیز

عجب می کند زان بناگوش من
که هرگز ندیده ست شمشیر تیز

از آن رو که با تیغ تیز آشنا
مر او را نبوده ست در رستخیز

شناسد مرا تیغ بران که کس
ندیده ست پشت مرا در گریز

چو نیزه روم در اجل بند بند
اگر همچو جوشن شوم ریز ریز
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
شمارهٔ ۷۰ - حسب الحال
منم امروز بسته در سمجی
چشم بر دوخته چو مار گریز

هست پیراهنی و شلواری
نیست بر هر دو نیفه و تیریز

بر جهان دارم و روا دارم
گر بپیمائیم به کون قفیز

راضیم گر مرا به هر دینار
بدهد روزگار نیم پشیز

ابلهی کن برو که بره فروش
بره نفروشدت به عقل و تمیز

چیز باید که کار در عالم
حیز دارد که خاک بر سر حیز

تن بده قلب را که در گیتی
زر همه روی گشت و از ارزیز

آنچه یابی به شکر باش به شکر
وانچه داری عزیز دار عزیز

کانچه کم شد چنان نیابی بیش
وانچه گم شد چنان نیابی نیز
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
شمارهٔ ۷۱ - مرثیه عطای یعقوب
عطای یعقوب از مرگ تو هراسیدم
شدی و نبود بیشم ز مرگ هیچ هراس

دریغ لفظی بر همه نمط همه گوهر
دریغ طبعی بر هر گهر همه الماس

سپهر معطی شانست و هیچ عیب نبود
اگر به چون تو عطا بر جهان نهاد سپاس

و گرت بستد و رشک آمدش عجب نبود
که در کمال و بزرگی تو را نبود قیاس

گر بگرید بر تو فلک روا باشد
که بیش چو تو نبیند جهان مردشناس

********* *********
شمارهٔ ۷۲ - بر فوت محمد علوی
بر وفات محمد علوی
خواستم زد به شعر یک دو نفس

باز گفتم که در جهان پس ازین
زشت باشد که شعر گوید کس
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
شمارهٔ ۷۳ - توصیف پیل
عجب از دیو پیکری کاو را
دولت آورد نام کرد سروش

خاره خو جثه ایست خاره بدن
خیره کش هیکلی است خیری پوش

قالبی باد خیز خاک آرام
پیکری آب گرد آتش کوش

که تن و پشته پشت و غار دهن
ابر تک برق جوش و رعد خروش

در دهانش دو تا ستون بخرط
در دماغش دو چشمه قیر به جوش

گاه بادش گرفته بر گردن
گاه گردش کشیده در آغوش

بر فکنده جلیل فتح به پشت
بر نهاده سریر ملک به دوش

راست گویی که باد رفتارش
خاستست از دو باد بیزن گوش

اژدهای دهانش بر دشمن
زهر مانند کرده عیش چو نوش

جلف طبعست و تند خو گر چند
هست می خواره و سماع نیوش

نه بساود سرین و گردن او
هیچ جانباز و هیچ عمر فروش

صفت او درست نتوان گفت
کز نهیبش همی نماند هوش
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
شمارهٔ ۷۴ - نبشتن ز گفتن مهمتر شناس
نبشتن ز گفتن مهمتر شناس
به گاه نوشتن بجا آر هوش

سخن با قلم چون قلم راست دار
به نیک و به بد در سخن نیک کوش

دو نوک قلم را مدان جز دو چیز
یکی صرف زهر و یکی محض نوش

تو از نوش او زندگانی ستان
ز زهرش مکن جان شیرین به جوش

به گفتن تو را گر خطایی فتد
ز بربط فزونت بمالند گوش

وگر در نبشتن خطایی کنی
سرت چون قلم دور ماند ز دوش
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
شمارهٔ ۷۵ - یک زمان در بهشت
یک زمان در بهشت بودم دوش
نوش کردم ز گفته های تو نوش

گر نبودم برسم معذورم
در جمال تو بسته بودم هوش

گاه بودم به مدحتت گویا
گاه بودم ز حشمتت خاموش

گاه چون بحر طبعم اندر موج
گه چو خورشید ذاتم اندر جوش

ای فلک رأی مهتری که تو را
نام پیغمبر است و طبع سروش

هر چه اقبال بدهدت بستان
وآنچه دولت بگویدت بنیوش

آمدی دی تو از پی کاری
بنده ام گشته حلقه اندر گوش

قدم من همی ببوسد فخر
تا گرفتی مرا تو در آغوش

من نیابم چو تو یقین گشتم
تو نیابی چو من مرا مفروش

دوش دیدم سلامت و شادی
این همه شادی و سلامت دوش

تا همی لاله باشد و باده
روی باده ببین و باده بنوش

همچو باده به طبع لهوانگیز
همچو لاله لباس شادی پوش

رأی عالی رضای تو جسته ست
تو به جان در رضای عالی کوش
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
شمارهٔ ۷۶ - تلون چرخ
چرخ هر لحظه ای دگر گردد
زان به ما بر دگر شود رایش

زان فرا پیش بایدم که چو ماه
کاهش خلق هست ز افزایش

از تنم زان بجست بی معنی
که ازینسان خراب شد جایش

جانم از تن همی بخواست گریخت
غم یکی بند گشت بر پایش

می شادی ز غم که مشفق دار
وقت سختی نمود بخشایش

********* *********
شمارهٔ ۷۷ - مرثیت
خون همی بارم از دو دیده سرد
بر وفات محمد خراش

رازها داشتم نهان چون جان
که خرد گفته بود در دل باش

چون مرا خون دیده جوش گرفت
کرد راز نهفته را همه فاش

از لطافت بهار عشرت بود
زین قبل بیشتر نبود بقاش
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
شمارهٔ ۷۸ - مدح
سخا زریست کز همت زند رای تو بر سنگش
سخن نظمی است کز معنی دهد رای تو سامانش

ازین اندک هنر خاطر همی امید بگسستم
چو در مدح تو پیوستم هنر دیدم فراوانش

مرا دانی که آن باید که هر کو نیک شعر آید
نباشد جز به نام تو همه فهرست دیوانش

به حلمی کز توانایی ستاند کوه البرزش
به طبعی کز قوی حالی پرستد بحر عمانش

چو گردون خادمی داری بناز تن همی دارش
چو دولت مرکبی داری به کام دل همی رانش
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
شمارهٔ ۷۹ - تقاضای تیول
خسروا بود و هست خواهد بود
روزگارت رهی و چرخ مطیع

ملک را قدر تو سپهر بلند
عدل را همت تو حصن منیع

نه ز طبع تو هست جود شگفت
نه ز خورشید هست نور بدیع

هر مرادی که خواست بنده ز شاه
یافت بی هیچ رنج و هیچ شفیع

ماند یک آرزو بخواهد گفت
چشم دارد همی ز رای رفیع

این دو ده را که بنده را بخشید
تازه گردان کرامت توقیع

گر همی بنده وقف خواهد کرد
بر همه مردمان شریف و وضیع

شاه باشد در آن ثواب شریک
و هو عندالاله لیس یضیع

تا همی بر سپهر آینه گون
سیر اختر بود بطی ء و سریع

باد روشن شب تو همچون روز
باد خرم خریف تو چو ربیع
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
شمارهٔ ۸۰ - برتری قلم به تیغ
فلک اندر دمید پنداری
باد در آستین ما در تیغ

حکم اختر بدو مهابت از آنک
هم به تیغ اندرست اختر تیغ

به همه حال ها اجل عرض است
لیک قایم شده به جوهر تیغ

بکند چشم تیغ اگر داری
گوهر کلک را برابر تیغ

********* *********
شمارهٔ ۸۱ - در ده روشن رحیق
ای صنم ماهروی در ده روشن رحیق
چون لب معشوق لعل چون دل عاشق رقیق

بشنو و نیکو شنو نغمه خنیاگران
به پهلوانی سماع به خسروانی طریق

کرده به کف لاله زار ز بهر بزم فلک
چندین جام بلور چندین کاس عقیق

نشسته شد شیرزاد به دولت و بخت شاد
به قدر چرخ بلند به طبع بحر عمیق

با همه اقبال جفت با همه تأیید یار
حشمت باقی عدیل دولت عالی رفیق
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
صفحه  صفحه 37 از 55:  « پیشین  1  ...  36  37  38  ...  54  55  پسین » 
شعر و ادبیات

Masud Sa'd Salman | مسعود سعد سلمان


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA